بسم الله الرحمن الرحیم

آیات مُتشابه و موضوعات معجزه ای در قرآن

قبل از هر چیز باید دانست که قرآن حکیم برای هدایت انسان ها و جوامع بشری به صراط مستقیم توحید نازل شده است، و هدف از این هدایت نیز تحقق زندگی توحیدی و هماهنگی زندگی انسان ها و جوامع بشری با آیات قرآن و حدود الله و برنامه هایی است که جهت تحقق «حق و عدالت» ارائه شده اند. و همانطور که در آیات قرآن به کرات و تفصیلات آمده است، هر کسی و هر اجتماعی «در این دنیا» بر اساس آیات قرآن و برنامه های توحیدی زندگی کند و یک زندگی توحیدی داشته باشد، در «روز قیامت» مورد رضایت الله و جزو بهشت یان و رستگـاران خواهد بود. و این بدین معناست که چنین کسان و جوامعی، هـم دنیا دارند و هـم آخرت، و دنیای خــوب مقدمۀ آخرت خــوب است. عکس این واقعیت نیز صحیح است، یعنی کسانی که دنیا را ندارند، آخرت را نیز باخته اند. به عبــارت دیگر، اگر انسان ها و جوامع بشری بر مبنای آیات قرآن و برنامه های تـوحیدی زندگی نکنند و «نظـام توحیدی» را برقرار نسازند، و یا بدتر از آن با آیات قرآن و برنامه های تـوحیدی مقابله و دشمنی نمایند «خسر الدنیا و الآخــرة» خــواهند بود و جــزو زیانکاران و اهل جهنم می شوند. و آیات زیر که در ســورۀ یونس آمده اند، این واقعیت را به صورتی بلیغ و رسایی چنین بیــان می دارند: أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ، الَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ، لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (يونس - ۶۲ - ۶۳ - ۶۴): «همانا به تأکيد بر ياران و پيروان الله (دين اسلام) نه خوفى وارد است و نه اندوهناک و نگرانند. همان کسانی که مؤمن اند و اهل تقوى و انضباط دينى هستند. بشارت باد بر آنها در حيات و زندگى دنيا و در روز آخرت. در کلمات الله (وعـده هايش) تبديل و تغييرى وجود ندارد و قطعى هستند. اين بشارت و مژدهٴ الهی، پيروزى عظيمى براى اهل ايمان و تقوى و انضباط دينى میباشد. بنابراین، نتیجۀ تحقق این آیات چنین است: اولا خوف و اضطراب حاکم بر جوامع بشری تبدیل به اطمینان و آرامش و آسایش انسان ها می گردد. ثانا حیات دنیوی در سایۀ حاکمیت تقوی و انضباط دینی مستحق مژدۀ الهی گشته و پیام آور زندگی خوش و خرم دنیا می شود. ثالثا در آخرت نیز با توجه به زندگی دینی دنیوی، انسان ها مورد رضای الله بوده و بهشت جاویدان مأوای نهایی آنها خواهد بود. رابعا قرآن مُنزَل این کلمات و وعده ها را حتمی اعلام داشته و رسیدن به این نتایج را پیروزی بزرگ برای بشریت تلقی کرده است. همچنین آیات «سورۀ عصر» نمونۀ آیاتی هستند که این واقعیات را به روشنی بیان میکنند، بدین صورت که الله به عصر و زمان قسم یاد میکند که انسانها و نسل بشری زیانکار و بدبخت خواهند بود، مگر اینکه ایمان بیاورند و اهل «اعمال صالح» شوند. و آیات سه گانۀ این سوره، که خطوط دنیای بشریت را ترسیم کرده اند، بدین قرارند: وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ، إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (عصر – آیات ۱ و ۲ و ۳): «قسم به عصر و زمان؛ حقیقتا نسل انسان ها در خســارت و زیانکــاری حتمی است؛ الا کسانی که ایمان بیاورند و اهل اعمال صالح شوند، و در این راستا یکدیگر را به حق و عدالت و همچنین به صبر و مقـاومت دعوت نمایند». طبعا این کل اسلامیت است، و زندگی این دنیا مقـدمۀ زندگی آخـرت و تعیین کنندۀ آنست. حال اگر به بـدی سپری شـود، ســرنوشت بـد خواهد بود، و اگر بخوبی و توحیدی سپری گردد، سرنوشت خوب و بهشتی می گردد.

اما آیات قرآن، بنابر تصریح قرآن، دو نوع هستند: «آیات محکمات»، که «اُمُّ الکِتاب» بوده و اصل قرآن را تشکیل میدهند، و«آیات متشابهات»، که شامل بعضی آیات و موضوعات می شوند. آیات محکمات که اصل و اساس قرآن هستند، آیاتی اند که مضمونی صریح و قاطع دارند و در هر زمان و مکانی قابل درک و فهم می باشند، و با توجه به اصل اجتهاد، اخذ و اجراء و در دنیای «فکری و عملیِ» مسلمین ساری و جاری می گردند. و طبعا منظور از قرآن مبین نیز همان «آیات محکمات» است، چرا که این آیات اکثریت قاطع قرآن را در بر می گیرند، و از این جهت، خود قرآن منزل با توجه به ماهیت آنها نامگذاری شده است. البته مسلمین نیز به نص قرآن موظف هستند که بیشتر در پی آیات محکمات و متوجه آنها باشند و آنها را اساس قرار دهند، و از دنبال کردن «ماهیت آیات متشابهات» حذر و دوری نمایند. و قرآن حکیم دربارۀ «نحوۀ اخذ و دریافت متشابهات» صراحتا اعلام میدارد که مسلمین باید آنها را بدون «دلیل مستقیم» و از روی «آیات محکمات» قبول و دریافت نمایند. حال خوب است نص آیۀ محکمات و متشابهات را در همینجا ارائه نماییم، تا این مسئلۀ اساسی بیشتر روشنتر گردد: هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ (آل عمران – آیۀ ۷): «الله آن ذاتی است که بر تو کتاب (قرآن) نازل کرد، کتابی که بخشی از آن آیات محکمات و آیات قاطع و روشن است، و این آیات اصل کتاب را تشکیل می دهند. و بقیۀ کتاب، شامل آیات متشابهات و غیرمشخص میباشد. و اما کسانی که دارای قلب و ماهیتی مریض و منحرف هستند، بیشتر دنبال متشابهات و موضوعات غیرمشخص می افتند (و از موضوعات روشن و شفاف می گریزند)، و هدفشان از پی گیری متشابهات و موضوعات غیرمشخص، فتنه جویی و تأویل و تفسیر آنها به میل خودشان (و گرفتن ماهی از آب گل آلود) است، در حالی که تأویل و تفسیر آنها را جز الله نمی داند، اما اهل علم و دانش در این رابطه می گویند: ما به متشابهات ایمان آوردیم، از این جهت که همۀ آیات از طرف خالق مان هستند، و این مسئله را جز اهل عقل و خرد متوجه و متذکر نمی شوند». متن آیه به اندازۀ کافی روشن است، الا در مورد عبارت آخرِ آیه: وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ، چند نکته را ذکر می کنیم: اولا اصل دین اسلام روی حُجَّت و تبیین و استدلال بنا شده است، اما در آن، بعد اعتمادی و تعبدی نیز وجود دارد، که ایمان و اعتقاد به متشابهات و معجزات، و توکل به الله و مبادی اسلامی در میدان زندگی و مبــارزه، جزو این بخش از تـدین اسلامی است، اعتماد و تعبدی که در «ســایۀ مُحکمات» و مبانی روشن و مُبَرهَن تــوحیدی اسلام معنا پیدا میکند. ثانیا جُهال خبیث، با توجه به «بی پایه بودن» زندگی شان و نیز خباثت اخلاقی که دارند، نمیتوانند به چیزی اعتماد و تکیه داشته باشند، چرا که پایۀ معقول و مستدلی برای زندگی کردن ندارند، تا برپایۀ آن به اموری فوق استدلالی ایمان بیاورند و آنها را از روی مُحکمات و اصول روشن دیگر «اخذ و دریافت» نمایند، همانطورکه در رابطه با مردم و اطرافیان خود نیز چنین هستند. ثالثا تواضع علمی اهل عقل و خرد اقتضاء میکند که این موضوع را تنها آنها پذیرا شوند، چرا که این آنها هستند که محدودۀ عقل و معرفت خود را درک می کنند، و از جمله محدودیت زمانی و مکانی انسانها و نامحدود بودن الله و علم او را مدنظر قرار می دهند، و خاصتا میتوانند پیش بینی کنند که چنین اموری در آینده بیشتر روشن می شود، و خلاصه دنیا را پیچیده تر از آن می بینند که مردم عادی تصور می کنند. رابعا اهل عقل و خرد خــوب می دانند که در روشنایی و شفافیت، نمی توان زیاد «فتنه گری» کرد و با میل خــود با نصوص دینی رفتار نمود، و درنتیجه اهل انحراف و گمراهی، دنبال «مجهولات و متشابهات» می روند، تا در آنجا میدان پیدا کنند و مردم را سرگرم امور نامشخص و تفسیر بردار نمایند، و آنها را از ضروریات زندگی و آیات محکم و روشن غافل سازند، و عامل نزاع و تفرق و بی دینی شوند، امر شومی که امروزه در ایران دارند رواجش میدهند، و علم کردن مسئله ای به نام «هرمنوتیک» (رمزگرایی – باطنی گری) مثال زندۀ این فتنه گری است، کاری که در گذشته «باطنی گری» نام داشت، و طبعا تشیع صفوی نیز در آن دست کمی ندارد! و تفاسیر صفوی مَملو از باطنی گری بوده و شاید از هِرمِس افسانه باز هم «پیشی» گرفته اند. اما امروزه که جهت پنهان سازی اهداف خود نمیتوانند لفظ باطنی گری را استعمال کنند، به «الفاظ غربی» روی آورده اند، و میخواهند روش و برنامۀ پروتستانها را که در رابطه با «تورات و اَناجیل» انجام دادند (تفسیر من در آوردی) روی قرآن پیاده کنند.

لازم بذکــر است اختلافاتی که در رابطه با «آیات محکمات» پیش می آید، ناشی از عدم صراحت ذات و ماهیت آنها نیست، بلکه ناشی از اوضـاع و احــوال «مختلف ومتفاوت» است، اوضاع و احوالی که موجب اختلاف در «زمان اِجراء» و «نحوۀ اِعمال» آنها می گردد. همچنین «مبنا قرار دادن» اصول توحیدی وهماهنگ کردن فروعات اسلامی با اصــول اسلامی، مایۀ تفاوت و اختلاف در زمان و نحــوۀ اجرای آیات می گردد. و همین است که در مقدمۀ قانون سمــاء «چهار نوع اجتهاد» به این ترتیب ارائه شده اند: ((قبل از هرچيز بايد گفت که اجتهاد عبارتست از رأى و قانونى که داراى منبع و مصدر است و با تکيه بر منابع و مصادرى گفته و نوشته میشود، به عبارت ديگر، اجتهاد صاحب منشاء و در راستاى حفظ و پیشبُرد و تطبيق منشاء است. حکمت اجتهاد، تفسير و تبيين مکتب و مشکل گشايى و آماده کردن «نصوص» براى تطبيق و عمل و اِجراست. و چون مصادر، کلى هستند و نيازمند تفسير و تبيين در زمان و مکان، بدون اجتهاد، تطبيق و اجراى آنها و استفادهٴ عملى از نصوص ممکن نيست، و درنتيجه مقاصدشان به نتيجه نمیرسد، اينست که «اجتهـاد» ضرورت پيدا میکند. اما جهت اِجراء و تحقق اهداف و مقاصد توحيدى و رسيدن به آزاديهاى اساسى و عدالت فراگیر «انـواع اجتهـاد» وجود دارد، که هر يک از آنها در زمان و مکان و موقعيت خود پيش مى آيند، و بدون در نظر داشتن آنها و عدم ارزیابی اوضاع و احوالِ زمان و مکان و موقعیت اجرای آیات و قوانین توحیدی، امکان فهم و اجرای اسلام و قوانین توحیدی ممکن نمیشود، هم در امور موردى و ا نفرادى، و هم در امور عام و عمومى، و مهمترين این اجتهادات از اين قرار است: ١- اجتهاد تطبيقى: اجتهاد تطبيقى عبارتست از اجتهادى که براى تطبيق و اجراى «نصوص واضح و صريح» صورت مى گيرد، در زمان و مکان مناسب و در شرايط خودش. در اين اجتهاد، نصوص توحیدی، صريح و زنده اند و درست فهم شده اند، و جامعه نيز فهم صحیح و درستى از آنها دارند. و تنها چيزى که اجتهاد را در مورد آنها ضرورى می سازد، تشخیص زمينه ها و موقعیت اجراى آنهاست. اينست که با ظهور و تشخیص زمينه ها و موقعیت مناسب، تطبيق و اجرايشان يکسره و بدون مقدمه آغاز می گردد. ٢- اجتهاد ترجيحى: اجتهاد ترجيحى عبارتست از اجتهادى که براى تطبيق و اجراى «نصوص متعدد» و بر پايهٴ ضرورت و اولويت و زمينه دارى بعضى از نصــوص بر بعضى ديگــر و توجه به اصطلاحات زنــده صــورت ميگيرد. در اين اجتهاد، علاوه بر اصل بودن نصوص، شرايط اجراء، نصوص متعدد، بازنگرى کلمات و مفاهیم، ارائهٴ اصطلاحات مناسب، فرهنگ اجتماعى، و غيره، مـورد تـوجه قرار میگيرند، تا مقاصد منابع و مصادر و بکارگيرى «بجاى» آنها تحقق پذيرد، و فهم حى و زنده از مفاهيم و معانى منابع و مصادر محفوظ شود. ٣- اجتهاد ابتکارى: اجتهاد ابتکارى عبارتست از اجتهادى که در رابطه با امور جديد و خلاقيت ها و ابتکارات واقع می شود، و بنابر ضرورت ها و در جهت رشد و توسعهٴ ميدان انـــديشه و عملکرد تــوحيدى صــورت می گيرد. و ميدان خلاقيت ها و ابتکارات شامل امــورى است که «تا به حال» درک نشده و يا با تــوجه به «عدم ضرورت» و يا «عدم زمينه ها» بدان پرداخته نشده است. ۴- اجتهاد تجدیدی: اجتهاد تجدیدی عبارتست از اجتهادى که در رابطه با اجتهادات پيشين صورت می گيرد، و يک نوع تجديد نظر و بازنگرى در اجتهادات قبلى محسوب میشود (اجتهاد در اجتهاد). اين اجتهاد، محصول ضرورت تغييرات ونگرش مُجدّد به قوانين ومصوبات درميدان زندگى و تغییر و تحولات و رشد آنست، و با توجه به تجربه و رشد گام به گام بشرى و تغيير و تحولات اجتماعى، ناگزير در «موقع خود» پيش می آيد)).

حال اصول نگرش به «آیات متشابه و موضوعات معجزه ای» را مختصرا عرض می کنیم: اولا موحدین آزادیخواه سعی می کنند که دربارۀ چنین اموری خود را محدود و مقید به «نصوص قرآن» نمایند، و ملتزم هستند که به ظنیات و اخبار بشری و احیانا جعلی تکیه نکنند، زیرا نزد موحدین آزادیخواه، بعد از نصوص قرآن، هیچ خبر و نظری که مربوط به عالم غیب و ما ورای امور بشری باشد، قابل اخذ و دریافت نیست، چراکه مفاتیح و کلیدهای غیب مختص رب العالمین است. ثانیا موحدین آزادیخواه در پی آنند که حکمت و پیام «آیات متشابه و موضوعات معجزه ای» را دریافت نمایند، وکمتر دنبال دست یافتن به ماهیت چیزهایی هستند که دسترسی به آنها بسیار مشکل و اکثرا غیر ممکن است، و طبعا نظرات بی پایه و اساس هم، معمولا سر از عالم هپروت و خرافات و خیالات در می آورند، همان چیزی که متأسفانه روی داده است، و «منابع و کتب اسلامی» و به تبع آن جوامع اسلامی، مملو از خرافات و خیالات شده اند. ثالثا اگر موحدین آزادیخواه رأی و تفسیری را دربارۀ چنین موضوعات پیچیده ای ارائه دهند، سعی می کنند که این رأی و تفسیر، واقعی تر و بیشتر نزدیک به درک و فهم بشری باشد، نه اینکه با ارائۀ رأی و تفسیری، بخواهند اوضاع را بر بشریت مشوش تر و مجهول تر گردانند و در پی «مبهوت سازی بشریت» بر آیند. و اگر هم رأی و تفسیر واقعی و ملموس و نزدیک به ذهن و فهم بشری، ممکن نباشد، و مثلا برایش قرائنی در نص یا نصوص مربوطه یافت نشود، به عبـارت مشهـور «و اللهُ اَعلَم!» اکتفـاء میکنند. لازم بذکر است که مُتشابه (مُعجزه) امری است که انسان از درک مستقیم آن عاجز می باشد، و این مسئله شامل همۀ موضوعات و اموری است که در قرآن مُنزَل آمده اند و بشریت هنوز از درک مستقیم بسیاری از آنها عاجز و ناتوان مانده است، و قبول و پذیرش آنها تا حال نیز فقط از طریق «مُحکمات» یعنی «اصول مسلم توحیدی» و «اعتماد و توکل به الله» ممکن و میسر می گردد.

در میان آیات متشابه و موضوعات معجزه ای، قضیۀ «اِسراء و معراجِ» حضرت رسول را مثال می آوریم و در این رابطه چنین می گوییم: اولا آن نص قرآنی که در این رابطه نازل شده است بدین قرار است: سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ (اِسراء – آیۀ ۱): «مُنَزَّه و مُبرّاست از تصورات مشرکین، آن خدایی که عبد خود محمد مصطفی را در شبی از مسجد الحرام به مسجد الأقصایی که محیط آن را مبارک و پر خیر و برکت نموده ایم، سیر و حرکت داد، تا آیات و نشانه های خود را به او نشان بدهیم، براستی الله بسیار شنوا و بسیار پر بصیرت است». در این آیۀ اساسی چند قضیه تصریح شده اند: یکی سیر و سفـر ارتقایی حضرت رسول، بدون اینکه اشــاره ای به ماهیت و روحانی و جسمانی آن شده باشد. دوم محل و مکان این سیر مِعراجی، که از مسجد الحرام در مکه آغاز شده و تا مسجد الأقصی در بیتُ المَقدِس امتداد داشته است، یعنی «من» مسجد الحرام «الی» مسجد الأقصی. و به نظر ما در این سیر الی الله و «حرکت ارتقایی»، روحانی یا جسمانی بودن آن مهم نیست، بلکه اصل آنست که الله جل جلاله این اسراء و معراج تعیین کننده را نصیب «محمد مصطفی» کرده و در آن آیات و حُجج خود را به شخص ایشان ارائه نموده است. و مسئلۀ اساسی دیگر اینست که در این سیر و سفر ارتقایی، حلقۀ «نبوت محمدی» به تاریخ نبوت توحیدی وصل گردیده و حضرت محمد به عنوان پرچمدار و «کامل کنندۀ» نبوت توحیدی معرفی گردیده و در آیات دیگر «خاتم آنها» اعلام شده است. بدینصورت، آنچه در این برنامه و در این سیر الی الله مد نظر بوده، یکی تثبیت نبوت و رهبری حضرت رسول و امتحان یارانش، و دیگری وصل نبوت محمدی به قافلۀ نَبُوّات توحیدی بوده است. همچنین در رابطه با مسئلۀ مبارک بودن «مسجد الأقصی و محیط آن» باید گفت: این مبارک بودن، قبل از هر چیز ناشی از «مرکزیت تاریخی آن» در نَبُوّات و دعوتهای توحیدی است، بگذریم از اینکه این مبارکی میتواند ابعاد دیگری نیز داشته باشد، که مختص این محیط است.

ثانیا حکمت و پیام موضوع اسراء و معراج، تبیین «شخصیت حضرت رسول» و تثبیت ماهیت عظیم و مَکرَّم ایشان بعنوان اُسوۀ مسلمین و رهبر عالی امت اسلامی و نزدیکی معنوی او به الله رب العالمین است، زیرا در این نص قــرآنی، بعد از آنکه الله جل جلالهُ ذات و وجود خود را از «تصورات مُشرکانه» پاک و مُبرّا اعـلام می دارد، به موضوع اِسراء و مِعراج و «ارتقای رسول الله» و حرکت شبانه و معنوی عبد خودش محمد مصطفی می پردازد، که محل آن بین مسجد الحرام و مسجد الأقصی بوده است، و در این اِسراء و معراج و سیر ارتقایی، آیات و نشانه های خودش را به او نشان داده است. بنابر این، در موضوع اِسراء و معراج، دو پیام اساسی نهفته است: یکی تعظیم وتکریم و ارتقای محمدی، که در گرماگرم نبوت و اِعمال رسالش قرار داشته و در آستانۀ هجرت واقع شده است، و بسیار نیازمند حمایت رَبّ و معبود خود و امتحان یارانش بوده است. و دیگری، وصل دین توحیدی اسلام و نبوت محمدی به قافلۀ پیامبران تـوحیدی و اثبات اینکه این نبوت ادامۀ نَبُوّات و خط توحیدی پیامبران ما قبل آنست. بدین صورت و به تصریح این آیۀ قرآنی، محمد مصطفی در «جریان اِسراء و معراج» دارای امتیازات خاصی شده است، که مختص او می باشند، امتیازاتی که مبنی بر سرآمدی و برگزیدگی او و عهده داری نبوت زمانه از طرف ایشان است، و همۀ اینها جزو اهداف این سیر ومعراج و این حرکت ارتقایی و تثبیت کننده بوده اند. و علیرغم ارتداد تعدادی ازمؤمنان متزلزل در جریان اِســراء و مِعــراج، اما این سیر الی الله، «نبوت و رهبری» محمد مصطفی را وارد مرحلۀ جدیدی نمود. و حقیقتا موضوع اسراء و معراج، یکی از حوادث «مهم و اساسی» در تاریخ نبوت محمدی و جزو مسائلی است که مسلمین عمیقا نیازمند «درک و فهم آن» هستند.

ثالثا در رابطه با «ماهیت اِسراء و معراج» و ارتقای رسول الله، که آیا روحانی بوده یا جسمانی، جواب ما چنین است: ۱- با توجه به اینکه این اِسراء و ارتقاء بین مسجد الحرام و مسجد الأقصی صورت گرفته و ظرف زمانی آن نیز شبی بوده است، تصور سیر و حرکت «جسمانی» برای بشریت و عقل بشری ممکن نیست، و خاصتا با وسایل مادی آن دوران چنین چیزی غیر ممکن می باشد، چرا که فاصلۀ این دو مکان با امکانات دورۀ رسول، بین یک ماه تا چهل روز بوده است. و اگر هم اِدعا شود که این سیر و معراج با «وسایل غیر مادی» صورت گرفته است؛ در جواب آن باید گفت که این مسئله در آیات قرآن ذکر نشده و درهیچ آیه ای به هیچ وسیله ای اشاره نشده، و بر مبنای آیات قرآن امکان اثبات چنین وسیله ای برای سیر و حرکت حضرت رسول وجود ندارد. و در نتیجه اگر به سیر و حرکت جسمانی ایشان قائل شویم، وارد دنیای خیالات و خرافات خواهیم شد، و طبعا نصوص غیر قرآنی نیز در این موارد غیبی هیچ کمکی به ما نخواهند کرد. ۲- اگر معتقد به اسراء و ارتقای روحی و معنوی محمد مصطفی باشیم، هم واقعی تر و با قوانین دنیایی ما همـاهنگ تر است، امری که اصلا دین فطری و طبیعی اسلام روی آن بنا شده و دعوت توحیدی اش با توجه به «مبانی بشری» حرکت کرده است، و هم برای فکر و ذهن بشری بیشتر قابل درک و فهم میباشد و این موضوع توحیدی را بهتر «درک و دریافت» خواهد کرد، و متعاقب آن از توجه به خیالات و خرافات شرک آمیز هم به دور خواهد ماند، خیالات و خرافاتی که منشاء انحراف مسلمین از توحید و اسلامیت شده است. و چون در آیات قرآن میدانی برای خیالات و خرافه بازی وجود ندارد، در نتیجه خیالبافان و خرافه بازان بیشتر به منابعی «غیر از قرآن» رجوع می کنند و از آنها خیالات و خرافات دریافت می دارند.

 

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۲۶ شوال ۱۴۲۹ - ۵ آبان ۱۳۸۷