با توجه به نگرشِ خاص و روش متفاوتِ این مطلب و مکتوب، ضروریست که  همۀ متن آن عمیقا و با جدیت مطالعه و دریافت شود: «نماز مُنزَل و مُتکامِل: اِلحاق و اصطفاف و اختیار خط و رهبری». در ضمن ۵ تیر ۱۳۹۸ بیست و هشتمین سالروز تأسیس سازمان موحدین آزادیخواه ایران (سماء) را بر اهل توحید و آزادی تبریک و تهنیت می گوییم.

بِسْمِ اللَّه وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ

نماز مُنزَل و مُتکامِل: اِلحاق و اصطفاف و اختیار خط و رهبری

تا حال کمتر روی این موضوع دقت بعمل آمده که چرا ترک صلاة - نماز (بر خلاف گناهان دیگر) ارتداد و خروج از اسلام بحساب می آید؛ تا جایی که حتی در «فقه سنتیِ احکـام» نسبت به «تارک الصّلاة» حکم قتل! مطرح شده است؟! در این رابطه بیان و نظر موحدین آزادیخواه بدین قرار است: نماز مُنزَل و مُتکامِل بیانگر الحاق به دین توحیدیِ اسلام و قرار گرفتن در صفوف مسلمین و اطاعت از رهبری توحیدی - اجتهادی می باشد، بنحوی که موضع عقیدتی - سیاسیِ انسانها را مشخص کرده و با حضور در صف و جماعت مسلمین و پذیرش امامی که پشت سر آن قرار می گیرد جایگاه آنها را معلوم می سازد. و از این جهت نماز منزل و متکامل به مثابۀ یک برنامۀ مداومِ عقیدتی - سیاسی دائما و متفقا «عبادت و اطاعتی تعیین کننده و فصل الخطاب» بوده، و علیرغم فراموشیِ اهداف اصلی و خالی شدن ماهیت این رسم و عبادت توحیدی (و عرف و عادتی گشتنش) ملاک و معیار دینداری اسلامی شده است. و مُضاف بر آن: از میان همۀ مراسمات و عبادات اسلامی موضوع ارتداد بیشتر در رابطه با ترک صلات و تاریکُ الصلاة شدن مطرح و بیان شده است؛ و مثلا با وجود اینکه زکات و پرداخت آن وسیعا و در سراسر قرآن (و اکثرا همراه با اقامۀ صلاة) ذکر و تأکید گردیده، لکن مسئلۀ ارتداد بخاطر عدم پرداخت آن در تاریخ فقه اسلامی چندان مورد توجه قرار نگرفته است. الّا در مورد حروب رِدّه ای که بعد از وفات رسول به وقوع پیوست و اهل رِدّة از پرداخت زکات استنکاف ورزیدند. هرچند ارتداد و مرتد تلقی کردن آنها (و محاربه با این دستجات) نه بخاطر عدم پرداخت زکات، بلکه بنابر «عقبگرد مسلحانه و خشونت آمیز از اسلامیت و مسلمانی» و روش منهدم کننده ای بود که در پیش گرفتند. و چنین به نظر می رسد که طرح نشدن مسئلۀ ارتداد (و همچنین حکم قتل) نسبت به عدم پرداخت زکات و ترک دیگر واجبات، ناشی از زیر مجموعه بودن آنها باشد، زیرا پایه و اساسِ موضوع همانا الحاق به دین توحیدی اسلام و قرار گرفتن در صفوف مسلمین و پذیرش رهبری توحیدی - اجتهـادی است. و به تبع این پایه و اساس، بقیۀ ارکان و واجبات اسلامی هم زمینه دار شده و جامۀ عمل می پوشند. این کلیت موضوع است و شرح آن ذَیلا بیان می گردد.

صلاة - نماز (با توجه به نصوص مُسلَّم و متکثر اسلامی و مشخصا آیات قرآن و سنَّت نبوی) یکی از آداب و سُنن بنیادی اسلام است، و اقامۀ آن و تمسک بدان وظیفۀ هر مؤمنِ مسلمان و یک واجب عینی برای تمام زنان و مردان مسلمان میباشد. بدیهی است که این «مراسم توحیدی - اسلامی» من البدایه یک رکن رایج و مُسلَّط بوده و تارِکُ الصَّلاة حتی مسلمان محسوب نمی شده است. و احادیثی هم که در این رابطه از پیامبر اسلام نقل شده اند همین وضعیت را بیان میدارند، و این حدیث نمونۀ آنهاست: العَهدُ الَّذي بَينَنا وبَينَهُم الصَّلاةُ، فَمَن تَرَكَها فَقَد كَفَرَ (نقل از امام احمد و صاحبان سُنن): «عهدی که بین ما و آنهاست {منافقین} صلاة - نماز است، و آنگاه هر کسی آن را ترک نماید جزو کافران گشته است». و خوب معلوم است که حضرت رسول خطابش به منافقینی است که هنوز تصمیم نگرفته اند که در صف مسلمین باشند یا در صف کفار و مشرکین؛ و لکن ایشان میخواهند بگویند: اگر در صف مسلمین نباشید و در نماز جماعت حضور بهم نرسانید و امامت رسول را پذیرا نگردید جزو کفار و مشرکین محسوب می شوید و راه سومی وجود ندارد. البته ممکن است در نگاه اول اینهمه شِداد و غِلاظ در رابطه با تارِکُ الصَّلاة و ترک صلاة (خاصتا با توجه به ماهیت کنونی نماز) کمی عجیب و غریب به نظر برسد؛ زیرا از طرفی چنین شداد و غلاظی منشاء قرآنی و توحیدی ندارد، یعنی هیچ آیه ای در قرآن وجود ندارد که تارِکُ الصَّلاة را مرتد و یا مستحق مجازات اعلام نماید. اما از طرف دیگر ترک صلاة و نماز (بنابر مبادی و حکمت نزول صلاة و نماز!) به مثابۀ قطع رابطه با اللّه و رسول و ترک جمع و جماعت مسلمین بوده و تارِکُ الصَّلاة مرتد بحساب می آید. و طبعا با این وجه و نظر از غرابتِ مسئله کاسته می شود؛ زیرا صلاة و نماز یعنی برپایی «رابطۀ قلبی و عملی با اللّه و رسول و جماعت مسلمین». بگذریم از اینکه موضوع قتل مرتد بسیار تعمیم داده شده؛ در حالی که: اولا موضوع مرتد (خاصتا در غیاب وضوح دینداری توحیدی - اسلامی) باید دقیقا تعریف شود، نه اینکه تدیُّن و دینداری وجهۀ نژادی و بلا اختیار پیدا کند (کمااینکه چنین گردیده و هر مسلمان زاده ای مسلمان تلقی می شود)؛ و آنگاه با عُدول از دین آباء و اجدادی (که ممکن است پر از خرافات و انحرافات باشد) مرتد بحساب آید! و متعاقب آن حکم قتل و اعدام برایش صادر گردد. ثانیا حکم قتل مرتد (که امری حساس و حیاتی است و جان بشر در میان است) محتاج تبیینات بسیار دقیقی می باشد؛ و خاصتا باید مشخص گردد که این حکمِ حداکثری شامل چه کسانی و در چه شرایطی اجرایی می شود؛ نه اینکه هر مخالف و نامسلمانی را در بر گیرد! ولو اینکه روش محترمانه و مسالمت آمیزی داشته باشد و از موضع دگراندیشانه ظاهر شود. و طبعا چنین کار خطرناکی نیازمند دلایل و مُسلَّمات توحیدی است، و حتی در صدر اسلام نیز چنین عقوبتی مختص مرتدین حربی بوده است. قابل ذکر است که (با توجه به عدم تصریح قرآنی) فقهاء و قانونگذاران و قُدَمای اسلامی حداقل نمازهای واجب در یک شبانه روز را پنج بار دانسته اند، هرچند حداکثر نمازها (اعم از واجب و سُنت و مُستحب) بی شمار گشته اند؛ بحدی که اگر یک مسلمان بخواهد همۀ نمازهای واجب و سنت و مستحب را اَداء نماید، وقت زیادی برای اِعمال بقیۀ آیات قرآن و دیگر امور زندگی نخواهد داشت. و از همین روست که امر مسلمانی با الهام از تاریخ اسلام و مسلمین در «نمازخوانی صوری و حداکثری!» تجلی پیدا کرده است؛ نمازخوانیِ که شبیه قرآن خوانی است، و قرآن خوانی هم در روخوانی آن! محصور شده است. حال و با چنین اوضاعی (و اینهمه طول و تفصیل در نمازهای بلا مبادی و بریده از مجموعۀ اسلامیت و مسلمانی!) سؤال بجا اینست که آیا در طول تاریخ کسی وجود داشته است که همۀ نمازها را خوانده باشد؟! شاید جواب خیر باشد؛ زیرا اگر بجا آوردن همۀ نمازهای مُتنوَّعه امری ساده بود چیزی به نام «قضای نماز» وضع نمی شد؛ کاری که مانند قتل «تارِکُ الصَّلاة» صرفا رأی و نظر فقهاء بوده و غیر منصوص می باشد.

 بله؛ همانطور که اشارت رفت، در رابطه با این مسئله که چرا در مذاهب و فقه احکامِ سنتی اینهمه به صلاة و نماز اهمیت داده شده و بخش بزرگی از فقه احکام (و بل بزرگترین بخش) به چنین امری اختصاص یافته است کمتر کنجکاوی بعمل آمده؛ و حتی کنجکاوی نسبت بدان (لااقل در سطح عمومی) نزدیک به ممنوع! بوده است؛ و بهمین خاطر مسلمین چنین راز و رمزی را هیچ وقت درک و دریافت نکردند. و در نتیجه این مراسم بزرگ و اساسی بجای اینکه مؤثر واقع شود به معضلی بزرگ! مُبدَّل گشته است؛ تا جایی که بسیارند کسانی که می خواهند مسلمان باشند و به دینداری توحیدی بپردازند، اما نمی خواهند نمازخوانی کنند (و همچنین دیگر احکام کَنده و بُریده را بجا آورند). لکن آنچه در این رابطه قابل بیان و تبیین است و ما می توانیم روی آن تأکید نماییم اینست: صلاة - نماز «محور رابطۀ مسلمین» و برنامه ای مُستمر برای حضور در صف اسلامیت و مسلمانی بوده است، و اقامۀ نماز به معنای «پذیرش رهبری و امامت محمد و نائبان و جانشینان ایشان» بحساب آمده است (کمااینکه داستان مسجد ضرار - که خلاف این مسیر است - چنین معنایی را آشکارتر میسازد). و با توجه به اینکه قرآن حکیم روی صلاة - نماز (و همچنین زکات) وسیعا تأکید ورزیده، به تبع آن، فقه احکام سنتی هم وسیعا آن را شرح و تفصیل و انعکاس داده است. لکن فقه احکام سنتی که در سایۀ نظامهای استبدادیِ اُمَوی و عباسی تدوین شده و ناچارا میبایست غیر سیاسی باشد (و امور سیاسی و حکومتی در آن کمتر لحاظ گردد)؛ در نتیجه و بالمآل فقه و احکامی غیر سیاسی از آب درآمده است، و در آن حتی  نسبت به احکام غیر قابل اِقصایی (مثل صلاة و نماز) تعاملی بسیار شکلی صورت گرفته و دور از حکمت و اهداف اولیه طرح و تشریح شده اند. البته به اینهم اکتفاء نشده؛ و طی قرون و در راستای این بی خاصیتی و بی خطری (و حتی مشغول کننده) خیلی فربه و چاق! شده اند؛ و با توجه به عدم مشکل آفرینی آن «نمازخوانی اینچنینی» کار و پیشۀ مسلمینِ مسکین و مُسالم! گشته است. و بهمین خاطر این مذاهب تحت سلطه و حداقلی! توانسته اند در ازمنۀ مختلف! از میان همۀ نظامهای سُلطوی و سلسله های استبدادی به سلامت عبور نمایند و در سایۀ آنها محفوظ و بلا مشکل باشند؛ و پیروانشان هم (در سایۀ عدم فضولی و سکون و تسکین مذهبی!) دچار گزندی نشوند و تکلیفی خارج از احوال شخصیه احساس ننمایند. البته این بدان معنا نیست که مذاهب و مناهجی که اسلام و اسلامیت را (در همۀ ابعاد) منعکس کرده باشند وجود نداشته اند؛ بلکه بالعکس مذاهب و مناهج و اجتهادات بسیاری ظهور کرده اند، اما تحمل نشده و سرکوب گردیده و زوال یافته اند. بنابر این، قصۀ «جدایی دین و سیاست از یکدیگر» موضوعی تازه و عصری نیست، بلکه امری قرونی و تاریخی است و دارای سابقۀ ۱۴ قرنه در میان مسلمین است و همراه با حاکمیت اموی و زوال خلافت راشده ظاهر و تحمیل گردید؛ بنحوی که سیاست و حکومت و رهبری به انحصار مُستبدین و ظالمان درآمد و آیات و قوانین توحیدی مُنزوی و اسیر هوای حُکام مُطلقه گردید؛ بدون اینکه ارباب متفرقۀ استبدادی منکر اصل دین و دینداری اسلامی شوند. البته بدیهی است وقتی که چیزی مُنزوی و زندانی و اسیر گردید، تحریف و بیراهگی اش نیز حتمی و از ماهیت و مُحتوای خودش خالی می شود؛ قضیه ای که در دین توحیدی اسلام «در وجه اکمَل» واقع گردیده و چیزی از مُحتوای توحیدی و فوقانی آن باقی نمانده است. همچنین به علت طولانی شدنِ «دورانِ انزواء و اسارت اسلام و مسلمین»، مذاهب و مناهج بسیار مختلفی برای اسلام و اسلامیت و نحوۀ دینداری اسلامی پدید آمده اند؛ مذاهب و مناهجی که اکثرشان زوال یافته و محو شده اند، کمااینکه مُستحق زوال و زدودن بوده اند؛ و حتی به مثابۀ موضوعات تاریخی هم لایق مطالعه نیستند. و لکن حالا هم نظامهای استبدادی و ذهنیت تاریخ زدۀ مسلمین (و گرفتار مذاهب قرونی) بزرگترین موانع رشد مسلمین و سد راهگشایی اسلامی بحساب می آیند. اما با زوال نظامهای استبدادی و ذهنیت تاریخ زدۀ مسلمین «دین اسلام و قرآن مُنزَل و سنت مُسلّم و عقول مسلمین» امکان آزادی می یابند و از سلطۀ قرونیِ مستبدین و نظرات و اجتهادات قرونیِ مذاهب و تحریفاتِ اَزمنۀ طولانی رها می شوند.

برویم روی اصل موضوع: صلاة (الصَّلاة) لغویا از خانوادۀ «صِلة»، «وصل»، و «اتّصال» است، و بیانگر روابط و هماهنگیِ «فکری - عقیدتی»، «روحی - معنوی»، و «عملی - تجسُّمی» با اللّه و خالق عالم، و برقراری حالتی است که بشریتِ هدایت شده را بنابر خصایل اخلاقی و ارزشهای توحیدی یکدست و متحد می کند، و بدین شیوه امت ساز می شود. و بنابر همین معنا و مفهوم، صلاة در آیات قرآن سه وجه و معنای مشخص دارد: یکی به معنای الحاق و ارتباط با اللّه و همراهی با رهبری و جماعت مسلمین است (رابطۀ مُحکم و مُستمر)، دومی به معنای تأیید و تحسین و طلب خیر و موفقیت است (صلاة تأییدی - طلب موفقیت)، و سومی وجهِ عملی و تجسُّمی دارد و در راستای تحقق معانی «اول و دوم» قرار می گیرد، و عبارتست از یک رسم و مراسمِ خاص توحیدی - اسلامی، که دارای این مبادی اساسی و مشهور است: «تجمع مسلمین»، «ترسیم ارکان نماز»، و «امامت و رهبری». و خاصتا در این رسم و مراسم توحیدی - اسلامی، سورۀ فاتحة الکتاب نقش محوری بازی میکند، سوره ای که نزد کل امت اسلام و نزد همۀ مذاهب و مناهج اسلامی (در همۀ ادوار تاریخ) اساس صلاة و نماز بوده و تمـام آنها در این رابطه اشتراک نظر دارند، و همین است که می توان گفت این سورۀ مختصر و جامع  فی الواقع «سرود مسلمین و امت اسلام» بحساب می آید؛ و بجاست که با اَلحانی «زیبا و دلنشین و متناسب» قرائت و ارائه شود (چه در نماز و چه خارج از آن)، تا تکرار و تداومش به اثرگذاری آن ضربه نزند. لازم به ذکر است که این قسم از صلاة (نماز) در راستای دو قسم دیگر قرار دارد و مُکمِّل و ترسیم کنندۀ آنها بحساب می آید، و منظور از نماز مُنزَل و مُتکامِل همین ابعـادِ متعدده و قرار گرفتن در عمق دینداری تـوحیدی - اسلامی است. و این «صلاة سه بعدی» با یکدیگر و در ارتباط باهم چنین بنایی را بوجود می آورند: «ایمان و عقیده مندی، تمنا و طلب ورزی، و تجمع و آمادگی». و مشخصا قسمِ مُجسَّمِ صلاة این مقاصد و اهداف را تعقیب و پیگیری می کند: «تجمع عقیدتی - سیاسی»، «اصطفاف و صف آرایی مسلمین»، «پذیرش خط و رهبری»، «تبیین دین و دینداری»، «طرح و بیان اوضاع مسلمین»، «تذکر تعهدات و اعلام قرارات»، و «تحکیم اتحاد و اخوت اسلامی». لکن (همانطور که می بینیم و می نالیم) این بخشِ مُجسَّم از صلاة نیز بنابر «عرفی شدن و غیاب اهداف توحیدی و فقدان رهبری» بکلی خنثی و بلااثر گردیده و بیشتر به مثابۀ باری اجباری روی دوش عوام النّاس باقی مانده و بر مردمِ سنتی و فرزندانشان سنگینی می کند. و خوب وقتی مبانی و پایه های «امر و موضوعی» رو به انحطاط می گذارد، بخودی خود فروعاتش نیز سُست و لرزان و کارش به زوال و نابودی منتهی می گردد. برای مثال هنگامی که صلاة (و مشخصا در معنای سومی - مراسمی و تجسمی) اساسا بلااثر  و خنثی می شود، بحث و بررسیِ اوقات آن و اَدای منظمش کاری اضافی و امری بلاموضوع در می آید. عکس این وضعیت نیز صحیح است: یعنی زمانی که پایه های «امر و موضوعی» زنده و مؤثر و راهگشاست و بنابر «ضرورت و به وقت خودش» بجا آورده می شود، بحث و بررسیِ فروعاتش نیز سودمند و معنادار و نتیجه بخش در می آید. و همین است که در ایام خودش و تحت رهبری و امامت رسول و خلفای راشده (و با مُحتوای توحیدی و در راستای اهداف قرآنی و برای حفظ جامعۀ اسلامی)، اقامۀ نمازِ منظم و به وقت خودش بسیار معنادار بوده و روی آن بسیار تأکید شده است. همان کاری که در «غیابِ مبانی و اهداف و مُحتوای خودش» معنا نمی دهد و اهداف مورد نظر را متحقق نمی سازد، زیرا هنگامی که خانه مِن الأساس و از پای بست  رو به ویرانی می نهد، توجه به رنگ آمیزی اش و حفظ ظواهر آن فایده ای نخواهد داشت و محل اهتمامِ مُحتوی گرایان واقع نخواهد شد. و حال صلاة و معانی آن را در ابعاد مختلف و در سایۀ آیات قرآن پیگیری و دنبال می نماییم:

صلاة به معنای اِلحاق عقیدتی و ارتباط دائمی

یکی از معانی «صلاة» در آیات قرآن، بیانگر «الحاق عقیدتی و ارتباط دائمی» است، و آیات زیر چنین معنایی را اِفاده میکنند: إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا، إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا، وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا، إِلَّا الْمُصَلِّينَ، الَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ (معارج - آیات ۱۹ و ۲۰ و ۲۱ و ۲۲ و ۲۳): «همانا که نوع بشر بسیار متزلزل و بی ثبات خلق شده است؛ بنحوی که اگر دچار شرّ و مصیبت گردید بی صبری و بی تابی میکند؛ همچنانکه اگر به خیر و خوشی رسید گرفتار مناعت و تکبر می شود؛ مگر ملحق شدگان به دین اسلام و صفوف مسلمین، همان کسانی که در امر التحاق و تدیُّن توحیدی و ارتباط با اسلام و مسلمین مداوم و پایدار هستند». کمااینکه در تفسیر طبری و در معنای لفظِ «الْمُصَلِّينَ» چنین آمده است: «المؤمنون الذين كانوا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم». و در تفسیر فتح القدیرِ شوکانی هم «المُصَّلین» چنین بیان شده است: «أي المقيمين للصلاة، و قيل: المراد بهم أهل التوحيد: يعني أنهم ليسوا على تلك الصفات من الهَلَع، والجَزَع، والمَنع». همچنین در سورۀ «مُدّثِّر» اصطلاح «الْمُصَلِّين» بهمین معنا آمده است: فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ، عَنِ الْمُجْرِمِينَ، مَاسَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ، قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ، وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ، وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ، وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ (مُدَّثِّر - ۴۰ و ۴۱ و ۴۲ و ۴۳ و ۴۴ و ۴۵ و ۴۶): «در باغهای بهشت از مجرمین سؤال میشود که چه چیزی شما را به عمق جهنّم کشاند؟ آنها جواب میدهند که ما جزو ملحق شدگان به دین اسلام و صفوف مسلمین نبودیم، بیچارگان را اطعام نمی دادیم، و همراه با دیگران منکر نبوت توحیدی بودیم، و روز آخرت را انکار می کردیم». همچنین سورۀ مـاعون هم در تبیین و تشریح اوضـاع کفارِ منافق و ملحق شدگانی که ظاهرا و منافقانه مسلمان شده و در صف مسلمین قـرار گرفته اند چنین روشنگری میکند: أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ، فَذَٰلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ، وَ لَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ، فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ، الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ، الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ، وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ (ماعون - ۱ تا ۷): «آیا دیدی آنکه منکر آخرت و روز جزاست؛ همان کسی که یتیمان را طرد میکند و علاقه ای به اطعام بیچارگان ندارد؛ پس وای بحال ملحق شدگانی که الحاقشان ظاهری بوده {منافقین} و ریاکاری می کنند و مانع انفاق و خیرات هستند». همچنین در سورۀ قیامت موضع انکاری کفار و عدم الحاقشان به دین اللّه و صفوف مسلمین چنین می یابیم:فَلَا صَدَّقَ وَ لَا صَلَّىٰ، وَلَـٰكِن كَذَّبَ وَ تَوَلَّىٰ (قیامت - ۳۱ و ۳۲): «پس نه تصدیق کرد و نه ملحق شد، بلکه راه تکذیب و انکـار و روگردانی در پیش گرفت». کمااینکه قرآن مبین وضع گمراهان و نسل هواپرستِ بجـا مانده از انبیای سابق و قطع رابطه شان با اللّه و اهل ایمان را چنین بیان داشته است: فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّبَعُوا ٱلشَّهَوَ‌ٰتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا (مریم - ۵۹): «و بعدا نسلی {از انبیای سابق} بجـا ماند که پیوند و رابطه با اللّه و مؤمنان را از دست دادند و مسیر شهوات و هواپرستی در پیش گرفتند، و بدین شیوه در وادی گمراهی افتادند». بدیهی است که عکس بُریدن و قطع رابطه با اللّه و مؤمنان، وجود رابطۀ عقیدتی و پیوند روحی با خالق عالم و با اسلام و مسلمین در قرآن زیاد بیان شده، است، رابطه ای که غذای روح مؤمنان و زمینۀ استعانت و طلب موفقیت می باشد، موضوعی که در آیات بسیاری و منجمله در آیات قرآنی زیر بنحو رسایی بیان شده است: قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّىٰ، وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّىٰ (اعلی - ۱۴ و ۱۵): «همانا که پیروز و نجات یافت آنکه خود را پاک و مُصفّی نمود، و آنگاه نام خالقش را بر زبان آورد و به خالقش {و صف مؤمنان} ملحق گشت». و این یعنی اینکه مسئلۀ مسلمانی و دینداری توحیدی، همینطور و هکذایی و صِرف متولد شدن در جوامع عرفا اسلامی نیست؛ بلکه تصمیم و اراده میخواهد، تزکیه و اخلاق میخواهد، علم و معلومات میخواهد، و آنوقت است که الحـاق به اللّه و دین توحید و صف مؤمنان معنا و مفهوم خود را می دهد. و در آیۀ دیگری قرآن حکیم مؤمنان پاک و مُصفّی و ملحق شده را هنگام شدائد و سختی ها اینچنین ارشاد و راهنمایی می کند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (بقره - ۱۵۳): «ای اهل ایمان و اعتقـاد {هنگـام شدائد} از صبر اخلاقی و پیوند روحی و اعتقـادی با اللّه و مؤمنان یاری جویید، به تأکید که اللّه با صابران و اهل تحمل و بردباری است».

صلاة به معنای تأیید و تحسین و دعای خیر

در آیاتی از قرآن «صلاة» به معنای تأیید و تحسین و دعای خیر و طلب موفقیت آمده است، و در این رابطه آیات زیر بسیار بلیغ و روشنگر هستند: خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِم بِهَا وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ (توبه - ۱۰۳): «از محل دخل و درآمد مالی شان {بنابر پذیرش اسلام و قبول واجباتش} زکات بگیر، تا بوسیلۀ آن تطهیر و تربیت شوند، و در این راستا آنها را تأیید و تحسین و برایشان دعای خیر و طلب موفقیت نما، و به تأکید تحسین و تأییدات شما مایۀ آرامش و اطمینانِ خاطر آنهاست». جالب اینکه عموم مسلمین چنین تصور می کنند (و چنین رسم و عادت شده است) که فرستادن صلوات فقط بر پیامبر جایز است و مخصوص اوست؛ و این در حالیست که قرآن محفوظ در همین آیه (و در آیات دیگر) به پیامبر امر میکند که ای محمد در عین دریافتِ سهمُ الزّکات از مسلمین بر آنها صلوات بفرست و آنها را تحسین و دعا نما. و این بدین معناست که صلوات فرستادن بین رسول و مؤمنانِ ملتزم کاری متقابل بوده و طرفین یکدیگر را تأیید و تحسین کرده اند. و در همین راستا باید بگوییم: تمام صلواتی که «بعنوان نماز - انواع نماز» در میان مسلمین شهرت و رسمیت پیدا کرده و عرف و سُنّت شده اند (مثل صلاة المَیِّت - صلاة جنازه یا صلوات جنازه - که در قرآن هم انعکاس یافته: وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰ أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا) بیانگر همین معنای تأیید و تحسین و طلب دعای خیر و آرزوی موفقیت میباشد. همچنین آیۀ ۱۱۰ از سورۀ اِسراء صلاة را بهمین معنا ذکر نموده و خطاب به رسول اینطور ابراز داشته است: قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ أَيًّا مَّا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا: «ای محمد به اهل ایمان و اسلام بگو که الله را به کمک بطلبید یا الرّحمن را، و با هر یک از این نامها که طلب یاری و کمک نمایید {فرقی نمی کند}، زیرا او دارای نامهای فوق العاده زیباست، و لکن هنگام دعا و طلب خیر و موفقیت زیاد سر و صدا نکنید و بیش از حد نیز خفیف و مخفیانه نباشد، و با صدایی متین و معدل چنین کاری را انجام دهید». البته باید دانست که بین سلام و صلوات فرق وجود دارد، بنحوی که: سلام در ذات خودش بیشتر بیانگر روابط دوستانه و اعلام آشنایی و طلب سلامتی است، لکن صلوات فرستادن بیانگر تأیید و تحسین در حد اعلای خودش و طلب موفقیت می باشد، و همین است که فرستادن صلوات برای هر کسی جایز نیست و تنها برای تأیید شدگان مُجاز است. و اما حالا که بیشتر مذاهب اسلامی آن را خاص رسول نموده اند (و بنابر امیال نژادپرستانه و شرک آمیز، خانوادۀ ایشان را هم دخیل و وسیع کرده اند!) کسی جرئت نمی کند که آنها را نثار غیر از ایشان نماید! مسئله پیچیده تر شده است؛ هر چند باید بر ذهنیات غیر توحیدی فائق آمد و صراط مستقیم توحیدی را باز و آزاد گذاشت. و چنین می نماید که این حَصر و حَظر بخاطر ظاهر مقدَّس صلوات باشد؛ در حالی که اگر اینطور بود قرآن حکیم آن را نه برای رسولان تجویز می کرد و نه برای مؤمنان و هدایت یافتگان. و در همین راستا این آیۀ قرآنی قضیه را واضح تر می سازد: أُولَٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (بقره - ۱۵۷): «صابرانی که مصیبتها تحمل میکنند از طرف خالق شان مشمول صلوات و تحسینها واقع می شوند و مورد لطف و رحمت قرار می گیرند». یعنی نه تنها اللّه به رسولش امر میکند که بر مؤمنانِ ملتزم (به قصد تأیید و تحسین) صلوات بفرستد، بلکه خودش هم بر مؤمنانِ هدایت یافته صلوات می فرستند. همچنین در آیۀ دیگری از قرآن این موضوع تکمیل می گردد؛ و علاوه بر اللّه (جلّ شأنه) ملائکه اش هم به تأیید و تحسین هدایت یافتگان می پردازند و بر آنها صلوات می فرستند: هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا (احزاب - ۴۳): «او همان ذاتی است که اهلِ ذکر و حافظان حدود اللّه را تأیید و تحسین میکند، و ملائکه اش همچنین، تا از تاریکیها و جهالت و ظلمت بیرون آیید و در میدان نور و علم و هدایت قرار گیرید، و او نسبت به اهل ایمان بسیار منعطف و مهربان است». و لکن چنین موضوعی در طی زمان محو و در طول تاریخ صلوات فرستادن بر مؤمنان (و حتی بر صحابه!) کمتر دیده میشود؛ چیزی که خلاف آیات فوق الذکر است. و در رابطه با این ممنوعیت میتوان دو علت را ذکر نمود: یکی قِلَّت و عدم وفور کسانی که لایق چنین تأیید و تحسینی بوده باشند؛ و دومی قِلَّت شأن انسان در فرهنگ سنتی - تاریخی (بر خلاف مواضع قرآنی). در حالی که اگر قرار بود چنین تأیید و تحسینی نامجاز و ناروا باشد، میبایست چنین امری شامل انبیاء و رسولان هم بشود؛ و این بزرگان در میان بشریت استثناء نگردند. البته صلوات فرستادن بر محمد مصطفی نیز به مؤمنین و مسلمین محدود نمی شود، بلکه اللّه و ملائکه اش هم برایش صلوات می فرستند: إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيمًا (احزاب - ۵۶): «همانا که اللّه و ملائکه اش محمد مصطفی را تأیید و تحسین می کنند، و شما نیز ای اهل ایمان محمد مصطفی را تحسین و تأیید و برایش طلب سلامتی نمایید». یعنی بگویید: صَلیّ اللّهُ عَلیه و سَّلَم. اما متأسفانه نه صلوات فرستادن بر محمد زمینۀ اطاعت از ایشان را فراهم کرده؛ و نه عدم صلوات فرستادن بر غیر ایشان مانع شخص پرستی و عدم اطاعت از طاغوتها و ظالمان شده است؟! و خلاصه اسلامیت و مسلمانی نه تنها تاکنون جامۀ عمل نپوشیده و اهداف اساسی اش در محدودۀ خیالات و ذهنیات باقی مانده؛ بلکه بجایش (و بنابر انحراف از صراط مستقیم توحید) دیانت مسلمین هم سر از جهالت و افسانه پرستی در آورده و به شرک و خرافات آلوده است! و اِصر و اَغلالی که قرار بود در سایۀ تدیُّن اسلامی رفع و زائل گردد، بنام آن و در سایۀ سُنَّت و تاریخ پرستی تداوم یافته اند.

صلاة به معنای مراسم عقیدتی - سیاسی

معنای سومِ صلاة در آیات قرآن اشارت به مراسمی عقیدتی - سیاسی دارد (که مشهور است)، و بنابر اهمیت اساسی و عملی آن، صلاة در کلیت خودش به چنین معنایی شهرت یافته و بر معانی دیگر غلبه نموده است. و طبعا صلاة (نماز) بدین معنای عملی و با شکوه، نماد اسلامیت و مسلمانی و تجسم الحاق و اصطفافِ عقیدتی - سیاسی و میدان تحقق خط و رهبری توحیدی است، و سورۀ فاتحه (که بعد نظری و عقیدتی نماز است و آیاتش بعد از حمد و ستایشِ خالق با صیغه های جمع نازل شده) محور این مراسم و همایش عالی بحساب می آید. و با وجود اختصارش این سورۀ افتتاحی و آغازگر بسیار جامع بوده و چهار موضوع اساسی مُحتوی و چکیدۀ آن را تشکیل می دهد: ۱- توصیف و تمجیدِ اللّه و اعتراف به توحید صفات و توحید ربوبیت و توحید الوهیت. ۲- اعلام آمادگیِ متحدانه و جمعی جهت اطاعت از اللّه و تحقق آیات قرآن و عدم اطاعت و استعانت از غیر ایشان. ۳- طلب هدایت و راست رَوی و تمنای قرار گرفتن در صراط مستقیم توحید و اسلامیت. ۴- طلب هم مسیری با صالحان و عدم افتادن در وادی کفر و گمراهی. و اینهم نص آیات سورۀ فاتحه، آیاتی که روشنگر و راهگشا و تبیین کنندۀ حکمت و نتایج نماز هستند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ، مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ، إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ، اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ، صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ (سورۀ فاتحه - ۱ تا ۷): «به نام تنها اِله و معبودی که {با اهل توبه و هدایت پذیر} دارای رُحم و رَحمت بی پایان است، حمد و تحسین و ستایش مستحق خالق عالمیان و دو جهـان غیب و شهادت است، همان خالقی که رحمن و رحیم بوده و صاحب و تصمیم گیرندۀ روز حسـاب است، و بدین خاطر {ای تنها اِله و معبود و خالق دنیا و آخرت و صاحب روز حساب} تورا عبادت و اطاعت می کنیم و از تو کمک و استعانت می طلبیم، پس {و به پاس این عبادت و اطاعت} ما را به راه راست - راه توحید و یکتاپرستی {که مبنی بر حصر عبادت و استعانت از توست} هدایت و راهنمایی گردان، راه کسانی که آنها را از نعمت خود بهره مند نمودی، نه راه کسانی که آنها را مورد خشم و غضب خود قرار دادی، و نه راه کسانی که گرفتار گمراهی و سرگردانی شدند». بدیهی است که معنای صلاة در بسیاری از آیات قرآن همین معنا و مفهوم را می رساند، و منظورشان مراسمی عقیدتی - سیاسی است که سورۀ فاتحه اساس آن را تشکیل می دهد، همان مراسمی که روز جمعه به اوج خود می رسد؛ و قرآن مُنزَل برای این مراسم عقیدتی - سیاسی همۀ مسلمین و تمام زنان و مردان مسلمان را موظف به مشارکت در آن می نماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ (جُمُعه - ۹): «ای اهل ایمان و اسلام، وقتی که روز جُمُعه ندای صلاة و نماز سرداده شد بسوی ذکر اللّه و قوانین توحیدی بشتابید، و هرچه کار و کاسبی است جا بگذارید، و شرکت در این مراسم برای شما بهتر از اشتغال به معاملات است، اگر نسبت به ارزش و اهمیت آن علم و معلومات داشته باشید». و طبعا همانطور که ذکر شد موضوع این مراسم عقیدتی - سیاسی در ارتباطِ تنگاتنگ با ابعاد و معانی دیگر صلاة بوده و در واقع وجه تجسُّمی آنهاست. و در این راستا باید تأکید نمود که جزئیات این صلاة تجسمی و اجرایی کردن اوقات اعلام شده اش و همچنین نحوۀ برگزاری آن (تجمع واحد یا تجمعات متعدد) به رهبری توحیدی - اجتهادی بر می گردد، و مانند همۀ قوانین و اجرائات توحیدی - اسلامی در سایۀ اجتهادات راهگشا (که عبارتند از: اجتهاد تطبیقی، اجتهاد ترجیحی، اجتهاد ابتکاری، و اجتهاد تجدیدی) جامۀ عمل می پوشد. اینست که اجتهاد در خلاء و خارج از زمان و مکان در رابطه با هر امر و موضوعی باطل و ناروا بوده و دینداری توحیدی را به بیراهه می کشاند، کمااینکه با کمال تأسف چنین گردیده و اسلامیت و مسلمانی به امری عرفی و تاریخی و حتی خرافی تبدیل شده است. بنابر این، تنها در سایۀ اجتهادات زنده و راهگشا و کلا اسلام اجتهادی «دینداری توحیدی و موضوع اسلامیت و مسلمانی» راهنما و راهگشای بشریت خواهد گشت و هر چه اضافات و خرافات است از میان خواهد رفت. در غیر این صورت، جوامع سُنَّتا اسلامی یا ناتوانانه در تاریخ و اعراف مُندرسه و از رده خارج شده بیشتر می پوسند؛ یا بیش از پیش دست به دامن غرب شده و حقیرانه به اِلحاد و مادیت آن ملحق می گردند.

معنای صلاة در تاریخ نبوّات توحیدی

موضوع صلاة (خاصتا در معنای اول و دومش) محدود به نبوّت توحیدیِ حضرت محمد و اسلام و مسلمین نمی شود، بلکه در طول تاریخ نبوّات توحیدی و نزد انبیاء و اُمَم سابقه نیز مسئلۀ «صلاة و اِقامه اش» در رأس دینداری بوده است، و آیاتی از قرآن داستان صلاة و اساسی بودنش در نبوّات توحیدی را بنحو رسایی به نمایش می گذارند. لکن در نبوّات توحیدیِ سابق «معنای اول و دومِ صلاة» معمولتر بوده و با توجه به عدم زمینه های بیشتر این دو بُعد غالب بوده اند. در حالی که در نبوّت توحیدی محمد مصطفی و نزد مسلمین قضیه تکمیل گردیده و سر از یک مراسم متکامل و ذو الابعاد و واسع در آورده است. قرآن مُبین به نقل از ابراهیم نحوۀ دینداری توحیدی ایشان و تلاش جهت پیوند فرزندانش با خالق عالم را چنین بیان می دارد: رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ (ابراهیم - ۳۷): «ابراهیم گفت ای خالق ما، همانا كه من بعضی از افراد خانواده ام را در منطقه ای غیر قابل کشت و نزد خانۀ کعبه سکنی دادم، تا با خالقشان اتصال و رابطه برقرار کنند و به دینداری توحیدی بپردازند». و طبعا از همین آیه پیداست که چنین صلاتی همان مراسمی نبوده که امروزه مسلمین برپا و برگزار می کنند (کاری که در هر جایی میتوان آن را بجا آورد)، بلکه مسئله بسیار عمیق تر بوده و یک پیوند و ارتباط عقیدتی - روحی را بیان می دارد (نه عملی از اعمال یا رسمی از رسومات، همان معنای اول صلاة). و طبعا این اساس دینداری توحیدی  است، و همین است که عدم وجود چنین پایه و اساسی (یا زوال آن) مساوی با ارتداد و بی دینی قلمداد می شود. همچنین آیۀ ۸۷ سورۀ یونُس که دربارۀ رسالت و دعوت توحیدی موسای کلیم است همین معنا را ایفاده می کند: وَ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِيهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ: «و به موسی و برادرش وحی نمودیم که برای قومتان در مصر خانه هایی تهیه کنند و آنها را مرکز توحید و خداپرستی قرار دهند و در آنها با خالقشان و با یکدیگر رابطه و اتصال برقرار نمایند و به دینداری توحیدی بپردازند و به مؤمنان مژدۀ پیروزی بدهید». بدیهی است که در چنین آیاتی صلاة و اقامۀ آن معنای بسیار وسیعی دارد و نامی برای دینداری توحیدی و رابطۀ روحی - معنوی با خالق و رابطۀ عملی مؤمنان با یکدیگر و با رسول و رهبر زمانه است، نه اینکه تصور نماییم که در فضای وحشتناک فرعونی چنین خانه هایی صرفا برای نمازهای ساهونی و دعاهای توخالی و آرزوهای خیالی! تهیه شده است. کمااینکه داستان مبارزات توحیدی عیسی مسیح در آیاتی از قرآن اینطور منعکس شده است: قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا (مریم - ۳۰ و ۳۱): «عیسی مسیح گفت که من عبد و فرمانبر معبودی هستم که به من کتاب داده و مرا نبیّ و رسول خویش قرار داده است، و هر جا که باشم مرا مبارک و مُنَزّه بار آورده و مرا به دعا و نیایش و اتصال معنوی با خالق و پرداخت زکات توصیه نموده است، تا وقتی که زنده باشم».  این آیه بسیار عظیم بوده و عمق دینداری توحیدی را بیان میدارد، بدین صورت که: اولا این آیه در مقابله با عقاید خرافی مسیحیان نسبت به عیسی مسیح و منجمله عقیدۀ ثالوث و خدا کردن ایشان نازل شده و جهت شرک زُدایی و اثبات عقاید توحیدی روشنگری نموده است، ثانیا این آیه آشکارا ماهیت پیامبران را در همۀ ابعاد تبیین مینماید: «عبد و بشر بودن طبیعت آنها را، پیامبری و پـاکی ماهیت آنها را، و نیاز آنها را به دعا و تحقق آرزوها و طلب معرفت»، تا روزی که مثل همۀ بندگان وفات می یابند. در رابطه با رسالت و کار حضرت اسماعیل هم آیاتی نازل شده که جای ذکر دارند و در ارتباط با موضوع صلاة میباشند، و در این راستا در سورۀ مریم چنین میخوانیم: وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولًا نَبِيًّا وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَ كَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا (مریم - ۵۴ و ۵۵): «ای محمد یادآوری کن داستان اسماعیل را در همین کتاب (قـرآن) که ایشان صادق الـوعد و رسول و نبِّیَ اللّه بود، و خانواده اش را به اتصال و رابطه با خـالق و به انفاقِ رزق و روزی توصیه می کرد، و ایشان محل رضایت اللّه بود». بنابر این، اسماعیل (قربان اللّه) با توجه به «صادق الوعد بودن» و «رسول و نبی بودن» و توصیۀ خانواده اش به «رابطۀ عقیدتی و روحی با اللّه و مؤمنان» و «پرداخت زکاتِ اموالشان»، رضایت خالقش را کسب کرده بود.

حکمت مراسم نماز و موقعیّت آن در آیات قرآن

نماز مُنزَل و مُتکامِل، عامل جماعت و اجتماع مسلمین، بیانگر صف و موضع توحیدی، میدان تعهدات و طلبات اساسی، و در واقع یک هَمایش عقیدتی - سیاسی است، و سورۀ فاتحه سرود مسلمین بحساب می آید. اما نماز سنتی و عرفی (رایج و مرسوم) خالی از این اصول قرآنی و توحیدی بوده و در اَدایش نسبت به «معنا و حکمت نماز» کلا غفلت شده است؛ و حتی نزد بیشتر اقامه کنندگانش معنای آن چندان مفهوم نیست! چه برسد به حکمتهایش و تعقل در مُحتَوایی که دارد؛ و اینکه چرا نماز میخوانند و چنین امری برای چه چیزی فرض شده است؟! و نسبت به اهمیت عبادت و مراسم نماز همین قدر کافی است که بدانیم بیشترین آیات (نسبت به سایر واجبات) دربارۀ آن نازل شده است؛ و همین است که این عبـادت و مـراسمِ مؤکد در صدر عبـادات و مراسمات اسلامی واقع شده است. و حـال بنحو مفصل تری ماهیت و موقعیت این عبادت و مراسمِ اساسی را در متن آیات قرآن و تحت دو عنوان پی گیری می کنیم:

الف - حکمت و چرایی مراسم نماز: نماز مراسم مُداومی است که مسلمینِ ایماندار و متمَسّکین به دین اسلام بر اساس «توحید و اسلامیت» دور هم جمع می شوند و متحدانه آمادگی خود را برای دینداری توحیدی و مراعات قوانین توحیدی و اطاعت از رهبری توحیدی اعلام میدارند، و این بزرگترین ذکر اللّه و مسیر دور بودن از فحشاء و منکرات و زنده نگه داشتن قوانین توحیدی است. و حکمت نماز منزل و متکامل در آیاتی از قرآن بدین شیوه بیان شده است: اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ (عنکبوت - ۴۵): «ای محمد آنچه از قرآن به تو وحی میشود اعلام نما و مراسم نماز بپا دارید، چرا که مراسم نماز {که بیانگر الحاق و اصطفاف و رهبر پذیری است} مایۀ ابتعاد از زشتیها و عملکرد نارواست، و به تأکید چنین مراسمی عالیترین شیوۀ ذکر و یاد اللّه و قوانین توحیدی است، و اللّه خوب میداند که چه می کنید و مشغول چه چیزی هستید». نسبت به موضوع ذکر باید دانست که: ذکر (لفظا و علی العموم) یعنی «احضار چیزی در ذهن و اعاده کردن آن»، همان یادآوری یا به یاد آوردن (یاد یعنی ذکر و به ذهن آوردن چیزی)، عکس فراموشی که غیاب و پـاک شدن چیزی از ذهن میباشد (از یاد رفتن). اما ذکرِ اللّه و تذکیر قوانین توحیدی و نعمات الهی اشاره به حضور و زنده بودن آنها در ذهن و قلوب و عملکرد بشری می نماید، همان ذکر و تذکیری که نقش و جایگاه اساسی در «دینداری توحیدی و امر مسلمانی» دارد، چونکه مقدمات عملکرد و التزامات توحیدی بحساب می آید. و اینجاست که ذکرِ مورد نظر قرآن و موحدین آزادیخواه با آنچه ذکر و وِرد خوانده می شود (و در میان مسلمانان رایج شده) تفاوت اساسی دارد، و بهتر است آنچه رایج گردیده «وِرد» خوانده شود (یعنی آنچه به زبان می آید و زبانا تکرار و وارد زبان می شود). و اما قضیه زمانی واضح تر می گردد که بدانیم در مقابل ذکر و تذکیر توحیدی، نسیان و فراموشیِ اللّه و قوانین توحیدی قرار دارد، که بسیار خطرناک و عواقب وخیمی دارد و خروج از اسلام و مسلمانی تلقی می شود و انسانها را به میدان ضلالت و لادینی می کشاند. و در همین رابطه قرآن حکیم بصورت بسیار بلیغ و رسایی چنین اعلام داشته است: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُۥ مَعِيشَةً ضَنكًا وَ نَحْشُرُهُۥ يَوْمَ ٱلْقِيَـٰمَةِ أَعْمَىٰ، قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِىٓ أَعْمَىٰ وَ قَدْ كُنتُ بَصِيرًا، قَالَ كَذَ‌ٰلِكَ أَتَتْكَ ءَايَـٰتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذَ‌ٰلِكَ ٱلْيَوْمَ تُنسَىٰ (طه - ۱۲۴ و ۱۲۵ و ۱۲۶): «هر کسی از ذکر و زنده نگه داشتن یادم اعراض و دوری نماید، گرفتار معیشت و زندگانی سخت و ناهمواری خواهد گشت، و در روز قیامت نیز او را کور و نابینا حشر خواهیم کرد، آنگاه {آن طغیانگر فراموشکار} در مقام اعتراض خواهد گفت که چرا مرا کور و نابینا حشر نمودی؛ در حالی که در دنیا بصیر و بینا بودم؟ خالقش در جوابش خواهد گفت: آیات و قوانینم به روشنی برایت نازل شد و تو نسبت به آنها کور بودی {و آنها را نادیده گرفتی و فراموش کردی، و بهمین خاطر حالا کور و اعمی حشر می شوی!». جالب اینکه در این آیه «ذکر» زندگی زا و «نِسیان» زندگی بر اعلام شده است؛ عکس آنچه واقع گردیده! زیرا اهل ذکر کمتر اهل زندگی بوده اند (همان اهل وِرد!)، و معمولا کسانی به اهل ذکر شهرت یافته اند که در دنیا افلاس کرده و شکست و ناکامی و ناتوانی خود را در لفافۀ ذکر و دعا لاپوشانی کرده اند. اینست که ذکر (بعد از الحاق) مهمترین امر توحیدی است، موضوعی که ماهیت نظری و روانی دارد و مقدمۀ عملکرد توحیدی است (که هدف اصلی می باشد)، و آیات ۲۷ و ۲۸ سورۀ رعد نیز همین حقیقت را بیان می دارند: إِنَّ ٱللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَ يَهْدِىٓ إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ، ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ ٱللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ ٱللَّهِ تَطْمَئِنُّ ٱلْقُلُوبُ: «به تأکید {و طبق سُنن توحیدی} هر کسی را که الله بخواهد {و توبه ناپذیر باشد} گمراه می سازد، و هر کسی را که اهل توبه و بازگشت بسوی او باشد هدایت می کند. و اهل اِنابه و بازگشت کسانی هستند که ایماندار بوده و بنابر ذکر الله و {متذکر شدن قوانین توحیدی} قلبهایشان محکم و استوار می شود، و همانا که با ذکر الله و تذکر قوانین توحیدی قلبها {قلوب اهل ایمان} ثبات و استحکام پیدا می کنند». اینجاست که صلاة - نماز معنای واقعی پیدا می کند و تأکیدات وَحیانی آشکار می گردد؛ زیرا نماز بخشی از ذکر است و میدان ذکر بحساب می آید (یعنی ذکر عام بوده و نماز ذکری خاص میباشد)، اما با توجه به اهمیتِ بزرگش عین ذکر و حتی بزرگترین ذکر قلمداد شده است. البته باید دانست که لفظ نماز (که اصطلاحی فارسی است) معنای پرستش و بندگی و عبادت و اطاعت می دهد؛ در حالی که «نماز - صلاة» بخشی از عبادت و اطاعت می باشد، اما با وجود این، نماز به معنای صلاة  {مراسم} رواج یافته است. در ادامۀ بیان حکمتِ نماز، خالق عالم باز تأکید می کند که این مراسمِ اساسی برای زنده نگه داشتن یاد من و اِعمال قوانین و احکام من است: إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي (طه - ۱۴): «همانا که من اللّه هستم {تنها اله} و غیر از من الهی وجود ندارد، پس مرا عبادت و اطاعت کن، و جهت ذکر و حضورم {و زمینه سازیِ تحقق آیات و اهداف توحیدی} مراسم نماز برپا نمایید». و طبعا چنین نمازی و چنین ذکری است که مدنظر قرآن است و مایۀ طمأنینۀ قلوب و آرامش دلهای مؤمنین جهت حرکت در صراط مستقیم توحیدی می شود. لکن نماز و  ذکری که این آیات قرآنی طرح و تبیین می کنند مدتهاست که به امری فردی - شخصی و کاری غیر مؤثر تبدیل شده؛ و خیر و نتایج آن (مثل همۀ موضوعات دیگر) خیال آمیز! و هکذایی به آخرت حوالت داده می شود، و با این روش غیر مسئولانه بسیاری از مسلمین خود را از درک ضرورت و فایدۀ عینیِ این مراسمِ توحیدی پنهان می کنند. و مصیبت بزرگتر اینکه در مواردی (خاصتا وقتی پای مُجریان و آخوندها پیش می آید) عمدا و آگاهانه چنین می کنند و میخواهند دینداری اسلامی همیشه مُرده و بلااثر بماند. بنابر این، نماز مطلوب و توحیدی عبارتست از مراسمی که «جمعی و متحدانه و دارای صفوف منظم و صاحب امام» باشد، مراسمی که جهت ابراز آمادگی در کار دینداری و واقع شدن در صراط مستقیم توحید برگزار می شود. و همین است که منافقین به زحمت و بنابر کسالت و بی میلی در چنین مراسمی حضور پیدا می کنند: وَ لَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسَالَىٰ وَ لَا يُنفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كَارِهُونَ (توبه - ۵۴): «به مراسم نماز نمی آیند مگر از روی کسالت و بی میلی، و انفاق و بخشش نمی کنند مگر از روی اکراه و ناچاری». و این همان نمازی است که «موقوت و هدفدار» است و برآورندۀ مقاصد توحیدی و تحقق اسلامیت و مسلمانی می شود، و محل برگزاری آن مُصَّلا و مسجد نام دارد: وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى ۖ وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ (بقره - ۱۲۵): «حال که خانۀ کعبه را مرجع و محل امنی برای مردم قرار دادیم، پس از مقام و محل ابراهیم مُصَّلایی {جهت مراسم نماز} بسازید، و از ابراهیم و اسماعیل عهد گرفتیم تا خانۀ مرا برای مردم مسافر و مردم مقیم و اهل صلاة و سَجده از امور غیر توحیدی پاک نگه دارند».  همچنین قابل تأکید است که این مراسم توحیدی و این ذکر و اطاعت و فرمانبری، تمام اجزایش هم نظری است و هم عملی؛ و ایستادن و دست به سینه بستن در صفوف مسلمین (به نشانۀ آمادگی و فرمانبری)، اعلان موضع در قرائت سورۀ فاتحه، اقدام به رکوع و سجود (که بیانگر اوج تسلیم و اطاعت است) مثالهای بارز این عبادت و مراسم چند بُعدی هستند.

بنابر این، صلاة - نماز، یک مراسم عقیدتی - سیاسی و شکل دهندۀ «پایه های جامعۀ توحیدی» است؛ مراسمی که در عمق اسلامیت و مسلمانی و در منظومۀ دینداری توحیدی قرار دارد، و برپایی آن نیز تنها در همان موقع و با مضمون خودش معنا میدهد. حال اگر کسی خارج از منظومۀ اسلامیت و بیرون از صفوف مسلمین قرار گیرد و خودش هم تصریح نماید که عنصری شخصی و فاقد خط و منهج بوده و کاری به کسی ندارد؛ صلاة و نمازش چه معنایی میدهد؟! چطور خودش خارج از متن و منظومۀ اسلامیت و مسلمانی واقع می شود؛ اما نمازش در عمق اسلامیت و مسلمانی قرار می گیرد؟! و آیا غیر از اینست که این نوع نماز نیز شخصی میشود و  از محدودۀ اسلامیت و مسلمانی خارج می گردد؟! آری؛ این نوع نماز همان نماز «انفرادی و شخصی و بریده و مرده» است؛ نمازی که بیشتر جهت برآوردن «توقعات عرفی - محیطی» اَداء و تنها مورد تأیید عرف و عادات منحط و پوسیده قرار می گیرد. بدیهی است که این نوع نمازها با توجه به توخالی و بی مُحتوی بودنشان (و عدم صداقت در انجام آن) بسیار رو به سردی نهاده و عقب نشسته اند؛ و خاصتا نسل جدید که کمتر عرفی و شیفتۀ آباء و اجداد است، اَدای نماز چندان برایشان مفهوم نیست و نمی دانند که نمازشان به چه دردی می خورد؟! الا اینکه تصور می کنند که نمازشان باری بر دوش آنها بوده و کاری بلا اثر است، اما چونکه از طرفی مسلمانند؛ و از طرف دیگر با حقیقت نماز آشنا نیستند؛ ترک نماز احیانا عذابشان میدهد و منجمله احساس بی دینی و نامسلمانی! می کنند. و جالب اینکه خود مردمِ عرفی و سنتی هم در رابطه با نماز (و خاصتا پنج وقتۀ آن) احساس مَشقّت زیادی می کنند؛ و در واقع کمتر کسی است که همۀ آنها را بجا آورد و در این میان دچار «قرض و قضاء» نشود؛ قرض و قضایی که اساسی در قرآن ندارد؛ و مثل بسیاری از امور تنها عرف و سنتِ مسلمین بحساب می آید (عکس روزه که قضاء و جبرانش در قرآن ذکر شده است). و طبعا نمازی که روزانه پنج بار و بدون اثر مشخصی باید تکرار شود حتی مردمان عرفی - سنتی را هم خسته می کند؛ و اگر به میل خودشان بود هرگز اینقدر نماز نمی خواندند. و همین است که نماز سنتی - عرفی در میدان زندگی مرتبا عقب نشینی می کند، و بدین جهت در حـد مقبولی به نسل جدید منتقل نمی شود. البته خوشبختانه خود مردم نیز هر کسی را لایق نمازخوانی نمی بینند؛ و مثلا هنگامی که «انسان فاسقی» نماز میخواند نمازش را زیر سؤال می برند و آن را بی اثر می پندارند. و خوب معلوم است وقتی که شخصی خارج از منظومۀ اسلامیت و مسلمانی قرار می گیرد نمازش قابل پذیرش واقع نمی شود، زیرا چنین کسی اسلام و مسلمین را رها کرده و تنها به هوای خودش دینداری می کند؛ نه بر اساس «وحی مُنزَل و قوانین توحیدی و اوامر اجتهادی». لازم به ذکر است که «لفظ فاسق» مُختص افرادی نیست که در عین ادعای مسلمانی بد زبان و مَیخواره و هوس باز و ناامین و دزد هستند؛ بلکه فاسق ترینِ افراد (نزد اللّه و در دینداری توحیدی) کسانی هستند که اسلام و مسلمین و رهبری توحیدی - اجتهادی را رها کرده و تماشاچی شده اند؛ و به قول خودشان بی طرف و شخصی هستند و کاری به کسی ندارند؟! و لکن (علیرغم ادعای بی طرفی و شخصی شدن) آنکه بازارش گرمتر باشد معمولا رو بسوی او می آورند! و قبله شان جایی است که داغتر است.

ب - مقام و موقعیت مراسم نماز: عبادت و مراسم نمازِ مُنزَل و مُتکامِل و ذوالأبعاد، دینداری توحیدی را از یک عقیدۀ نظری و ذهنی به یک الحاق واقعی و صف عملی می کشاند و آن را در یک نظم و نظام اجتماعی و سیاسی قرار میدهد، و با تجسیم و نمایش عبادت و اطاعتِ توحیدی، تربیت و تزکیه و موضع گیری مسلمین و جامعۀ اسلامی را تعمیق می بخشد، و در تحقق اسلامیت و عینیت بخشیدن به امت واحده نقش اساسی بازی میکند، کمااینکه ایتاء و پرداخت زکات (به رهبری توحیدی - اجتهادی)، دینداری توحیدی را از غیر مؤمنان بی نیاز و خوداتکایی مسلمین را جامۀ عمل می پوشاند، و اصل خودکفایی را به مِنصَّۀ ظهور می رساند. در این رابطه به بحث «توحید و استقلال» مراجعه شود. و همین است که اسلامیت و مسلمانی با اقامۀ صلاة و ایتای زکات معنادار می شود، و آیات زیر این حقیقت را اینطور به نمایش می گذارند: وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ (بیِّنة - ۵): «اهل ایمان و اسلام وظیفه ای ندارند جز اطاعت از اللّه و حصر دین در قوانین توحیدی به شیوۀ راست قامتان، همان کسانی که به تبع آن در مراسم نماز مشارکت می کنند و اقدام به پرداخت زکات می نمایند، و اینچنین است دین {و دینداریِ} محکم و پایدار». بنابر این، یک مسلمان حسابی و یک ایماندار موَحِّد باید خلوص دینی داشته باشد و به غیر اللّه و قوانین توحیدی، وابستگی و دلبستگی نداشته باشد. در غیر اینصورت امر مسلمانی به موضوعی هکذایی و جاهلانه تبدیل می شود و معلوم نیست که چیست و چه میشود؛ و بالاخره سر از شرک و خرافات و عامّیگری در می آورد، و بدین شیوه لیاقت تبعیت و پیگیری را از دست میدهد؛ کمااینکه متأسفانه چنین شده است. همچنین در آیۀ دیگری قرآن حکیم موضوع اقامۀ صلاة و ایتای زکاتِ مسلمین را با اطاعت از رهبری نبَوی مرتبط می سازد و آنها را چنین راهنمایی می کند: وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (نور - ۵۶): «ای اهل ایمان و اسلام در مراسم نماز مشارکت جویید و زکات اموالتان را بپردازید، و بدین طریق از محمد مصطفی {و رهبری توحیدی - اجتهادی} اطاعت و پیروی نمایید، تا بلکه مورد لطف و رحمت واقع شوید». و بدیهی است آنچه که در میان مسلمین رواج یافته و باعث گردیده که حتی نماز و زکاتشان پرت و پراکنده شود و بسیاری را هم دچار سرگردانی و تشتت نماید، همین بی سر و تَهی و مجهولیتی است که سراپای اسلامیت و مسلمانی را فرا گرفته است؛ و همین است که تأکید می نماییم: بدون رهبری توحیدی - اجتهادی، همۀ اجزاء و امور اسلامیت و مسلمانی معنا و مفهوم خود را از دست می دهند و به مقصد خودشان نمی رسد. و طبعا قرآن حکیم این موضوع اساسی را در آیۀ دیگری بدین صورت قانونمند و مَنهجی کرده است: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (مائده - ۵۵): «غیر از این نیست که یار و پشتیبان شما تنها اللّه {مصدر وحی تشریعی و تکوینی} و رسول او {رهبری توحیدی - اجتهادی} و کسانی هستند که ایمان آورده و به دین توحید ملحق شده اند، و آنگاه مؤمنان کسانی هستند که در مراسم نماز مشارکت می جویند و زکات اموالشان را می پردازند، و چنین کسانی اهل رکـوع و اطاعت هستند». بدیهی تر از این نمی شود؛ یعنی قرآن نه تنها برای اهل ایمـان و اسـلام (جهت تحقق مسلمانی) مرجع سازی و یاران آنها را دست نشان می کند، بلکه با لفظ «إِنَّمَا» این موضوع کلیدی را در اللّه (توحید - قوانین توحیدی) و رسول (رهبری - توحیدی - اجتهادی) و مؤمنان (برادران و یاران دینی) محصور می نماید (حصر مرجعیت و رهبری و یارگیری). و بدین شیوه صراحتا اعلام می دارد که ما چیزی به نام مؤمن و مسلمانِ «بلا مرجع و بلا رهبری و بلا یاران ایمانی» نداریم و چنین چیزی را به رسمیت نمی شناسیم. و طبعا تنها بدین طریق است که دینداری توحیدی میتواند جامۀ عمل پوشد، و نماز و زکات و حج و روزه و جهاد و ازدواج و تمام قوانین و احکام اسلامی نیز در چنین محدوده ای و در همراهی با اللّه و رهبری توحیدی و اهل ایمان مفهوم و معنادار می شوند. و آیۀ ۴۳ از سورۀ بقره این همراهی و هماهنگی را بدین صورت تبیین می سازد: وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ (بقره - ۴۳): «در مراسم نماز مشارکت جویید و زکات اموال خود را بپردازید، و همراه با کسانی که اهل رکوع و اطاعت هستند، رکوع و اطاعت نمایید». و این یعنی همه چیز و از جمله نماز و زکات باید در میدان اسلامیت و مسلمانی و در همراهی با آنها و بر اساس امامت و رهبری توحیدی واقع و اَداء و حل و فصل شود. و به تأکید چنین کسانی و چنین جماعتی با توجه به ماهیت توحیدی کارشان و صداقتی که در دینداری توحیدی و اطاعت از قوانین توحیدی و رهبری توحیدی - اجتهادی و همراهی با مؤمنین دارند (و منجمله نماز و زکات خود را به معنای خودش و در محل خودش بجا می آورند)، سعی و جُهدشان بی جواب نمی ماند و خالق و خلق اللّه بدان احترام می گذارند، و خاصتا اجر آنها نزد اللّه و در قرآن مُنزَل اینطور بیان شده است: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره - ۲۷۷): «همانا کسانی که ایماندار گردیده و عملکرد صالحانه دارند و در مراسم نماز مشارکت می جویند و زکات اموال خود را می پردازند، نزد خالقشان اجر و پاداش خود را دارند، و در رابطه با آنها نه خوف و هراسی مطرح است و نه محزون و اندوهناک می شوند»، یعنی در وضعیت رضایت بخشی قرار دارند. و طبعا در این آیۀ مُبین چهار رکن دینداری، یعنی «ایمان و الحاق»، «عملکرد صالح و توحیدی»، «مشارکت در مراسم نماز»، و «پرداخت زکاتِ اموال» ذکر شده اند، ارکانی که بیانگر نظم و نظام مسلمانی بوده و عامل نجاحت و عبور از خوف و حزن هستند، بنحوی که سه رکن اول «واجبِ حتمی» و رکن چهارم «واجبِ امکانی» است. اینست که عبادت و مراسم نماز (نماز مُنزَل و مُتکامِل) شرایط خاص خود را می طلبد و در زمان و مکان خودش معنا و مفهوم پیدا می کند، و با توجه به ذات و ماهیت فراگیرش و صیغه های جمعی اش و تمام آداب و جزئیاتش، توسط مجموعه های مسلمین و بصورت دسته جمعی اقامه و برگزار می شود (یعنی با حضور جمعی از مسلمین و امام و پیش نمازی مشخص و در وقتی معین)، و همۀ اصول و فروع صلاة و نماز بیانگر همین حقیقت است. و اما جالبتر اینکه قرآن حکیم در سورۀ نساء وارد عمق موضوع شده و بصورت بسیار بلیغ و رسایی این حقایق را تبیین و آفتابی ساخته و اینچنین روشنگری می کند: وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُّبِينًا، وَإِذَا كُنتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِن وَرَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَىٰ لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّالَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُم مَّيْلَةً وَاحِدَةً وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن كَانَ بِكُمْ أَذًى مِّن مَّطَرٍ أَوْ كُنتُم مَّرْضَىٰ أَن تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَخُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا، فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَّوْقُوتًا (نساء ۱۰۱ و ۱۰۲ و ۱۰۳): «زمانی که قصد سفر کردید بر شما گناهی نیست که مراسم نماز را مختصر نمایید، اگر خوف و هراسی نسبت به دام و دسیسۀ کفار داشته باشید، زیرا کافران و منکرین دشمنان صریح و آشکار شما هستند. و ای محمد اگر در بین آنها حضور داشتی و خواستید نماز بپا دارید پس باید جمعی از آنها با تو باشند و اسلحه بدست گیرند {و مشغول حرس و نگهبانی شوند}، و خاصتا هنگامی که سجده میکنند باید پشت سرتان قرار بگیرند، و بعدا آنهایی که در مراسم نماز مشارکت نکرده اند بیایند و با شما نماز بپا دارند، و لکن باید حذَر و هوشیاری خود را در رابطه با خودشان و اسلحه هایشان از دست ندهند، و طبعا کافران آرزو میکنند که یک لحظه از اسلحه و امکانات خود غافل شوید تا بسویتان بیایند و یکباره به شما حمله ور شوند. البته بر شما حرج و گناحی نیست که وقتی دچار آزار و اذیت شدید، منجمله از طریق باران و مریضی، سلاحهایتان را زمین بگذارید، ولکن حذَر و هوشیاری خود را حفظ نمایید، و اکیدا اللّه برای کافران عذاب رسوا کننده ای مهیّا کرده است. لکن وقتی که از مراسم نماز فارغ شدید، در هر حالی {نشسته و ایستاده و در حال استراحت} از یاد اللّه و قوانین توحیدی غافل مشوید، و بعدا اگر اطمینان {و زمان و مکان مناسب} پیدا کردید، آنگاه مراسم نماز را برپا دارید، چرا که مراسم نماز برای مؤمنین یک قانون زمانمند و در وقت خودش برگزار می شود». این آیات نشان می دهند که تطبیق و اجراء یک حکم و رکن اسلامی نیازمند «اجتهاد و رهبری» بوده و زمان و مکان تطبیق به تشخیصی صائب و راهگشا احتیاج دارد. بدین ترتیب (و روی مبادی فوق الذکر)، عبادت و مراسم توحیدیِ «صلاة - نماز» در تقویت ایمان اسلامی و تقوای اهل صلاة و نماز و تحقق اخوت اسلامی می تواند اثرگذار و تحول آفرین گردد. و همینجا باید تأکید نمود که: نماز انفرادی یک امر استثنایی و معذورانه است؛ و تنها در صورتی مقبول واقع می شود که عذر و تنگنای خاصی در کار باشد و امکان الحاق به جمع و جماعتِ مسلمین وجود نداشته باشد، و همچنین باید «به قصد و نیّت جماعت» اداء شود. لکن در طی زمان و با عمیق تر شدن فاصلۀ مسلمین با دینداری تـوحیدی و از معنا افتادن چنین عبادات و مراسماتی، نماز انفرادی - شخصی هم غلبه پیدا کرده است؛ و خاصتا با اِهمال و مختصر شدن کل مراسمات اسلامی، این نوع نماز تماما معمول! و نمازِ جماعت استثنایی! شده است. و این در حالیست که اهل صلاة و نماز (همراه با ادعای اسلامیت و مسلمانی) باید صاحب «خط و منهج» باشند و با یک خط و اجتهادیِ مشخص رابطۀ عقیدتی و عملی داشته باشند، و خودشان را جزو امت اسلام و خاصتا جزو مجموعۀ انتخابی خود بحساب آورند، تا نمازشان اثرگذار و صفِّ اسلامی شان و دوستی و دشمنی شان معنای حقیقی و عملی پیدا کند.

نماز مُنزَل و مُتکامِل بیانگر توحید و اخلاص

بیانات تـوحیدی فـوق الذکر بیشتر اثبات میکنند که نماز مُنزَل نه وظیفه ای کور و بلا هـدف است، نه آدابی تکراری و مشکل آفرین! و نه الفاظی غیر عملی و غیر قـابل اجراء (که از دنیا بُریدگان آن را تلفظ کنند)؛ بلکه نماز مُنزَل و مُتکامِل در عمق دینداری تـوحیدی قرار دارد و مراسمی تجمع آفرین و وحدت بخش و مقدمات عملیِ اهدافی است که در متن نماز و خاصتا در سورۀ فاتحه بیان شده اند. و این کاری است که بدونِ «امامت انتخابی» و بدونِ «ترابط ایمانی با مؤمنین» و بدونِ «آمادگی برای اِعمال تعهداتِ نماز» جامۀ عمل نمی پوشد. و اما در این بخش از مطلب با تکیه بر آیاتی از قرآن مُختصّات اهل صلاة و نماز و منجمله اخلاص و تدیُّن توحیدی آنها را بیشتر می شکافیم:

۱- مراسم نماز در متن دینداری توحیدی: فَمَآ أُوتِيتُم مِّن شَىْءٍ فَمَتَـٰعُ ٱلْحَيَوٰةِ ٱلدُّنْيَا وَ مَا عِندَ ٱللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ، وَٱلَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَـٰٓئِرَ ٱلْإِثْمِ وَٱلْفَوَ‌ٰحِشَ وَ إِذَا مَا غَضِبُواهُمْ يَغْفِرُونَ، وَٱلَّذِينَ ٱسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا ٱلصَّلَوٰةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَـٰهُمْ يُنفِقُونَ، وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَابَهُمُ ٱلْبَغْىُ هُمْ يَنتَصِرُونَ، وَ جَزَ‌ٰٓؤُا سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَا يُحِبُّ ٱلظَّـٰلِمِينَ (شوری - ۳۶ تا ۴۰): «نِعَمات ناچیزی که به بشریت داده شده در محدودۀ حیات دنیوی است، و لکن آنچه نزد اللّه و در فراخنای حیات اُخرویست بسیار بالاتر و باقی تر است، نِعَماتی که برای کسانی است که بر خالقشان تکیه و توکل می کنند، و همچنین {این نِعَمات} برای کسانی است که از گناهان کبیره و زشتیهای زندگی اجتناب و دوری می ورزند و هنگام خشم و غضب می توانند عفو و بخشش داشته باشند، و همچنین {این نِعَمات} برای کسانی است که به خالق خویش لبَّیک گفته و تعلیمات او را استجابت نموده اند، و در این راستا در مراسم نماز و صفوف مسلمین مشارکت می جویند و کارهایشان بین خودشان بنابر شوری و مشورت می باشد، و از رزق و روزیِ که نصیب شان کرده ایم انفاق و بخشش می نمایند، و همچنین {این نِعَمات} برای کسانی است که وقتی دچار ظلم و تجاوز گشتند از عهدۀ آن بر می آیند {و در سایۀ توان دفاعی خود} بر آن غلبه می کنند، بنحوی که جواب ظلم و تجاوز دفع آن به همان شیوه است، و لکن اگر کسی راه عفو و مصالحه در پیش گیرد اجرش پیش اللّه است، و به تأکید اللّه ظالمان و متجاوزان را دوست ندارد». اینست دینداری توحیدی و محل تأیید اللّه و قرآن مُنزَل، بنحوی که در یک آیۀ قرآنی یک نظام و منهج و روش بیان می شود و همۀ اجزای آن مُکمِّل یکدیگر و در هماهنگی با یکدیگر قرار می گیرند؛ و طبعا صلاة و نماز مُنزَل و مُتکامِل در عمق این نظام و منهج توحیدی معنادار و تعریف می گردد، کمااینکه در چنین مکان و موقعیتی «نماز و صلاة» قابل قبول و راهگشا در می آید.

۲- مراسم نماز در متن صفات مؤمنین: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ، وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ، وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ، وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ، وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ، وَٱلَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَوَ‌ٰتِهِمْ يُحَافِظُونَ، أُولَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلْوَ‌ٰرِثُونَ، ٱلَّذِينَ يَرِثُونَ ٱلْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَـٰلِدُونَ (مؤمنون - ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۸ و ۹ و ۱۰ و ۱۱): «به تأکید ایمانداران {اهل توحید} رستگار شدگان و پیروزمندانند، و اینها کسانی هستند که متواضعانه در مراسم نماز حضور می یابند و از کارهای بیهوده اجتناب می ورزند، کمااینکه زکات اموال خود را می پردازند و حافظ اندامهای خود میباشند {و مؤدَّب و با عفت هستند}. همچنین آنها رعایت کنندۀ امانات و پیمانهای خویش بوده {و نسبت به آنها مسئولیت احساس می کنند}، و آنها همان کسانی اند که حافظ و نگه دارندۀ پیوندهایشان {با اللّه و مؤمنان} بوده و وارثان فردوس {بهشت اَعلی} بحساب می آیند و در چنین جایگاه اَعلایی ماندگار خواهند بود». در این مجموعه آیات، صلاة هم به معنای «مراسم نماز» وارد شده و هم به معنای عامترش که «صِله و رابطه پیدا کردن» با خالق و مؤمنان و با اهل توحید و اسلامیت است. و بدیهی است که در هر دو معنا اهل صلاة بودن کار هر کسی نیست و هر فاسق و جاهلِ بی در و پیکری از عهدۀ چنین امورِ والایی بر نمی آید. و چارۀ کار در اوضاع مشخص و حسابرسی نسبت به اسلامیت و مسلمانی و واقع شدن در نظم و نظام توحیدی و پذیرش یک خط و رهبری می باشد. و آنچه در میان جوامع اسلامی بصورت عرفی و هکذایی نسبت به چنین اموری مشاهده می شود، منعکس کنندۀ اسلامیت و مسلمانی نیست، و کارها از محل و مکان خودشان و از منظومۀ اسلامیت و مسلمانی خارج گشته و به اعرافی مجهول تبدیل شده اند. و لکن (و خوشبختانه) اکثر مسلمین میخواهند اوضاع اصلاح شود و هر چیزی به مکان و موقعیت خودش بر گردد و در میدان اسلامیت و مسلمانی قرار گیرد، اصلاحی که محتاجِ «آزادی بیان و انتخاب» و «بلاغ مُبین توحیدی» است.

۳- مراسم نماز بعد از تمسُّک به کتاب: وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ (اَعراف - ۱۷۰): «و به تأکید آنهایی که مُتمسِّک و مُلتزم به قرآن هستند و در مراسم صلاة و نماز مشارکت می جویند {جواب متناسب دریافت خواهند کرد}، و حاصل تلاش و زحمات این اصلاح گران را ضایع و به هدر نخواهیم داد». و خوب وقتی کتاب و قرآنی در کار نباشد و حتی نسبت به روخوانی آن  اهتمامی داده نشود (چه برسد به درک و اِعمالش)؛ دیگر معنایی برای نماز و غیر آن باقی نمی ماند و کار اسلامیت و مسلمانی عمیقا به خطر می افتد؛ کمااینکه چنین شده است. البته جوامع عرفا اسلامی تنها اسلامیت و مسلمانی را اِهمال نکرده اند، بلکه با دچار شدن به انحطاطی فراگیر و قرونی همه چیز را رها نموده و دین و دنیایشان به قبضۀ دشمنانشان درآمده است.

 ۴- مراسم نماز بعد از توبۀ صادقانه: فَإِن تَابُوا وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (توبه - ۱۱): «پس وقتی که توبه کردند و در مراسم صلاة و نماز مشارکت جُستند و زکات اموال خود را پرداخت نمودند، آنگاه برادران دینی و اسلامی شما بحساب می آیند، و اینچنین ما قوانین خود را برای اهل علم و معلومات تفصیل و تشریح می نماییم». این آیه عام و فراگیر است و شامل همۀ کسانی می شود که از دایرۀ دینداری توحیدی خارج هستند (از کافر حربی گرفته تا مردمان فاسق و گمراه و یا بی خط و مسیر). و اما چنین آیه ای (و کلا دینداری توحیدی) بدون خط و رهبری توحیدی - اجتهادی ممکن نمی گردد. در دورۀ رسول با پذیرش رهبری و اطاعت از ایشان تدیُّن اسلامی ممکن و میسر می گشت، و بعد از ایشان هم باید در سایۀ «رهبری توحیدی - اجتهادی» این امر اساسی بعمل در آید. تفصیلات این موضوع در بحث: «خط و رهبری توحیدی، شاخصِ اسلامیت و مسلمانی» به وضوح بیان شده است.

۵- مراسم نماز در مسیر تدیُّن توحیدی: قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (اَنعام - ۱۶۲): «ای محمد اعلام کن که به تأکید مراسم نمازم و دیگر مراسماتم و همچنین حیات و مماتم برای خالق جهانیان است». و این بدین معناست که احکام و عبادات و قوانین اسلامی از یکدیگر جدایی ناپذیرند و همه با هم دینداری توحیدی را تشکیل میدهند، و بدین جهت تنها در تعامل متکامل و فراگیر با احکام و قوانین توحیدی است که میتوان از مسلمانی و تسلیم شدن در برابر اللّه و آیات قرآن صحبت نمود. و خاصتا دینداری توحیدی و اخلاص نسبت به خالق عالم (خلاصه شدن در سُنن و قوانین توحیدی) و عبور از تلوُّث شرک و چند جهتی، چنین تعامل متکامل و فراگیری را اقتضاء می نماید. بنابر این، نماز متکامل و مقبولِ خالق (متکامل بالذّات و بین اجزای خودش و با کل اسلامیت و مسلمانی) تنها در میدان دینداری توحیدی - اسلامی و همراه با کل اسلامیت و مسلمانی معنا می دهد، و «۱- مکان حلال و آزاد، ۲- امام مؤهَّل و منتخب، و ۳- مأموم متعهد و ملتزم» این هدف اساسی را جامۀ عمل می پوشند. و اما نمازی که دارای چنین مُختصّاتی نباشد و در مسیر تدیُّن توحیدی واقع نشود، و در اماکن حرام و حصری و به امامت نااهلان تحمیلی و همراه با مأمومان بی خط و نشان و ناملتزم برگزار گردد، غیر مقبول و باطل بحساب می آید، و به تأکید فاقد اثر تربیتی و سازنده خواهد بود.

۶- مراسم نماز جزو مناسک خداجویان: أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ ٱلْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَىٰٓ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا ٱلْأَلْبَـٰبِ، ٱلَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ ٱللَّهِ وَ لَا يَنقُضُونَ ٱلْمِيثَـٰقَ، وَٱلَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦ أَن يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوٓءَ ٱلْحِسَابِ، وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِيَةً وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَٰئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (رعد - ۱۹ الی ۲۲): «آیا کسی که میداند که از طرف خالقت حق و حقیقت بر تو نازل شده همانند کسی است که کور و نابیناست؟! و این چیزی است که تنها صاحبان عقل و خرد متذکر آن می شوند؛ همان کسانی که نسبت به عهد و پیمانی که با اللّه بسته اند وفادار بوده  و عهد و پیمان خود را نقض و پایمال نمی کنند، و همان کسانی که پیوندهای توحیدی را محکم نگه میدارند و نسبت به خالق خویش خشیّت و تواضع بخرج میدهند و در رابطه با حساب و کارنامۀ بد خویش نگران و متخوف هستند؛ و همان کسانی که بخاطر کسب رضای خالقشان {در ایام شدائد} صبر و مقاومت نمودند، و بعدا در مراسم نماز مشارکت می کنند {و در صفوف مسلمین حضور می یابند}، و آشکار و پنهان از اموالی که خالقشان به آنها داده انفاق و احسان می نمایند، و سیئات و بدکاریها را با حسنات و فداکاریها جواب میدهند، چنین کسانی صاحبِ خانۀ آخرت هستند». آری؛ چنین است ماهیت دینداری توحیدی: صبر و تحمل شدائد بخاطر کسب رضای خالق؛ و بدنبال وجود چنین ماهیتی است که اقامۀ صلاة و حضور در مراسم نماز و شراکت در صفوف مسلمین معنادار می شود. بدیهی است که بعد از الحاق به صفوف مسلمین فداکاری مالی نیز بصورت آشکار و پنهان و علی الاقل پرداخت زکات سهل و زمینه دار می گردد. و باز همان دنبال کنندگان رضای اللّه، سیِّئات و بَـدیها را با حسنات و فداکاریها جواب میدهند؛ و چنین تعاملی هماهنگ با دین توحید و احکام و مراسماتی است که تنها در جا و مکان خودشان معنایشان ظاهر میشود.

۷- مراسم نماز خاص اهل خشّیت و تزکیه: إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ مَن تَزَكَّىٰ فَإِنَّمَا يَتَزَكَّىٰ لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ (فاطر - ۱۸): «غیر از این نیست که کسانی متذکر و بیدار میشوند که بدون مشاهده نسبت به خالقشان خشیّت و خشوع دارند {و برای وعد و وعیدش حساب باز می کنند}، و همچنین در مراسم نماز مشارکت می جویند، و البته هر کسی که نفس خود را خالص و تمیز گرداند، پس بداند که تنها برای خودش چنین کرده است، و بازگشت هر کسی {از پاک و ناپاک} بسوی اللّه است». حال تصور کنید؛ اگر همین آیه روی مسلمین اجراء شود چند درصدشان اجازۀ نمازخوانی و آمدن به مساجد را خواهند گرفت؟! آیا قبل از همه پیش نمازها حذف و اخراج نخواهند شد؟! البته باید نگران آن هم بود که اجازه دهندگان از حذفیها و اخراجیها بدتر و آلوده تر نباشند؟! هرچند اگر آزادی بیان و انتخابِ سالم و تناوب نظارت وجود داشته باشد، کارها در کلیت خودشان عاقبت بخیر خواهند بود. و بالاخره اگر در نظارت بر امور میتواند افراط و تفریط وجود داشته باشد (که معمولا وجود دارد) در رها کردن آن نیز فسادها نهفته است، و شاید بتوان گفت اِهمال و رهاسازیِ اوضاع فساد مطلق است.

 ۸- نمـــاز متکـــامل و مُـــؤدّیان متکـــافل: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ يُطِيعُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُوْلَـئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (توبه - ۷۱): «مردان و زنان مؤمن یار و پشتبان یکدیگرند، امر به معروف و ارزشهای توحیدی میکنند (پسندها)، و از منکرات و امور بد و غیر توحیدی نهی مینمایند، همچنانکه نماز و صلاة بپا میدارند و زکات اموالشان را می پردازند و از اللّه (قرآن) و رسولش (رهبری توحیدی - اجتهادی) اطاعت و پیروی می کنند، آنها بزودی مورد رحمت و رضایت اللّه قرار می گیرند، و مسلَّما اللّه بسیار عزیز و حکیم و بجا عمل می کند». و خوب این کلام اللّه و آیات قرآن است و ساختۀ کسی نیست، و کار مسلمانی اینچنین است؛ بدین معنا که مؤمنانِ مرد و زن، یار و پشتبان یکدیگرند (در همۀ جوانب زندگی!). و حال اگر کسی بگوید من کاری به کسی ندارم و یار و پشتبان کسی هم نخواهم بود؛ در آن صورت باید به ایشان گفت: یا کسی وجود ندارد که یار و پشتبانش باشی! که بیانگر ویرانگی کامل است و صحبت از اسلامیت و مسلمانی امری اضافی می گردد؛ یا باید قبول کند که ایشان در مقابل آیات قرآن احساس مسئولیت نمی کند؛ که در آن صورت ویرانگی خودش نمایان می گردد. البته ممکن است این را هم بگوید که نسبت به آیات قرآن معلومات زیادی ندارد و اسلامیتِ درست و حسابی را هم ندیده است. در چنین صورتی اوضاع قابل اصلاح خواهد بود، و آزادی بیان و انتخاب و بلاغ مُبین توحیدی مشاکل بسیاری را حل و فصل خواهد کرد. و چشم امید موحدین آزادیخواه نیز به چنین ایامی دوخته شده است. بدنبال حل و فصل این قضیۀ اساسی، موضوع امر به معروف و نهی از منکر فرا میرسد؛ و آنهم زمانی است که آمر و ناهی از دیگران بهتر و مسلمان تر باشد، و منجمله این آیه در رابطه با ایشان صدق نماید: أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ (بقرة - ۴۴): «آیا مردم را به خیر و نیکی امر می کنید و خودتان را فراموش می کنید؟! در حالی که شما اهل کتاب و آگـاه بر قوانین اللّه می باشید؛ آیا تعقل نمی کنید و عقل به خرج نمی دهید؟»، تا بدانید که این کار چقدر زشت و ناپسند و چقدر بیجا و بی اثر است. بعد از امر و نهی تـوحیدی موضوع مشارکت در مراسم نماز و حضور عملی در صفوف مؤمنانی است که باید وجود داشته باشند؛ و تبعیت عملی از امامی است که باید بعنوان امام انتخاب شده باشد. آنگاه و با وجود چنین فضای توحیدی و زمینه های عملی اخوَّت و رهبری توحیدی - اجتهادی، موضوع پرداخت زکات هم فرا می رسد، زکاتی که هکذایی و بلا هدف نیست و اِتلاف مال بحساب نمی آید؛ زیرا هم در امن و امان است، و هم بجا مصرف می شود، و آثار زکات توحیدی - اجتهادی (بر خلاف وضع رها و عَمیاء) بر همگان آشکار و اهدافش جامۀ عمل می پوشد. بدین ترتیب، مؤمنانِ مسلمان در اطاعت از قرآن (وحی منزل) و رهبری توحیدی - اجتهادی پیروز و در سایۀ آنها در دنیا و آخرت مشمول رحمت خالقشان قرار می گیرند.

منظومۀ مُتکامِل نماز و اجزای سابقه دارش

در این موضوع نباید شک و تردید روا داشت که وضع هر واجب و مراسمی، اهداف و مقاصد و حکمت هایی دارد؛ و طبعا مراسم اقامۀ صلاة و نماز هم از این امر مستثنی نبوده و نیست، کمااینکه برپایی این مراسمِ توحیدی در دورۀ رسالت محمد مصطفی و تدوین یک منظومۀ متکامل برای چنین مراسمی همین حقیقت را بیان می دارد. و در این رابطه باید گفت: «تجسُّم الحاق مؤمنین به دین اسلام»، «نمایش اعتراف به رسالت و رهبری رسول»، «تجمع مسلمین و تشکیل اجتماع اسلامی»، «زمینه سازی جهت بلاغ مُبین توحیدی»،«نظارت و تحت امر درآمدن مسلمین»، و «ایجاد رابطه بین مسلمین و ارتباط با رهبری» در صدر اهداف و مقاصد و حکمتهای «صلاة - نماز» نهفته است. و همین است که در دورۀ رسول مراسم «صلاة - نماز» یا به امامت ایشان برگزار شده و یا امام و جانشینی را بجای خود گمارده است. و مشهور است که در دورۀ مریضی اش هم ابوبکر را به امامت مراسم نماز برگزید. حـال لازم است مهمترین ارکان و ملزومات مُتَّفِق علیهِ مراسم نماز را به بحث بگذاریم و اختصارا و بر اساس آیات قرآن و تعلیمات نبَوی به منظومۀ متکامل صلاة - نماز بپردازیم:

۱- ادبیات وضوی نماز: قبل از هر چیز «وُضوء» یعنی جمال و زیبایی، و «ضَوء و ضِیاء» یعنی نورانی و درخشان و روشن، و «توَضُّؤ» یعنی وضو گرفتن و تجمیل و زیباسازی خویش برای مراسم نماز؛ و «رَجُل وَضِیء» یعنی مردی زیبا و نظیف و دارای چهرۀ نورانی. همان امری که بنابر سوء فهم و سوء استخدامش بجای اینکه عامل نظافت و زیبایی باشد؛ به مشکل بزرگی تبدیل شده است. و برای تفهیم بیشتر مسئلۀ وضو و بیان حکمت آن (و ضرورت پاکیزگی در مراسم نماز - که مقدمۀ حضور در صفوف مسلمین است) آیۀ ۶ از سورۀ مائده بسیار راهگشا و روشنگر می باشد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِن كُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَ إِن كُنتُم مَّرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُم مِّنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِّنْ حَرَجٍ وَ لَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ: «ای اهل ایمان و اسلام، وقتی که برای نماز اقدام کردید {و بسوی آن روان شدید}، صورتهای خود و دستهای خود را تا مرفق بشویید، و سرهایتان را مسح نمایید، و پاهایتان را نیز تا کعبَین بشویید، و در صورت داشتن چرک و ناپاکی آن را پاک و تمیز نمایید. و اگر مریض یا مسافر بودید یا کار دستشویی داشتید و یا اینکه با زنان رابطه برقرار کردید و لکن آبی نیافتید، آنگاه از راه خاکِ پاک نیت آب نمایید و آن را به صورتها و دستان خود بمالید. {و بدانید} که الله نمی خواهد شما را دچار حَرَج و سختی کند، و لکن میخواهد شما را پاک و تمیز نگه دارد و نعمت خود را بر شما تکمیل نماید، تا بلکه شکرگذار شوید». و اما متأسفانه همین احکام توحیدی؛ بجای تطهیر و بهداشتِ مسلمین، مایۀ زحمت و حرج آنها گردیده و زندگی و اوقات آنها را پر دردسر کرده است. و این بدین معناست که این عبادات و مراسمات در جای خودشان و به معنای واقعی اداء نشده اند؛ و بدیهی می نماید که مورد رضای اللّه واقع نشوند، چون زحَمات تحمل شده ثمرۀ خود را به بار نیاورده اند. بگذریم از اینکه به نص همین آیه حرج و زحمت درست کردن حرام و غیر شرعی است. و عجب اینکه موضوع برنامه بکلی وارونه شده است؛ یعنی قرآن پاک و تمیزی میخواهد و زحمت و حرج را نهی می کند، و لکن آنچه واقع شده زحمت و حرج بوده! و چرک و وساخَت هم بجای خودش باقی مانده است؟! و طبعا این قصدِ توحیدی زمانی متحقق می گشت که «نظافت و پاکی» اصل قرار داده شود (لِيُطَهِّرَكُمْ)؛ نه قیل و قالهای عامیانه و خرافی و تاریخی و مأخوذ از اسرائیلیات.

۲- ماهیت سورۀ فاتحه: کمااینکه پیش از این  ذکرش رفت، سورۀ فاتحه (که بعد نظری و عقیدتی نماز است و آیاتش بعد از حمد و ستایشِ خالق با صیغه های جمع نازل شده) محور این مراسم و همایش عالی بحساب می آید. و با وجود اختصارش این سورۀ افتتاحی و آغازگر بسیار جامع بوده و چهار موضوع اساسی مُحتوی و چکیدۀ آن را تشکیل می دهند: ۱- توصیف و تمجیدِ اللّه و اعتراف به توحید صفات و تـوحید ربوبیت و توحید الوهیت. ۲- اعلام آمادگیِ متحدانه و دسته جمعی جهت اطاعت از اللّه و تحقق آیات قرآن و عدم اطاعت و استعانت از غیر ایشان. ۳- طلب هدایت و تمنای قرار گرفتن در صراط مستقیم توحید و اسلامیت. ۴- طلب هم مسیری با صالحان و عدم افتادن در وادی کفر و گمراهی.

۳- مکـان نماز (مَسجِد): مراسم صلاة - نماز، محل و مکان خودش را دارد که نامش مسجد است، محل و مکانی که توسط اهل «ایمان و صلاة و زکات» بناء و اداره و هدایت می شود: إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسَىٰ أُولَٰئِكَ أَن يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ (توبه - ۱۸): «همانا که بنای مساجد مختص مؤمنین به خالق یکتا و روز آخرت و اهل صلاة و زکات و کسانی است که تنها از خالق یکتا حساب می برند، و چنین کسانی می توانند از هدایت یافتگان باشند». و طبعا مسجد همان جایی است که مراسم توحیدی نماز در آن برگزار می شود؛ و به تبع آن، حضور در آن (که یک تسمیۀ قرآنی و محل سَجده و تسلیم و اعلام آمادگی برای مسلمانی است) یک ضرورت اساسی برای شکل گیریِ این مراسم توحیدی و اقامۀ نماز می باشد. بدیهی است که این مکان اساسی (و این میدان تعلیم و تربیت) حامل مشخصاتی است که محراب (محل تبیین نبرد) و مأذَنه (محل اَذان و اعلان) و رو بسوی کعبه (قبلۀ مسلمین) در رأس آنها قرار می گیرد. و سَجده بعنوان خلاصه و چکیدۀ اسلامیت و مسلمانی و اوج دینداری توحیدی به چنین معنایی در قرآن بیان شده است: فَٱسْجُدُوا لِلَّهِ وَٱعْبُدُوا (نجم - ۶۲): «تسلیم اللّه شوید و عُبودیّت و اطاعت نمایید»؛ زیرا سَجده یعنی اخلاص و پاکی نسبت به اللّه، یعنی عبادت و تسلیمِ اللّه شدن، یعنی اطاعت کامل از اللّه. و از همین روست که سجده بردن به غیر از اللّه شرک و بت پرستی بحساب می آید و در رابطه با هیچ کسی مجاز نمی باشد. بنابر این، مسجد میدان و مکان سجده و مرکز دینداری توحیدی و تمرین اطاعت از خالق عالَم است، کمااینکه در صدر اسلام چنین بوده است؛ همان مسجدی که با انحطاط مسلمین مختصر و بی مُحتوی و تبدیل به محل نماز عرفی و از دنیا بریدگان شد. و به تأکید موحدین آزادیخواه دنبال آنند که مساجد هُویّت خود را باز یابند و مجددا مرکز و مصدر تدیُّن توحیدی گردند. لکن نه به سبک سنتی و محدود در ابعاد سنتی و تاریخی، بلکه به شیوۀ عصری و امکانات عصری و ابعاد عصری، و این یعنی سبکی جدید اما ریشه دار و در واقع توسعه یافتۀ صدر اسلام و لایق عصری که در آن زندگی می کنیم. و اما بازیابی هُویّت توحیدیِ مساجد (با اشکال و ابعاد عصری) موضوعی است که نیازمند تعمق بیشتری میباشد و توضیحاتی با تکیه بر آیات قرآنی طلب می نماید:

الف - مسجد خانۀ ذکر و علم توحیدی: من البدایه مسجد خانۀ علم و خداشناسی و دینداری تـوحیدی و مکانی برای ذکر و تبیین قوانین اسلامی و مرکزی جهت بَیعت ها و قرارات سیاسی بوده است. و با مراجعه به آیات قرآن و سیرۀ نبوی و ایـام خلافت راشده، وسعت انحطاط مسلمین و بی مُحتوی شدن حجم اصطلاحات و مراسمات اسلامی را بیشتر درک می کنیم؛ و در این وضع تنازلی «مسجد و ذکر» احتمالا بیش از هر چیزی مظلوم واقع شده و عمیقا گرفتار دام جهالت و خرافات و عامی گری و سلطۀ مستبدین مذهبی و سیاسی شده اند. همان مسجد و ذکری که نقش بنیادی در دینداری توحیدی دارند و بود و نبود آنها موضوع اساسی اسلامیت و مسلمانی بحساب می آید. و مشخصا باید گفت: رابطۀ مسجد و ذکر مثل رابطۀ مکان و کار است، بنحوی که مسجد محل ذکر است، و ذکر دلیل وجود مسجد محسوب می شود. و بهمین جهت روی این موضوع در آیات قرآن تبیینات زیادی صورت گرفته است، و اما بدایتا به ماهیت ذِکر و علوم توحیدی می پردازیم. قرآن حکیم در آیۀ ۴۴ سورۀ نحل در رابطه با «ذِکر» چنین روشنگری می کند: وَأَنزَلْنَآ إِلَيْكَ ٱلذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ (نحل - ۴۴): «ای محمد برایت ذکر و قوانین توحیدی نازل کردیم، تا بیان نمایی برای مردم آنچه را که از این قوانین برایشان نازل شده است». در این آیه آشکارا «ذکر» همان وحی اعلام شده، وحی که علم اللّه و بنیاد رسالت توحیدی و تشکیل دهندۀ قرآن است. در آیۀ دیگری ذکر به معنای «وحیِ بیدارگر» نازل شده است: وَإِن يَكَادُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَـٰرِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا ٱلذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُۥ لَمَجْنُونٌ، وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَـٰلَمِينَ (قلم - ۵۱ و ۵۲): «ای محمد زیاد نمانده که کافران با چشمانِ {پُر کینه شان} شما را از جا برکَنند و براندازند؛ خاصتا وقتی که ذکر {قرآن} را می شنوند؛ و میگویند براستی او یک دیوانه است! و لکن این ذکر {قرآن} چیزی جز بیدارگر جهانیان نیست». یا این آیه که قرآن را «ذکر مبارک» معرفی و تفهیم مینماید: وَ هَٰذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَاهُ أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنكِرُونَ (انبیاء - ۵۰): «و این {قرآن} بیدارنامه ای مبارک و والاست که آن را نازل و به بشریت رسانده ایم، حال آیا شما منکر چنین امر مبارک و والایی می شوید؟!». لکن در سورۀ قمر آیۀ ۳۲ حکمت نزول قرآن «ذکر - بیداری» بیان شده و نص آیه بدین قرار است: وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ: «به تأکید جهت بیداری {و زنده نگه داشتن مَضامینش} قرآن را سهلُ الهَضم و آسان نموده ایم، پس آیا کسی هست که بیدار شود و قوانین قرآن را در وجودش زنده نگه دارد». در جای دیگری قرآن مُبین «ذکر و تذکیر» را به معنای دعوت و بیدارسازی اینطور بیان داشته است: نَّحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ (ق - ۴۵): «ما در رابطه با گفته ها و مواضع کافرانِ منکر معلومات کافی داریم، و لکن شما نسبت به هدایت آنها سلطه و سیطره ای نداری {و امر هدایت در اختیار شما نیست}، پس بر اساس قرآن کسانی را بیدار و دعوت کن که برای هشدارهای ما حساب باز می کنند». و حتی یکی از آیات قرآن وظیفۀ رسول را در «ذکر و تذکیر و بیدارسازی» حصر کرده و در این رابطه چنین می فرماید: فَذَكِّرْ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٌ لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ (غاشیه - ۲۱ و ۲۲): «پس تذکیر و بیدارگری کن و شما ای رسول تنها مُذکِّر و بیدار کننده ای، و {در رابطه با امر هدایت} سیطره ای بر منکرانِ بعثت توحیدی نداری». و این نوع دیگری از بلاغ مبین است؛ یعنی همانطور که در رابطه با منکران وظیفۀ رسول تا مرز بلاغ مُبین پیش می رود، در امر بیدارسازی هم مسئله به همان صورت است، و در منطق توحیدی جبر و زورگویی ممنوع میباشد. و از همه جالبتر اینکه ذات اللّه قرآن مُنزَل را عین تذکِرة و نامۀ بیداریِ متقین معرفی می نماید: وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ (حاقّة - ۴۸): «و به تأکید این قرآن تذکِره و بیدارنامۀ اهل تقوی و صاحبان انضباط دینی است». یا اینکه: كَلَّآ إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ، فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ (عبس - ۱۱ و ۱۲): «خیر چنین نیست {این دعوت و آیات برای کسان خاصی نازل نشده}، بلکه این دعوت و آیات آن تذکِره و بیدارنامه ای است برای هر کسی که بخواهد و از آن درس بیداری {و علم و اخلاق} بیاموزد». و اما در سورۀ نحل آیۀ ۴۳ دقیقا ذکر به معنای «علم و ذاکره» آمده و اینطور بیان شده است: وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ: «قبل از شما نیز {ای محمد} کسی را نفرستادیم جز اینکه به او وحی نمودیم {یعنی شما استثناء نیستی}، و در این رابطه به اهل ذکر و ذاکره {و آشنا به تاریخ} مراجعه نمایید، اگر {نسبت بدین موضوع} معلومات ندارید». و طبعا آیه ای در قرآن وجود ندارد (و در سنت رسول و صحابه هم نیست)  که وِردهای تکراری و رواج یافته در جوامع اسلامی را توجیه و تفهیم نماید؛ و به تأکید ذکر اللّه ربطی به تکرار زبانی اَسماءُ الحُسنی ندارد، و قرآن محفوظ دربارۀ «ذکر متقابل اللّه و مؤمنان» اینچنین پیام رسانی کرده است: فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلَا تَكْفُرُونِ (بقره - ۱۵۲): «پس مرا {و قوانین مرا} یاد کنید و زنده نگه دارید، تا من نیز شما را یاد کنم و در نظرتان بگیرم، و شکرگذار من باشید و نسبت به من {و قوانین من} کافر و منکر مشوید». یا خطاب به مؤمنین در موضوع «ثمرۀ دینداری توحیدی» و غلبه بر خصائل جاهلی و تنازع قبائلی چنین میفرماید: وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا (آل عمران - ۱۰۳): «به یاد آورید {فراموش نکنید} نعمت و فضلِ اللّه را، زمانی که دشمن یکدیگر بودید، لکن دینداری توحیدی قلبهای شما را در هم آمیخت {و اُلفت قلوب پیدا کردید}، و با توجه به چنین فضل و نعمتی برادر و یاور یکدیگر شدید». و طبعا قرآن حکیم در هر جایی میخواهد که «اللّه و قوانین اللّه و ارزشهای توحیدی» را در ذهن و قلب مسلمین «حیّ و حاضر و زنده و پاینده» نگه دارد.

 

ب - مسجد کانون تحضیرات عالی: قرآنِ مُنزَل دربارۀ مسجد و کارآمدی و حکمت وجودی آن در سورۀ حجّ آیۀ ۴۰ مسئله را اینطور تبیین میکند: وَ مَسَـٰجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا ٱسْمُ ٱللَّهِ كَثِيرًا: «مساجدی که در آنها نام اللّه بسیار بیان و زنده نگه داشته می شود». در این آیه معنای «ذکر نام اللّه» همانا تبیین و تفهیم اَسماء الحُسنی در مساجد و کثرت اشتغال به دینداری تـوحیدی است، نه تکرار الفاظی که معنایشان برای تکرار کنندگان مجهول و فایده شان برای آنها مجهولتر میباشد؛ و در این رابطه آیۀ ۱۸۰ سورۀ اعراف دربارۀ اَسماء و صفات اللّه و تحریف کنندگان آنها بیشتر روشنگری میکند: وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ: «و اللّه دارای نامهای نیکو و بجاست، پس او را به همان اَسماء و صفات بخوانید، و بگذرید از کسانی که اَسماء و صفات اللّه را تحریف {و از صورت و معنای خود خارج می سازند}، و آنها هرچه زودتر به عواقب عملکرد خود گرفتار خواهند شد». و خاصتا باید دانست که امور تکراری (ولو پر فایده) با تکرار بیجایشان فایده و نفع خود را از دست می دهند، و کسی متأثر از آنها و جذب آنها نمی شود. و اما وقتی که چیزی فایده و نفعش را و به تبعیت آن جذابیتش را از دست داد، دو سرنوشت پیدا می کند: یا به شیوۀ طبیعی رو به زوال می نهد، و یا به زور باید نگه داشته شود؛ و این چیزی است که در رابطه با اکثر عبادات و مراسمات اسلامی و کلا دینداری عرفی - سنتی اتفاق افتاده است. و قرآن حکیم دربارۀ «قاعدۀ زوال و بقای امور» چنین روشنگری می کند: فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ (رعد - ۱۷): «آنچه کف و اضافات است محو و زائل و آنچه مایۀ خیر و نفع مردم است در زمین مکث کرده و بر دوام می شود، و بدین صورت اللّه و خالق یکتا {نسبت به حق و باطل} برایتان مثال می آورد». همچنین معبود یکتا در رابطه با افکار و قوانینِ دوامدار و زوال پذیر این قاعدۀ اساسی را بیان می نماید: لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ، يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ - رعد: ۳۸ و ۳۹): «براى هر دوره و زمانى کتاب و قوانینی مقرر شده است، و آنچه الله و خالق یکتا بخواهد {زمان و فائده اش سپرى شود} محو و زائل می کند، و آنچه ایشان بخواهد {زمان و فائده اش باقى باشد} تثبيت و استوار می سازد، و اوست أُمُّ الْكِتَابِ و مصدر کُتُب و قوانين». بنابر این (و با توجه بدین قاعدۀ توحیدی) زمانی مساجد و ذکرشان و مراسمات آنها پایدار و دوامدار می شود که مایه و مُحتوای توحیدی شان حفظ و برای بشریت معنا و فایده ای در بر داشته باشند و اخلاص و پاکیِ بیان شده در قرآن برقرار باشد. و چنین امری در قرآن اینطور بیان شده است: وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا (جن - ۱۸): «بدانید که مساجد مُختص اللّه و دینداری توحیدی هستند، پس همراه با اللّه و دینداری توحیدی به چیزی مپردازید و به کسی پناه مبرید»، تا به ورطۀ شرک و آلودگی آن گرفتار نشوید. و این نکته ای بسیار عالی و جالب می باشد؛ زیرا عکس توصیه و تأکید قرآنی، چه چیزی از توحید و دینداری در مساجد جوامع اسلامی باقی مانده است؟! آیا غیر از اینست که آنچه باقی مانده عرف و عادات آباء و اجدادی و خرافه گری و ریاکاری است؟! تا جایی که چنین مساجدی اصلا مراکز فعالیات الحادی و نژادی شده اند؛ و لکن در مقابل، اهل مسجد حتی در رابطه با معنای فاتحه بسیار مُفلس هستند و نزد آنها چنین بنیادی بسیار مجهول و نامفهوم مانده است؟! آیا با چنین وضعیتی و در سایۀ چنین مسجدیانی! باید انتظار رونق و جذابیت مساجد را داشته باشیم؟! آری؛ چنین انتظاری زیاد بجا و بحق نیست؛ لکن مخالفان قواعد توحیدی غیر از انتظارات خیالی و بیجا را در سر نمی پروارانند. و اما دینداری توحیدی و آنچه مدنظر خالقِ عالم و صاحب قرآنست (در همین رابطه) چنین میباشد: قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ (اعراف - ۲۹): «ای محمد بگو که خالقم مرا به قسط و عدالت امر کرده است، و آنگاه در هر مسجدی رویتان را تنها بسوی اللّه نگه دارید و او را مخلصانه طلب نمایید و دین را مختص او گردانید، و همانطور که اللّه خلق تان کرد، بسوی او باز می گردید». یعنی خلق تان و ارجاع تان نزد اللّه یکسان و آسان است. چنانکه مشاهده می شود: «قسط و عدالت»، «مرکزیت مساجد در دینداری توحیدی»، «خلوص در دینداری توحیدی»، و «بازگشت حتمی بسوی اللّه» مضامین این آیۀ بزرگ را تشکیل میدهند. و بدیهی است که چنین مساجدی نه از رونق می افتند و نه جذابیت شان دچار نقصان و رو به کاهش می گذارد، چون مراکز توحیدی و خالص و پاک هستند. و این نوع مساجد لایق آنند که اهل ایمان و اسلام خودشان را برای حضور در آنها نظیف و آراسته نموده و چنین کنند: يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ (اعراف - ۳۱): «ای بنی آدم (و اهل سَجدۀ توحیدی) برای رفتن به مساجد زیباپوش و آراسته باشید، و بخورید و بیاشامید و لکن اسراف و زیاده روی مکنید، زیرا اللّه مُسرفان و زیاده روان را دوست ندارد».

اینجاست که «مسجد» به مثابۀ مصدر دینداری توحیدی و کانون تربیتهای توحیدی - اسلامی معنای واضحتری پیدا می کند؛ بنحوی که: از منظر توحیدی اسلام، اگر خانه و خانواده محل تولد و پرورش اولیه و فردی است، مسجد خانۀ اللّه و مکان تربیت عالی و قرار گرفتن در صفّ مسلمین و مشخصا میدانِ «تحضیر و آماده سازی عالی برای اسلامیت و مسلمانی» است. پس در سایۀ وجود مساجد توحیدی، اولاد مسلمین در تحضیر و تربیت خانوادگی و اولیه محصور نمی شوند (یا همانند امروزه بعد از خانه و خانواده در دام شیاطین و خانه های شیطانی و مراکز ضد توحیدی نمی افتند)، بلکه بعد از تحضیرات و تربیتهای اولیه و خانوادگی (و در راستای تکمیل آن) با چنین مساجدی سروکار پیدا کرده و تربیت اجتماعی - توحیدی اخذ می نمایند، و بدین طریق ابعاد فردی - اجتماعی آنها رو به تکامل می نهد، کاری که «نظم و نظامی توحیدی و لااقل آزادیهای عقیدتی - سیاسی» میخواهد. در این رابطه این مطلب بیشتر روشنگری می کند: «روش تربيت و ساختِ فرد و اجتماع». بدیهی است که چنین وضعیتی اصلا می بایست وجود داشته باشد، و لکن و با طی شدن مراحل انحطاط مسلمین و تشابه پیدا کردن سرنوشت آنها به «اُممِ سابقه» همه چیز بی محتوی و غیر توحیدی گردیده و تدیُّن توحیدی به آداب و رسوم قرونی و نامفهوم مُبدَّل گشته است؛ تا جایی که علی العموم خانواده محل تخریب و مسجد محل تخریف گشته است. و خاصتا بعد از سیطرۀ زمینه دار دُوَل غربی بر جهان اسلام، دانش و دانشگاه نیز از مساجد و کلا از اسلامیت و مسلمانی جدا گردید، و بعداز آن، تعلیم و تربیت در دوگانگی سنتی و عصری قرار گرفت؛ بنحوی که روز به روز بر توسعۀ عصری - غربی افزوده شد؛ و قسم سنتی - عرفی هم محدود و رو به زوال نهاد. همان زوالی که ریشه در بیفایدگی و عدم نفع رسانی آن دارد؛ و طبق قانون و قاعدۀ نظام خِلقت هر چیزی در سایۀ خیر و نفع آن پایدار و معنادار میشود، و با فقدان این خَصلت، شانس بقاء و ماندگاری را از دست می دهد. و از این جهت باید تأکید و تکرار نمود که: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ (بقره - ۱۶۴): «همانا که در خلق آسمانها و زمین و اختلاف و دگرگونی شب و روز و جاری شدن کشتیِ دریاها نفع و خیری برای مردم وجود دارد». و این همان نفع و خیری است که حتی ذکر و تذکیر و بیدارسازیِ توحیدی (با تمام اهمیتی که دارد) وابسته به آن و مشروط به آنست: فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَىٰ (اَعلی - ۹): «پس تذکیر و بیدارسازی کن، لکن هنگامی که بیان و بلاغ توحیدی نفع و خیری در پی داشته باشد». و همانطور که ذکر شد این قاعده ای است که جهان هستی روی آن بنا شده و قرآن حکیم روی آن بسیار تأکید ورزیده است: رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا (آل عمران - ۱۹۱): «ای خالق ما ارض و آسمانها را به باطل {و بلا هدف} خلق نکرده ای». کمااینکه حکمت رسالتِ انبیاء نیز همین نفع و خیر و هدایت و سعادت بشریت می باشد، نفع و خیری که قرآن با نِدای رسا و گویا (و خطاب به محمد مصطفی) چنین بیان داشته است: وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ (انبیاء - ۱۰۷): «نفرستادیم شما را {ای محمد} مگر اینکه برای جهانیان مایۀ خیر و رحمت باشی». و متأسفانه این چیزیست که مسلمانانِ عرفی و آباء و اجدادی و تابع رَغَبات شخصی از آن عبور کرده و نفع احکام دینداری را بکلی فراموش کرده اند؛ و مواردی را نیز که انجام می دهند بنابر عرف و عادات و در محدودۀ رَغَبات شخصی آنهاست. البته نسبت به «تذکیر و تبیین توحیدی» و انجام و اِهمال آن باید توجه نمود که: مسئلۀ زمان و موقعیتِ «تذکیر و تبیین» حساس بوده و نیازمند اجتهاد راهگشاست، و کاری است که مثل همیشه محتاج رهبری توحیدی - اجتهادی می باشد، و هکذایی نمی توان نسبت بدان موضع گرفت و آن را انجام داد یا اِهمال نمود.

۴- بانگ موقوتِ نماز (حی علی الصلاة): اِهمال و بی توجهی به چیزی بی احترامی شدید در حق آن بحساب می آید، زیرا نادیده گرفتن به مثابۀ تحقیر عملی و نگرش عدمی است؛ و انگار که چنین چیزی وجود ندارد؛ همان تعاملی که در جوامع اسلامی نسبت به اکثر امور اسلامی و مسلمانی صورت می گیرد. و اگر دقت بعمل آید می بینیم که وقتی در افتتاحیۀ کاری یا مراسمی یا برنامه ای چند آیه ای از قرآن قرائت می گردد، همه منتظرند که قرآن خوانی تمام شود و به موضوعات مورد نظر برسند! یا وقتی که بر مُردگان یا در عزاداریها فاتحه ای می خوانند چهره های نامطلوبی را می بینی که چندان تماشایی نیستند؛ و خاصتا دستهای نیمه افراشته و کسادشان انسان را به یاد منافقینی می اندازد که در کمال کسالت و رذالت در مراسم نماز حضور می یابند (وَ لَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسَالَىٰ). و اما احتمالا از همه نامحترمانه تر تعاملی باشد که در حق اَذانِ نماز صورت می گیرد؛ انگار نه انگار که صدایی می آید! و این در حالیست که آنها را مخاطب قرار میدهد! و فریاد می زنند: حَيَّ على الصَّلاة، حَيَّ على الفلاح: «بیایید بسوی نماز، بیایید بسوی نجات». حال سؤال اینست که آیا اینهمه بی احترامی و بی توجهی، به مردم و جوامع اسلامی بر می گردد؛ یا به دست اندرکارانی که در مقابل رغبت و نفرت مردم احساس مسئولیتی نمی کنند؟! در این رابطه باید گفت: بالاخره مسجدداران بانگ نماز سر میدهند (با مواصفاتی که می شناسیم)؛ و اما اینکه مردم به آنها جواب میدهند یا نه؟! می شنوند یا نه؟! عادتی شده یا نه؟! چندان به آنها مربوط نیست! واجبی سنتی - عرفی است که رفعش میکنند؛ بدون اینکه اهمیتی به چیستی و کاربردش بدهند؟! تا جایی که در مؤذِّنها هم شوق چندانی به اذان گفتن مشاهده نمی شود (بگذریم از اینکه بیشترشان کسانی در خور نیستند)؛ و همین است که اذانِ نماز سر از ضبط و تسجیل در آورده است. اینست که این نوع تعامل استخفافی با دینداری توحیدی فراگیر بوده و همه در آن مقصرند، و در نتیجه باید بگوییم: همان تدیُّنی که حیات دو جهان بدو بسته است، در جوامع «منحط و ساقط و مُفلس» مایۀ خِفّت و سبُکی و مظهر تخلف و عقب ماندگی شده است.

البته نباید حسرت خورد و نیازی هم به دریغ و تأسف نیست؛ کمااینکه قرآن مُنزَل توصیه کرده است: وَ لَا تَهِنُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (آل عمران - ۱۳۹): «نه سُست و ضعیف شوید، نه محزون و غمگین، چونکه شما برتر و بزرگوارید، اگر اهل ایمان باشید». آری؛ در جوامع منحط و متعفن همه چیز و کل جوانب زندگی و همۀ ارکانِ حیات فاسد و لِه شده است؛ و در این میان یک چیز نمی تواند استثناء و تافتۀ جدا بافته باشد. و همین است که باید تأکید و تصریح نمود: آنچه موجود است نه دینداری، بلکه دین بازی است، خرافه گری است، انحطاط و فساد است، استبداد و سلطه گری است، افلاس و تهی دستی است و........ و گر نه «بانگ موقوت و برنامه دار توحیدی» بزرگتر از آنست که هکذایی سر داده شود و تقدیم کسانی گردد که آن را اضافی و مزاحم تلقی میکنند و حتی نمی خواهند آن را بشنوند؛ بلکه چنین ندای پیروز و نجاتبخشی (مثل هر حکم و امر دیگر توحیدی - اسلامی) بنابر طبیعت موقوتش در جای خودش و به وقت خودش و برای کسان خودش سر داده میشود و اعلام می گردد: اللّه أكبَر، اللّه أكبَر، اللّه أكبَر، اللّه أكبَر، أشهَدُ أن لّا إلهَ إلّا اللّه، أشهَدُ أن لّا إله إلا اللّه، أشهَدُ أن مُحمَّدا رسول اللّه، أشهَدُ أنَّ مُحمَّدا رَسولُ اللّه، حَيَّ على الصَّلاة، حَيَّ على الصَّلاة، حَيَّ على الفَلاح، حَيَّ على الفَلاح، اللّه أكبَر، اللّه أكبَر، لا إلهَ إلّا اللّه (صحیح مسلم). و خاصتا که امروزه و در دورۀ مُعاصر مسئلۀ شب و روز و تقسیم اوقاتش (در سایۀ وجود برق و کهرباء) درهم تنیده و درهم آمیخته، این موضوع را پیچیده تر می سازد، و به طبیعت حال، اوقاتِ مراسمات توحیدی - اسلامی هم تحت تأثیر قرار می گیرند. و انتظار می رود که مسلمین در این رابطه هم ابتکاری و اجتهادی عمل کنند و مسئولانه و راهگشایانه بدین امور سیال و تحول یابنده بپردازند، بنحوی که اصالت و ابتکارات درهم آمیزد، و دینداری توحیدی «فوق تاریخ و عصر» قرار گیرد. و بعدا بانگ نماز این دو موضوع را بیشتر اثبات میکند: یکی اینکه تأکید و تکرار میشود که محل برگزاری نماز مسجد است: حَيَّ على الصلاة - دو بار (بیایید بسوی مسجد برای مراسم نماز)، و دوم اینکه مراسم نماز با جمع و جماعتِ مسلمین برگزار میشود و امامت و رهبری می طلبد، مراسمی که عین نجات و نجاتبخش اعلام شده است (حَيَّ عَلى الفَلاح - دو بار). و طبعا اگر مسجد و نمازِ جماعت حذف شود، خودبخود بانگِ نماز هم حذف خواهد شد، زیرا حکمت بانگ نماز (بنابر مُحتوایش) اعلام وقت تجمُّع در مسجد و برگزاری مراسم نماز میباشد. البته عند الضرورة و در مواقع غیر معمولی هر جای مناسبی را میتوان سَجده گاه و محل سَجده قرار داد و مسلمین را به آنجا فرا خواند، لکن مسجد (که بنایش هم خاص و متناسب و دارای محراب و مأذنه است) با توجه به محلی شناخته شده و دارای امکاناتِ لازمه و وسعت کافی «مکانِ اصلی» می باشد.

۵- صفوف منظمِ مؤمنین هنگام نماز: یکی دیگر از صفات نماز - صلاة، همانا برگزاری آن در صفوف منظم و بهم پیوسته و پشت سر یک امام لایق و مُنتخب می باشد. و آنچه در این رابطه قابل ذکر است از این قرار است: الف- شرکت کنندگان در این مراسم باید دارای صفات و لیاقتِ حداقلی بوده و نباید به «فسق و فجور» مشهور باشند، کمااینکه باید به محتوای نماز - صلاة آشنا باشند و بدانند که چرا در آن مشارکت میکنند. ب- نمازگزاران باید به صلاحیت امام مسجد اعتقاد داشته باشند و او را انتخاب کنند و در اطاعت از او تردید روا ندارند، و در این راستا باید احساس نمایند که در امر مقدسی از ایشان اطاعت میکنند و اسلامیت و مسلمانی» را «از طریق ایشان» به نمایش می گذارند. همچنین نمازگزاران باید روحیۀ اتحاد و همبستگی داشته باشند و یکدیگر را برادران و خواهرانی دینی تلقی نمایند و با همدیگر تعاون و همکاری داشته باشند، بنحوی که در پایان نماز بتوانند قلبا و جانانه به یکدیگر سلام بدهند، تا بلکه نمازشان مقبول واقع شود. و نسبت به صفوف نماز هم این دو نکته قابل ذکر هستند: الف- صفوف نماز آزاد و فراگیر هستند و اختصاصی در کار نیست، بدین معنا که برای هر کسی آزاد است کجـا بایستد و در چه صفی حاضر شود، و معمولا کسانی که زودتر می آیند در صفوف اول و کسانی که دیرتر می آیند در صفوف بعدی قرار می گیرند. ب- زنان و مردان باید در یک سطح و یک مسجد نماز بخوانند، الا اینکه خواهران در یک طرف و برادران در طرف دیگر قرار می گیرند (کمااینکه این امر نزد موحدین آزادیخواه مشهور است)، نه اینکه خواهران در صفـوف عقبی و برادران در جلو باشند یا برعکس، یا خواهران در طبقات فوقانی و برادران در طبقۀ اول باشند یا بر عکس، و چنین ترتیبات تبعیض آمیزی تنها لایق «وضعیت جنسی - سنتی» و آلـوده به امراض اخلاقی و روابط غیر اَمینانه است.

۶- امــامت و مبـاحث مـراسم نمــاز: سه حکمت اساسی در مراسم نماز وجود دارد: الف - ایمان و الحاق توحیدی و اتصال معنوی به اللّه، ب - واقع شدن در صفوف مسلمین و تبدیل شدن به عضو جامعۀ اسلامی، و ت - قرار گرفتن در دایرۀ خط و رهبری تـوحیدی - اجتهادی و عبور از انفراد و شخصی گری و اطاعت از آنچه بعنوان دینداری توحیدی اخذ و دریافت می شود. و طبعا مراجعه به مساجد توحیدی و قرار گرفتن در صفـوف مسلمین و دریافت مداوم تعالیم توحیدی این امور اساسی را جامۀ عمل می پوشد. و اینجاست که اهمیت مراسم نماز و منجمله موضوع امامت آن روشن تر میشود. اما در مسئلۀ امـامت و رهبریِ مراسم نماز «دو قسمت عمده و اصلی» وجود دارد: ۱- قسمت خطبه ها و مباحثاتی که در مراسم نماز واقع می شود، و در این رابطه باید گفت: از نظر موحدین آزادیخواه روش سنتی - تاریخی جواب نمی دهد: اولا بحثهای مراسم نماز (که خطبه نام گرفته اند) یکطرفه بوده و خارج از وقایع زمانی - مکانی قرار گرفته اند و قرونی شده اند (بگذریم از آغشتن به خرافات تاریخی و قیل و قالهای ازمنۀ مختلفه). و به عبارت دیگر «نه زنده اند، نه عملی، نه مشورتی»، و در نتیجه اوضاع باید بکلی تغییر کند و عوض شود، بدین معنا که خطبه ها و مباحثاتِ مراسم نماز باید مواصفات ذکر شده را با خود حمل نمایند، و مشخصا با توجه به موضوعات مدنظر نمازگزاران تحدید شوند و مشاکل زمانه و پیش روی مردم را بحث و بررسی نمایند. ثانیا خطبه ها و مباحثات باید با مشارکت نمازگزاران و منجمله در جواب سؤالات آنها طرح شوند، نه اینکه خطیبان حرافی نمایند و مشارکین هم خواب آلود و منفعل در انتظار پایان مراسم بسر برند؛ همان چیزی که رایج و غالب گشته است! و بهمین خاطر (و همچنین فقدان موارد الف و باء) مراسمات نماز خالی از نفع و فایده شده است. ثالثا خطبه ها و مباحثات باید واقعی و علمی باشند و حالت نقد و بررسی داشته باشند؛ نه اینکه مداحی و تکرار مکررات و اتلاف وقت بحساب آیند و به خرافات قرونی دامن بزنند؛ کمااینکه تا حال چنین بوده و بهمین خاطر افلاس کرده اند. و در این راستا بهتر است نام و ذکر شخصیتهای تاریخی - اسلامی «در خطبه ها و مباحث مراسم جمعه» محدود گردیده و به ذکر نام محمد رسول اللّه اکتفاء شود، کمااینکه در دورۀ رسول و صحابه چنین بوده است. ۲- قسمت امامت نماز در تبعیت مشارکین از امام جماعت تجلی پیدا می کند، بنحوی که امام مراسم (چه مرد باشد چه زن) به نمایندگی از آنها مواضع توحیدیِ اسلام را (در سورۀ فاتحه و دیگر اجزاء) با صدای مکشوف و عالی اعلام می دارد و حاضرین هم به نشانۀ تأیید «آمین» می گویند، یعنی قبول بـاد. البته ممکن است سؤال شود که پس در غیاب آزادی بیان و انتخاب، یعنی در وضعیت استبدادی و سلطه گرانه (که اکثرا غـالب بوده است) چه باید کرد؟ جـواب چنین سؤالی اینست که فقدان آزادی و وضع استبدادی (و هر وضع دیگری) بر اساس رهبریِ «تـوحیدی - اجتهـادی» چـاره سر می شود، و بر حسَب اوضاع جاری (پیش رو) و اجتهاد در زمان و مکان مواضع توحیدی اعلام می گردد.

۷- نمادهای عبادت و اطاعت از اللّه: سه نماد فوق العاده و خاصِّ عبادت و اطاعت از اللّه در مراسم نماز مشاهده می شوند، نمادهایی که تنها در برابر اللّه و به نشانۀ تسلیم و اطاعتِ محض از او مُجاز شمرده می شوند، بنحوی که اَدای آنها در مقابل غیر اللّه شرک و بت پرستی بحساب می آید. و این نمادها عبارتند از: الف- دست بستن روی سینه: این کار من البدایه و بعد از تکبیر گفتن صورت می گیرد، و نشانۀ آنست که شخص نمازگزار در مقابل اللّه و اوامر و قوانین او دست بسته و تسلیم شده و در برابر او کاری انجام نمی دهد. و در این مورد باید گفت: اولا چنین چیزی معلومات میخواهد و نمازگزار باید بداند که در مقابل چه چیزی دست بسته و تسلیم میشود، ثانیا نمازگزار باید ثابت کند که از عهدۀ چنین کاری (و عدم مقاومت) بر می آید و این عمل نمادین را متحقق می سازد. ب- رکوع کردن: اگر دست بستن روی سینه را به مثابۀ دست بستگیِ آشکار و عدم مقاومت و تسلیم در برابر اللّه تعبیر نماییم، در کار رکوع وارد میدان اطاعت و تواضع می شویم، و خم شدن در برابر اللّه (تسبیح گویان و ستایش کنان) این اطاعت و تواضع را به نمایش می گذارد. و در آیات قرآن نیز رکوع بهمین معنا آمده است: الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (مائده - ۵۵): «و مؤمنان همان کسانی اند که در مراسم نماز مشارکت می جویند و زکات اموالشان را می پردازند، و چنین کسانی اهل رکوع و اطاعت هستند». و طبعا در اینجا نیز معلومات کافی و التزام به چنین کار نمادینی (مبنی بر اطاعت متواضعانه) یک ضرورت میباشد، و گرنه حرکتی کورکورانه خواهد بود. ۳- سَجده نمودن، و این عالیترین عمل نمادین در نمایش عبودیت و اطاعتِ محض از اللّه میباشد، کاری که بلا فاصله بعد از رکوع و همراه با حمد و ستایش خالق به نمایش در می آید. و لکن عمل نمادین چیزی است و خود عمل چیزی دیگری می باشد. با وجود این، سَجده بردن و سر بخاک مالیدن بحدی محسوس و تأثیرگذار است که در همۀ عالم تنها در برابر امور مقدس (یا مقدّس شده) چنین کاری انجام داده می شود؛ و امروزه حتی در برابر پادشاهان این رفتار مُتعبِّدانه به ندرت صورت می گیرد. بنابر این، سَجده کردن نماد اطاعت و پیروی در بین بشریت نیست، بلکه در بین اللّه و بندگان اوست و نشانۀ عبادت و اطاعت محض و مطلق است، و در قرآن هم این نماد عظیم بهمین معنا آمده است: فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَاعْبُدُوا (نجم - ۶۲): «پس در مقابل اللّه سَجده کنید و خالصانه عبادت و اطاعت نمایید». بنابر این، عبادتِ اللّه یعنی خالصانه خود را در اختیار اللّه گذاشتن و به اطاعت او پرداختن، و این زمانی تحقق می یابد که اطاعت از اللّه تمام و کمال باشد، و گرنه عبادت و عبودیّت ناقص و مخدوش می گردد و از خلوص و اخلاص خارج میشود. کمااینکه آیۀ ۴۹ سورۀ حجّ با چهار اصطلاح (ایمان، رکوع، سُجود، عبودیّت) عمق عبادت و اطاعت از خالق را اینطور تبیین کرده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ (حجّ - ۷۷): «ای اهل ایمان و اسلام، در برابر خالقتان خم شوید، سر به خاک مالید، و او را عبادت و اطاعتِ محض نمایید». در میدان وحی تکوینی و عبادت و اطاعت ذاتی عالم هستی نیز (اعم از جمادات و نباتات و حیوانات) داستان بهمین مِنوال است و همۀ مخلوقات ذاتا و بنابر فطرت تابع خالق خویش و قوانین او هستند: وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ (نَحل - ۴۹): «هر آنچه در آسمانها و زمین است {به شیوۀ تکوینی و بنابر خلقتی که دارند} در مقابل اللّه سَجده می برند و او را بصورت مطلق اطاعت می کنند».

 ۸- صلَوات مؤمنین پایان بخش نماز: التحيّاتُ المُباركاتُ الصَّلواتُ الطيّباتُ لِلّه، السَّلام عَليكَ أيُّها النَّبیُّ و رَحمَةُ اللّهِ و بَركاتُه، السَّلام عَلينا و عَلى عِبادِ اللّهِ الصَّالحين (صحیح مسلم). این صَلَوات و سلامها سه بخش هستند: بخش اول خاص اللّه میباشند (تحیّه ها، مبارکی ها، پاکی ها)، خالقی که بلا مکان است و در هر جایی حضور دارد و ناظر عملکرد بشریت است. بخش دومِ سلامها به پیامبر اسلام محمد مصطفی اختصاص دارند (سلام و تأییدات و طلب رحمت و برکاتِ اللّه برای ایشان). البته صیغۀ «السَّلام عَلیکَ» مخاطب بوده و از صدر اسلام اخذ شده است، صیغه ای که نشان میدهد که ایشان در مراسمات نماز حضور داشته و با حضور ایشان برگزار می شده است، یعنی این مراسم در مسجد و با جمع مسلمین صورت می گرفته است. هرچند نظر ما اینست که بعد از وفات رسول میبایست این صیغۀ خطابی تغییر نماید و بجای «السَّلام عَلیکَ» صیغۀ «السَّلام عَلی الّنبیّ» قرار می گرفت. و امروزه هم بجاست همینطور شود، و گرنه یا دچار اِهمال و بی توجهی شده ایم (که غالبا چنین است) و یا گرفتار شرک و خرافات و عدم اعتراف به وفات رسول. و بخش سوم این سلامها مربوط به مسلمین و بندگان صالح اللّه می شوند (سلام و درود بر ما مسلمین و سلام و درود بر همۀ بندگان صالح اللّه). این سلامهای اخیر از دو جهت بسیار ارزشمند و پر معنا هستند: اولا تنها در نماز جماعت معنادار می شوند؛ و این یعنی نماز باید به جماعت و در جمع مسلمین و دارای امامت باشد. و جالب اینکه عکس دو بخش دیگر، این سلامهای کلامی در پایان نماز (و بعد از ذکر تَشَهُّد) نمایش داده می شوند؛ یعنی نمازگزاران باید عملا به راست و چپ خویش نگاهی بیندازند و به مسلمینِ اطراف سلام بفرستند، و آنگاه نمازشان خاتمه می یابد. ثانیا این سلامها نشان میدهند که افراد و کسانی باید بدین مراسم بیایند و در آن مشارکت جویند که مُستحق چنین سلامهایی باشند و لیاقت و صلاحیت داشته باشند. در غیر اینصورت مجموعه ای جاهل و ریاکار و خرافاتی (و دارای پیش نمازی با همین صفات)، شایستگی چنین سلامهایی را پیدا نمی کنند؛ و اگر هم چنین شود سلامها جدّی گرفته نمی شوند و آنها نیز ریایی و هیچ و پوچ خواهند بود.

۹- نماز جُمُعه (قلۀ نماز و اهمّ آنها): يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ (جُمُعه - ۹): «ای اهل ایمان و اسلام، وقتی که روز جُمُعه نـدای صلاة و نماز سرداده شد بسوی ذکر اللّه و قوانین تـوحیدی بشتابید، و هرچه کار و کاسبی است جــا بگذارید، و شرکت در این مراسم برای شما بهتر از اشتغـال به معاملات است، اگر نسبت به ارزش و اهمیت آن علم و معلومات داشته باشید». در این آیۀ توحیدی صراحت عجیبی وجود دارد، بنحوی که مراسم نماز جمعه بر هر کاری ترجیح داده شده است، واجبی عام و فراگیر که هر مؤمنی باید در آن شراکت جوید. و لکن همین مراسم اساسی (که قرآن خیر کثیری در آن دیده و اَدایش بر هر خیر و فضلی ترجیح داده شده) بکلی خنثی و حکمت و فایدۀ آن (بنابر افلاس!) به روز آخرت مُحوَّل شده است؛ بگذریم از اینکه بیشتر مسلمین! به مراسم نماز جمعه نمی روند و در آن حضور نمی یابند. و لکن اینهمه تقصیر و بی توجهی از این حقیقت نشأت می گیرد که: هم مسلمین راه انحطاط و هرزگی در پیش گرفته و با دینداری توحیدی فاصلۀ عمیقی پیدا کرده اند؛ و هم احکام و مراسمات اسلامی «ماهیت و مُحتوایشان گم شده» و بسیاری از مسلمین انگیزه ای برای مشارکت در آنها را ندارند. بگذریم از اینکه خانه از پای بست ویران و مخروبه است! و خاصتا هنگامی که مراسمات اسلامی به قبضۀ ظالمان و نااهلان در می آید، حتی عدم حضور و مشارکت در آنها ممکن است خیر بیشتری در پی داشته باشد. همچنین در رابطه با نماز عیدَین باید گفت: مراسم نمـاز عیدَین (رمضان و قربان) در حکم نماز جُمُعه و نسخۀ آنست. و درست است که این مراسم در قـرآن ذکر نشده، لکن (علاوه بر سُنَّت مؤکَّده بودن و اتفاق مسلمین دربارۀ  آن) اهمیت و تأثیرش حتی میتواند از نماز جمعه بیشتر باشد، زیرا: اولا مراسم نمـاز عیدَین سالی یک بار برگزار می شود، ثانیا مراسم نمـاز عیدَین فی الواقع مراسم پیروزی بر نفس و موفقیت در اطاعت از اللّه است (عید رمضان پیروزیِ غلبه بر نفس و تحریم خورد و خوراک یومیه، و عید قربان پیروزیِ غلبه بر مادیات و اموال کسب شده است).

مراحل انحطاط و بلا اثر شدن نماز مسلمین!

متأسفانه صلاة و نمازِ عامۀ مسلمین (با همۀ ابعاد و اجزایش) مدتهاست که از «منظومۀ دین اسلام و از متن دینداری اسلامی» خارج گردیده و به امری شخصی - عرفی و  احیانا عادتی تبدیل شده است؛ تا جایی که حالا کمتر کسی منکر آنست که صلاة و نمازِ عامۀ مردم نشانۀ تدیُّن و معیار اسلامیت و مسلمانی نمی باشد. بدین معنا که «نماز و نمازخوانی» دینداری و مسلمانی کسی را اثبات نمی کند؛ زیرا بصورت خیلی ساده یک نمازخوان میتواند فاسد و فاسق و ظالم باشد؛ و حتی (بنابر جهل یا نفاق) در خطوط الحادی! قرار داشته باشد. و اینجاست که باید «موقعیت مراسم نماز» را درک و فهم و جایگاهش را محدّد و مشخص نمود. و تلاش این مبحث هم در راستای همین تحدید و تشخیص بوده است. و اما نمازی که موجود است (نماز سنتی – عرفی) به سرنوشتی دچار شده که خلاصۀ آن چنین است:

اولا نماز سنتی - عرفی بطور کلی از محدودۀ دین و مبادی اسلامی و از منظومۀ اسلامیت و مسلمانی مُجزّا گردیده و بکلی از دینداریِ توحیدی خارج شده است، تا جایی که بصورت اعتیادی و خیلی ساده یک فرد جاهل و حتی الحادی! و تنها بعنوان یک عرف و عادت اجتماعی نماز میخواند؛ بدون اینکه به مقام و موقعیت صلاة و نماز توجه نماید! و اینکه چنین مراسمی در متن دینداری توحیدی و در عمق اسلامیت و مسلمانی واقع شده و مختص کسانی است که متمسک به قرآن مُنزَل هستند و پیام خالق خویش را لبَّیک و استجابت نموده اند: وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ (شوری - ۳۸): «همان کسانی که به خالق خویش لبَّیک گفته و تعلیمات او را استجابت نموده اند، و در این راستا در مراسم نماز و صفوف مسلمین مشارکت می جویند و کارهایشان بین خودشان بنابر شوری و مشورت می باشد، و از رزق و روزیِ که نصیب شان کرده ایم انفاق و بخشش می نمایند». همچنین به این قاعدۀ بنیادین توحیدی نمی اندیشند (که بدون آن و خارج از آن هر کاری و هر نوع مراسمی فاقد معنا و مفهوم توحیدی است): وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ (اَعراف - ۱۷۰): «و به تأکید آنهایی که مُتمسِّک و مُلتزم به قرآن هستند و در مراسم صلاة و نماز مشارکت می جویند، نتیجۀ تلاش و زحمات این اصلاح گران را ضایع نخواهیم کرد». بنابر این، اصل و اساس همانا تمسُّک و التزام به کتابُ اللّه و قوانین توحیدی است، و به تبع آن، مراسمات توحیدی در جـای خود قرار می گیرند. نه اینکه نمازگزاران دچار سَکران عقلی شوند و در جهالت بپوسند؛ اما نه بخاطر میخوارگی! بل به علت جهالت و بی خبری! و اینکه ندانند چه میکنند و چه میگویند! و انگار که چنین آیه ای به گوش شان نرسیده است : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنتُمْ سُكَارَىٰ حَتَّىٰ تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ (نساء - ۴۳): «ای اهل ایمان و اسلام به مراسم صلاة - نماز مروید در حالی که مَست و سَکران هستید، تا اینکه بدانید هنگام اقامۀ آن چه می گویید».

ثانیا مراسم نماز برای بیشتر مسلمانان از حالت یک عبادت و مراسم جمعی و جماعتی و اَدای آن «در جمع و صفوف مسلمین» بیرون آمده و تبدیل به مـوضوعی فردی - شخصی گشته است؛ بنحوی که بانگِ اذانِ مساجد و خاصتا ندای «حیَّ علی الصَّلاة، حیَّ علی الصَّلاة» بسیار کمرنگ و خنثی! و حضور در مساجد (و ادای نماز جماعت) برای اکثر مردم غیر ضروری گشته است. بدین شیوه، برپایی این مراسم توحیدی بسیار تنزل پیدا کرده و از یک عبادت جمعی و اجتماعی به یک امر و موضوع فردی - شخصی تبدیل شده! و اثر و مُحتوایش حتی از یک مراسم عرفی کمتر گردیده است. و این در حالیست که اقامۀ مراسم نماز در مساجد یک سنت توحیدی و یک رسم ۱۴ قرنه و از عمق دینداری تـوحیدی نشأت گرفته و در قرآن مُنزَل اینطور منعکس شده است: وَ إِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَ لَعِبًا ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ (مائده - ۵۸): «و هنگامی که برای برپاییِ مراسم نماز مردم را دعوت و فراخواندید {و ندای حَیَّ علی الصّلاة سر دادید}، اسلام ستیزان به تمسخر و استهزای آن پرداختند، چرا که اسلام ستیزان اهل تعقل و خردوَرزی نیستند». و اما حالا شاهد آنیم که بسیاری از مسلمانان به ندرت به مساجد می روند و یا آنها را بکلی ترک نموده اند؛ و معلوم است که در این رابطه ماهیت بیخاصیت و غیر توحیدی و حتی طاغوتیِ مساجد نقش اساسی بازی می کنند؛ و چنین مساجدی حتی مستحق تحریم هستند.

ثالثا نمازِ انفرادی (که تنها در وضعیت استثنایی و معذورانه قابل قبول است) اصل و صورتِ غالب گشته است (تبدیل عذر به اصل!)، چیزی که ناشی از کم رنگ شدن مبادی دینی و اجتماعی آنست. و چنین نمازی یادآور نماز کسانی است که قرآن حکیم آن را بدین صورت توصیف کرده است: وَ مَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَ تَصْدِيَةً (اَنفال - ۳۵): «نمازی که نزد کعبه میخوانند سر و صدایی بیش نیست». و طبعا وقتی که امری (هر چند با اهمیت)، مبادی دینی و اجتماعی و مُحتوای اولیۀ خود را از دست می دهد، اِهتمام بدان (خواه ناخواه) تقلیل می یابد و کمتر کسی آن را با حالتی «رضایتبخش» بجــا می آورد؛ و بیشتر بعنوان یک تکلیف اجباری و نامفهوم! در می آید.

رابعا در چنین وضعیتِ انحطاطی و کمرنگ شونده، پدیده ای به نام «نماز قضاء یا قضای نماز» ظاهر می شود؛ کاری که نه قرآن بدان معترف است، و نه جزو سنت مُسلَّمۀ محمدی بحساب می آید؛ بلکه در طی زمان و در یک سیر و مسیر انحطاطی بوجود آمده است. و جالبتر اینکه: نماز قضاء یعنی نماز از بین رفته و به وقت خودش اَداء نشده (صلاة الفائتة) و نمازی که زمان و اوقات آن سپری شده است؛ و جهت جبران مافات در اوقات و ایام دیگر اِعاده می شود (غالبا بصورت انفرادی). غافل از اینکه هر مافاتی قابل جبران نیست؛ و خاصتا مراسم نماز که حتی نباید به تأخیر بیفتد (چونکه نماز جماعتی است و زمانمند)، چه برسد به اینکه به روزها و ماههای بعدی! موکول شود.

این سرنوشت نمازی است که اصول و مبادی آن و حکمت اَدای آن «ساقط و فراموش» گردیده و به مثابۀ بار و مشکلی روی دوش مسلمانانِ عرفی! سنگینی می کند؛ و نهایتا نیز بسیاری از همین مسلمانان بصورت جسته و گریخته (و من باب متهم نشدن به نامسلمانی!) آن را بجا می  آورند؛ و بعضا هم بدون سرو و صدا آن را ترک می گویند! و البته زیاد هم دوست ندارند که روی چنین موضوعات بحث و بررسی بعمل آید. و این همان صلاتی است که قرار بود رکیزه و تکیه گاه مسلمین شود؛ و همراه با صبوری فریادرس آنها گردد: وَٱسْتَعِينُوا بِٱلصَّبْرِ وَٱلصَّلَوٰةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلْخَـٰشِعِينَ (بقره - ۴۵ و ۴۶): «ای اهل ایمان و اسلام {هنگام شدائد} از صبر و صلاة کمک بجویید {و قدرت و طاقت دریافت کنید}، و لکن چنین کاری عظیم و دشوار است، مگر بر کسانی که اهل خشوع و تضرع میباشند {روحی تسلیم شده دارند – اهل توکل هستند}». و با توجه بدین مضامینِ توحیدی بیشتر معلوم می شود که تعامل سنتی – عرفی با مراسمات توحیدی و از جمله با مراسم عظیم «صلاة - نماز» به هیچ وجه قابل قبول نیست و جدّا توهین آمیز میباشد، و چنین رفتار و تعاملی با یک موضوع توحیدی و یک رکن تربیتی صرفا استخفاف و استهزای دین و دینداری بحساب می آید. اینست که اصلاح و بازسازی و نوآوری در هر موضوع اسلامی (و منجمله در امر اساسی صلاة - در همۀ ابعادش) یک ضرورت بوده و در رابطه با آن باید چاره اندیشی کرد و راه و روش نشان داد، و از طریق اجتهادات زنده و راهگشا به احیاء و بازسازیِ موضوعات و مراسمات توحیدی پرداخت و انحطاط و انحرافات را زائل نمود.

دینی مُحرَّف و خیالی؛ و آدابی عقیم و سنتی!

خانه از پای بست ویران است؛ خواجه در فکر آسمان و ریسمان است!!! آری، در سایۀ استبداد داخلی و هیمنۀ خارجی و پوسیدگی فراگیر و قرونی «اسلامیت و مسلمانی» قـــابل تصور نیست؛ زیرا در چنین وضعیتی بجای اینکه مردم مطیع آیات و قوانین اللّه باشند، ناچارا و مفلسانه! مطیع تحمیلات و قوانین و هوای استبدادیان و سلطه گران و خرافه بازان می شوند. و این بدین معناست که جوامع استبداد زده و تاریخ زده و غرب زده و خرافه زده و در همان حال شخصی گرا و سیاست گریزی که همه چیز را به دشمنان و مُقدَّرات مجهول سپرده اند (و تنها از غیر خودشان انتظار حل مشاکل را دارند) از عهدۀ کاری مؤثر و تحول آفرین بر نمی آیند و توان آن را ندارند که چیزی را به ثمر برسانند؛ و هر تغییر و تحولی هم که رخ میدهد، یا منشاء خارجی دارد؛ یا حرکت کوری است که از ظلم و ستمِ بلا حدود مایه می گیرد. اما راه نجات از وضع موجود (غلبه بر استبداد و استعمار و خرافات) و رسیدن به وضعی توحیدی (تحقق اسلامیت و تدیُّن توحیدی)، همانا «آزادی بیان و بلاغ مُبین» و توانایی اختیار و انتخابِ خط و رهبری است. و آنچه در سایۀ استبداد داخلی و هیمنۀ خارجی و مرجعیتِ خرافه بازان و تـاریخ فروشان از دین و مذهب وجود دارد، شرکیات و تـوَّهمات و ریاکاری و خرافاتِ تاریخی بیش نیست، بنحوی که از میان هزاران آیات و قوانین توحیدی تنها اسم و رسمِ بی خاصیت و عباداتی فاقد مُحتوی و غیر مؤثر باقی مانده است. و بالبداهه این را اسلامیت و مسلمانی نمی گویند، بلکه چنین وضعیتی بیانگر سرکوب شدگی و تحت سلطگی و تاریخ زدگی و افلاس و ناتوانی است. و به تأکید تا چنین اوضاعی تغییر نکند مشکلی روبراه نمی شود، و هر کاری هم که صورت گیرد متکی به دینی مُحرَّف و خیالی و فاقد مُحتوی خواهد بود. و در نتیجه باید فریاد بزنیم: دینداری رایج و مرسوم در جوامع اسلامی زیر سلطۀ نظامهای استبدادی و اعراف و عادات اجتماعی و اجتهادات قرونی کمرش تماما خَم شده؛ و یک دینداریِ «تاریخ زده و شرک آلود و ضد توحیدی» و در واقع وارونه و خرافاتی و در تضاد با آیات قرآن گشته است. لکن امید می رود که با زوال استبداد و سرکوبگریِ حاکم و محکوم در جوامع اسلامی، دینداری توحیدی مثل شکوفه های بهاری باز و شکفته شود و صلاة و نماز مسلمین هم (با توجه به تبیینات ارائه شده) معنای خود را باز یابد.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۲۳ شــــوّال ۱۴۴۰ - ۵ تیــــر ۱۳۹۸