بسم اللّه الرحمن الرحيم

قِصاص توحیدی: اِحقاق حق و اَفسار انتقام جویی

قصاص توحیدی، قانون احقاق حق و افسار انتقام جویی است، و این خلاصۀ این قانون مشکل گشا است؛ قانونی که من البدایه وجود داشته و تا ابد باقی خواهد ماند. به عبارت دیگر، قصاص توحیدی (که ماحصل تتبُّع و پیگیری جرائم است) قانونِ توازن بین جُرم و جَزاء و مایۀ برابری و تعادل آنهاست. و لکن در این راستا و جهت تبیین مواضع توحیدی باید گفت که حقیقتا این عبارات قرآنی: النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنفَ بِالْأَنفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ - مائده: ۴۵): «نفس در مقابل نفس، چشم در مقابل چشم، بینی در مقابل بینی، گوش در مقابل گوش، دندان در مقابل دندان»، و همچنین عبارات: الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنثَىٰ بِالْأُنثَىٰ (بقره - ۱۷۸): «مرد آزاد در مقابل مرد آزاد، برده در مقابل برده، زن در مقابل زن» بسیار غلط فهم و اخذ شده اند؛ و بجای اینکه اصل موضوع و معنا و مفهوم آنها و پیام و مُحتوای آنها (و راهگشایی توحیدی در امری مشخص) اخذ و دریافت شود؛ ظاهر و الفاظ آنها را اخذ و دریافت و تعمیم داده اند. و در حالی که این عبارات بیانگر اصرار قرآن روی اجرای عدالت و عدم ضایع شدن حقوق مظلومان و مُجازات عادلانۀ اهل ظلم و تجاوز است؛ اما نادیده گرفتن اصل موضوع و اخذ لفظی (و تعمیم آنها) خودش مایۀ ظلم و حق کشی و عدم وصول مظلوم به حق خود گشته است (مثل همۀ موارد و موضوعات اسلامی که بیجا اِعمال می شوند و از آنها سوء استفاده می گردد). بگذریم از اینکه در موارد بسیاری این نوع قصاص و این مقابله به مثلِ لفظی در ذات خودش غیر ممکن می باشد. خوب است جهت تفهیم بیشتر دو مثال بیاوریم: ۱- کسی با دیگری وارد دعوا شده و در میانۀ دعوا سنگی به طرف مقابلش پرتاب کرده و به چشمش خورده و او کور شده است، حال اگر مقابله به مثل لفظ به لفظ انجام شود باید سنگ انداز را بیاورند تا شخص کور شده به طرف او سنگ پرتاب کند (از دور یا نزدیک) تا چشمش کور شود. و این در حالیست که: اولا عذاب و آلام دومی (که آگاهانه و از روی عمد و برنامه است) بسیار بیشتر از عذاب و آلام اولی است (بگذریم از منظرۀ درد آوری که برای مردم به وجود می آید). ثانیا با این کار نه تنها به شخص دوم ظلم می شود، بلکه شخص اول هم (که چشمش کور شده) به حق خودش نمی رسد و در واقع چیزی بدست نمی آورد. ۲- کسی از روی غدر روی چهرۀ کسی اسید می پاشد (همانطور که در تهران چنین جنایتی صورت گرفته و دختری مورد تعرض پسری قرار گرفته است)، و در نتیجۀ این اقدام وحشیانه، هم چشمهای شخص مورد تعرض کور می شود؛ و هم  صورت ایشان بر اثر حَرق و سوزش تخریب می گردد؟! و خوب بدیهی است که چارۀ چنین کاری واقعا فراتر از «محصور شدن در الفاظی» است که هدفش تحقق عدالت و رسیدن مظلوم به حق خودش می باشد. و در نتیجه باید مسئله را جدیتر گرفت؛ و چنین امری حتی می تواند در سطح مملکت طرح شود و پای نظام سیاسی حاکم به میان آید، بنحوی که هم شخص مُعتَدی علیه به حق خودش نائل شود و از طرف حاکمیت (بنابر ناتوانی مُعتدی) برایش جبران مافات گردد (چیزی که در ایران ولایت مطلقه خواب و خیال است)، و هم شخص مُعتَدی «فراتر از عملی که انجام داده» در نظر گرفته شود؛ و با توجه به امکان تکرار جرائم احتمالی در فهرست مجرمین خطرناک قرار گیرد. نه اینکه مُستبدینی بیایند و زیر عنوان قصاص و مقابله به مثل! مسئلۀ کور کردن یک مُجرم را به نمایش بگذارند و دنبال تحریق و تشویه صورتش برآیند؛ کاری که هم اهانت به منهج و روش قرآن است؛ و هم عملی ضد بشری و احمقانه بحساب می آید؛ و بیشتر لایق فریبکاران استبدادی و حکام خرافه بازی همانند نظام ولایت مطلقه است؛ کمااینکه در طول سه دهۀ گذشته کار این نظام خرافی و استبدادی، ظلم و تجاوز به حقوق مردم و بدنام سازی اسلامیت و مسلمانی بوده است.

برگردیم به قانون قصاص؛ تا در سایۀ آیات قرآن آن را بررسی نماییم. قِصاص لفظا به معنای دنبال کردن و پیگیری جرائم و نتیجه اش «توازن و برابرسازی» و برقراری توازن و تعادل بین ارتکاب جرائم و خلافکاریها با عقوبات و جزای آنهاست (و امر مقابله به مثل بارزترین نمود آنست). و بدیهی است که این اصل اساسی در رابطه با همۀ بنی آدم یکسان است و در این میدان توحیدی تبعیضی وجود ندارد، و نصوص قرآن در این رابطه بدین صورت روشنگری می کنند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنثَىٰ بِالْأُنثَىٰ فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَٰلِكَ تَخْفِيفٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَىٰ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ، وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (بقره - ۱۷۸ و ۱۷۹): «ای اهل توحید و اسلامت؛ بر شماست که بنابر پی گیری متوازن در رابطه با مقتولین عمل نمایید، و باید مرد آزاد در مقابل مرد آزاد و برده در مقابل برده و زن در مقابل زن قرار گیرد، و بعد هر که در مورد برادران دینی اش بخشش و احسانی روا می دارد؛ روش مناسب و معقولی در پیش گرفته و چنین تخفیفی مورد رضایت خالق تان و مایۀ رحمت و محبت است؛ و من بعد هر که تجاوزگری نماید برایش عذابی الیم و دردناک مهیاست. و ای اهل خرد و دانایی؛ بدانید که در پی گیری متوازنِ جرم و جزاء حیات و زندگانی نهفته است؛ و چه خوب است که التزام و انضباط توحیدی داشته باشید». آری؛ این آیه معنایی ابدی و فراگیر دارد (فرض قصاص = تعادل و توازنِ جرم و جزاء لکن مثالهایش زمانی و مکانی و در رابطه با قبایل متنازع صدر اسلام نازل شده است؛ قبایلی که از سیاق آیه چنین بر می آید که تازه مسلمان شده و از دوران جاهلیت به تمامی خارج نشده اند؛ و در همان حال که تحت امر رسول نبوده اند؛ اما گوش شنوایی در رابطه با رسول و آیات قرآن داشته اند. و جناب طبری هم در تفسیر خودش روی این آیه چنین آورده است: نزَلت هذه الآية في فريقين كان بينهم قتال على عهد رسول الله صلى الله عليه و سلم فقتل من كلا الفريقين جماعة من الرجال والنساء، فأمر النبي صلى الله عليه وسلم أن يصلح بينهم بأن يجعل ديات النساء من كل واحد من الفريقين قصاصا بديات النساء من الفريق الآخر، وديات الرجال بالرجال، وديات العبيد بالعبيد؛ فذلك معنى قوله: {كتب عليكم القصاص في القتلى}. و معنای روشنگری امام المفسرین بدین صورت است: این آیه در رابطه با دو دستۀ مُتقاتل در زمان رسول نازل شده است، و این دو دسته جمعی مرد و زن را از یکدیگر کشته بودند؛ و پیامبر خواست که بین آنها صلح واقع شود، و آنگاه بر اساس این آیه کار آنها فیصله پیدا کرد. و طبعا از نظر موحدین آزادیخواه این بهترین و توحیدی ترین تفسیر این آیه و مصادیق آنست؛ چرا که «خارج از این تفسیر» دچار مشکل می شویم؛ و از جمله این شبهه پیش می آید که کسانی که قاتل نبوده و در جنگ اصلا شرکت نداشته اند؛ باید به میدان مجازات کشیده شده و خون بهاء قرار گیرند؛ و چنین تفسیری در تضاد با این آیۀ محکم قرار می گیرد: وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا (اِسراء - ۳۳): «هیچ کس را نکُشيد و به قتل مرسانيد، زيرا الله قتل و کشتن انسان را حرام و ممنوع کرده است، مگر بنابر حق  (توازن جرم و مُجازات)؛ و هر کسی مظلومی را به قتل برساند، همانا حَکَم و تصمیم گیرنده اَولیای او خواهند بود». همچنین آیۀ دیگری در قرآن حکیم است که مسئلۀ قصاص و مجازات متعادل را بیشتر تثبیت و روشن میکند و معنایش را هم واضحتر میسازد؛ و آن آیۀ ۱۹۴ سورۀ بقره است، و مسئلۀ قصاص و مجازاتِ متوازن را چنین پیگیری و تفهیم نموده است: الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ، فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ: «ماه حرام در مقابل ماه حرام؛ و دراین حرمت شکنیها نیز قصاص و توازن هست؛ پس هر کس که به شما ظلم و تجاوز نمود؛ شما نیز بصورت متوازن در پی جبران بر آیید و مشابه آنچه بر شما رفته انجام دهید؛ و تقوی الهی و انضباط دینی داشته باشید؛ و بدانید که الله با اهل التزام و انضباط دینی است». بسیار جالب است؛ و این آیۀ مُبین معنای قصاص توحیدی را بصورتی بلیغ و رسایی توضیح و تعمیم میدهد: مسئله ازاین قرار بوده که مشرکین دریکی ازماههای حرام (که در آنها جنگ وقتال ممنوع است) نگذاشته اند که مسلمین وارد مسجد الحرام و خانۀ کعبه شوند؛ و مسلمین هم بنابر ملاحظۀ صلحی که داشته اند از این امر صرف نظر کرده اند؛ اما در سال بعدی از موضع قدرت (در همان ماه!) موفق به چنین کاری میشوند و در این رابطه به هدف میرسند؛ و اینجاست که قرآن میفرماید: این ماه در مقابل آن ماه! یعنی این موفقیت در مقابل آن ناکامی! و میفرماید این یعنی قصاص (جبران مافات). و آنگاه مسئله را توضیح میدهد و اصل مقابله به مثل را که نوعی قصاص و «توازن در رفتار» است به صحنه می آورد. و این در حالیست که متأسفانه کلمۀ قصاص بیشتر به معنای انتقام و قتل متقابل! شایع و رایج گردیده است. بنابر این؛ قصاص همان مجازات و عکس العمل مُتعادل و متوازن است و نوعی مقابله به مثل بحساب می آید؛ مقابله به مثلی که مد نظر قرآن است و تعادل و هم وزنی عکس العمل ها را بیان می دارد؛ نه مقابله به مثلی که به شیوۀ سنتی و بنابر اعراف آلوده به انتقام رسم و رایج شده است.

آیۀ دیگری که به قانون قصاص پرداخته آیۀ ۴۵ سورۀ مائده است، که از جهاتی بیشتر از همۀ آیات فوق الذکر جلب توجه می کند؛ و آن مسئلۀ تاریخی و ازلی بودن قانون قصاص می باشد؛ چیزی که اصالت و ریشه داری قــانون قصاص را به اثبات می رساند. و این آیه تصریح می کند که قانون قصاص در تاریخ مِلل سابقه  داشته و یک قانون تاریخی است (و فراتر از یک دوره و زمان می باشد)، قانونی که بــدون آن انسانها و جوامع بشری، از طرفی مرتکب ظلم ها و تجاوزات بی شمار، و از طرف دیگر دچار پایمال شدگی بلا حدود خواهند شد (کما اینکه بشریت معمولا چنین زیسته است). و در واقع قانون قصاص مؤثرترین راه مبارزه با ظلم و تجاوز اولیه و انتقام جویانه است؛ همچنانکه این قانونِ توحیدی به مثابۀ یک اعلامیه در به رسمیت شناختن اصلِ «دفاع از حقوق خویش» میباشد. و نص این آیۀ عظیم و ریشه دار بدین قرار است: وَ كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنفَ بِالْأَنفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ: «و بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که در میدان مُجازاتها اصل بر: جان در مقابل جان، چشم در مقابل چشم، بینی در مقابل بینی، گوش در مقابل گوش، دندان در مقابل دندان می باشد، و همچنین مُثله کردن و ضرب و جرح اعضای بدن قصاص بردار است؛ و اما کسی که تصدق و بخشش داشته باشد، کفّاره و پوشانندۀ گناهانش خواهد بود، و هر کسی بر پایۀ وحی و ما انزل الله حکم و قضاوت نکند، ظالم و متجاوز می باشد». بله این عین حق و عدالت است: نفس در مقابل نفس (یعنی جان کسی از جان دیگری عزیزتر نیست)؛ کما اینکه اعضاء و اندامهای همۀ بشریت ارزش یکسان دارد؛ و هر کسی جان و اعضای پر نعمت خویش را عزیز می دارد. لکن همانطور که توضیح دادیم اصل بر تعادل و توازن و تحقق عدالت و ممانعت از انتقام جویی و تجاوزات متقابل است. و قرآن حکیم در اینجا نیز راه تصَدُق و بخشش را باز و مفتوح گذاشته و میخواهد تأکید نماید که همیشه و در همۀ موارد؛ مجازات برابر و «حتی مقابله به مثل مُتعـادل و مُتوازن» ضرورت ندارد؛ و بالاخره بشریت باید به فکر عفوِ فداکارانه و ترحم بر خطاکاران و افراد مجرم و گناهکار باشد. و در مسئلۀ «طلب حق مشابه و متعادل» هم باید عاقبت اندیشی کرد و بدین اصل اساسی توجه نمود که آیا خیر طلب حق بیشتر است؛ یا خیر عفو و بخشش؟! بگذریم از اینکه نص آیه اعلام میدارد که قانون قصاص یک حکم تاریخی و بسیار قدیمی بوده و جهت حفظ حقوق مظلومان و منع انتقامهای ظالمانه (و تجاوزات متقابل) وضع شده است، و قانون قصاص بخشی از عدالت فراگیر در رسالت رسولان برای جهان بشریت است. اینست که در قانون قصاص، علاوه بر تأکید روی احقاق حق و اهتمام به حقوق مظلومان؛ قضیۀ «مهار و محدود سازی بشریت» نیز در واکنش به ضربه ای که میخورد مدنظر میباشد، و ربُناالله با وضع این قانون اساسی (که لازمۀ اجرای آن حاکمیت مسلمین است) خواسته است که هم مظلومان مراعات گردند؛ و هم واکنش آنها منتهی به ظلم و تجاوز نشود، و با عکس العملهای بلا حدود و بلا حساب آب و آتش را به هم نزنند. و اینجاست که ندای قرآن مبنی بر: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ» واضح تر میشود. بله؛ صاحبان عقل و خرد در قانون راهگشای قصاص «حیات و زندگی» می بینند؛ چرا که در سایۀ آن همۀ اطراف موظف میشوند که خود را مهار سازند و به میل و هوای خود با بشریت رفتار نکنند. و بدیهی است که هم «ظالم و متجاوزِ اول» باید مجازات شود و حق مظلوم حفظ گردد؛ و هم مظلوم و آنکه مورد تجاوز قرار میگیرد باید حدود خود را بشناسد و از آن فراتر نرود؛ و طبعا  عکس العمل هم باید حساب شده و متـوازن باشد. و لکن در «بازار میل و هـوی و در میدان جهالت و توحش» حساب و کتابی وجود ندارد: کافیست کسی بتواند ظلم و تجاوز نماید! و آنگاه کافیست که کسی فرصت انتقام و عکس العمل پیدا کند! و طبعا در چنین اوضاعی همه چیز پایمال میشود و هیچ قانون و مبنایی مُراعات نمیگردد! و همین است که چارۀ بشریت در رشد اخلاقی و تقوای الهی (التزام و انضباط دینی) و در حاکمیت قانونمند و مُجریان انتخابی است. و خلاصۀ کلام اینست که: قصاص یک قانون عام و ازلی بوده و در ساحۀ نبوّات توحیدی همیشه وجود داشته است؛ و عبارتست از قــانونِ «برابری و توازن در جـرم و جـزاء» و رسیدنِ ظالمان و متجاوزان به جزای متناسب و متوازن، و اعادۀ حقوق مظلومان و پایمال شدگان و مهار و محدودسازی آنها در حقوق خودشان. و در این میدانِ توحیدی بیشتر به اعادۀ حقوق مظلومان توجه میشود؛ تا بر مُجازات ظالمان و متجاوزان. همچنین این مسئله هم قابل ذکر است که در قرآن حکیم انواع موضع بیان شده است؛ مواضعی که هر یک در جای خود و «متناسب با واقعیاتِ پیش رو» به اجراء در می آیند و با تکیه بر اجتهاد زنده و راهگشا اتخاذ می شوند، و مهمترین مواضعِ توحیدی بدین قرار هستند: موضع دعوت گرانه (ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ - نحل ۱۲۵): «بر اساس حکمت و نصائح دلسوزانه به راه توحید دعوت کن، و با مخالفانِ اسلام با بهترین شیوه مناظره نما»، و موضع صلح جویانه (وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ - انفال ۶۱): «وقتی که به صلح و آشتی تمایل نشان دادند، شما هم تمایل نشان بده و بر الله توکل نما»، و موضع فداکارانه (وَ جَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ - شوری ۴): «جزای بدکاری، بدی و ناملایمی است، اما کسی که راه صلح و فداکاری در پیش گیرد؛ اجـر و ثـواب او نـزد الله خواهد بود»، و موضع جنگی مقابله به مثل (فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ - بقره ۱۹۴): «هر کسی که به شما ظلم و تجاوز نمود؛ شما نیز در پی جبران بر آیید و مشابه آنچه بر شما رفته انجام دهید»، و موضع جنگی بنیاد برانداز (وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلَاعُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ - بقره ۱۹۳): «با کفار حربی جنگ و قتال نمایید، تا فتنه و آشوبی باقی نماند و دین توحید برقرار شود، اما اگر به جنگ و قتال پایان دادند، پس دشمنی جز با ظالمان روا نیست».

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۱۸ جمادی الثانی ۱۴۳۲ - ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰