بسم الله الرحمن الرحيم

عمل؛ نه اِلتماس؛ مِعیار سنجش در دنیا و آخرت

عمل و اِجرای قانونمند، محصول «عزم و اراده و حرکت» است، و نتیجه اش عزت و شخصیت و بی نیازی است. دعا و التماسِ خیالی، محصول «ناتوانی و بی ارادگی» است، و نتیجه اش زبونی و بی شخصیتی و گدایی است. خدای سُبحان در سورۀ نساء آیۀ ۸۲ تصریح می کند: آیا در قرآن تدبر و تفکر نمی کنند؛ که اگر آیات و قوانین آن از طرف غیر الله بودند در آن «اختلافات زیادی» می یافتند: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ؛ وَ لَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا». و اما در مورد «اَصالت و سلامت قرآن» باید گفت: اگر قرآن مُبین «جعلی یا مُختل» بود، با توجه به ناتوانی و معجزه خواهی بشر، حتما پیامبرش در آن «مُقدس و فوق بشری» اعلام می شد (همانطــور که در میدان احادیث چنین گردید)، و متعــاقب آن «دعا و التماس» راه نجات بشر تعریف می گشت. و حال بزرگترین اسناد «اصالت و سلامت قرآن» را باید در معرفی پیامبر به صــورت «بشری طبیعی» و در اثبات و تأیید «اصالت عمل بشری» جستجـو نمود. و خاصتا اینکه قرآن مُنزل در بی فایدگیِ روش دُعــا و التماسِ خیالی، و در انکار شرکِ تــوَسُط، که همان «شفاعت و واسطه گری» است، حداکثر صراحت را به خرج داده است.

هر کسی که روی «تاریخ دینداری» در همۀ ادیان دقیق شود، آشکارا می بیند که دُعــا و شَفــاعت و تَوَسُّل (خواهشات و مجانی طلبی و خیال بافی) در مرکز «تَدَیُّن مَرسوم و رایج» قرار داشته، و دعا (التماس) و طلب شفاعت کار اصلی دینداران بوده است، بنحوی که در طول تاریخ و حتی نزد مدعیان دینداری توحیدی این واقعیت ساری و جاری بوده است، الا فرقش نزد اهل شرک و نزد اهل توحید در «نوع و محدودیت و دامنه داری» آن بوده است. و مسئلۀ قرار گرفتن دعا و شفاعت در «مرکزیت دینداری» همیشه جهت عبور از عمل! و قرار نگرفتن در برابر واقعیات و به مثابۀ راهی برای گریز از عمل! دامن زده شده، چیزی که حاصل «ناتوانی روحی و عقلی و عملی» و ناشی از عجز بشریت در حل طبیعی و واقعبینانۀ مشکلات زندگی بوده است، تا جایی که در مسیحیت و خاصتا در مذهب پروتستان و در اسلام و خاصتا نزد مُرجئه و تشیع، با اصل شدن «ایمان بلا عمل»، «دعا و شفاعت»، و امید به ظهور سوپر منهای خیالی (ظهور مسیح و مهدی) و..... تا عمق و روح مذهب پیشروی کرده و این نوع ادیان و مذاهب به ادیان و مذاهب «دعا و شفاعت و توسل» تبدیل شده اند. و همین است که مخالفان دین و دینداری اصلا منشاء دین و دینداری را «عجز و ناتوانی بشری» و کشیده شدن او به خیالات و خرافات تلقی میکنند. همچنین اگر به مذاهب عامۀ مسلمین دقت نماییم می بینیم که دعا و شفاعت و توسل و «گریز از عمل و وظیفه» سراپای اسلامیت را پوشانده است، و حتی بخش اعظم فقه اسلامی رایج و سنتی را بخود اختصاص میدهد. و درهمین راستا مثلا نماز که مظهر دعا و توسل و تمنا شده است، از اَعداد مُحدَّد خود تجاوز کرده، و نمازهای پنجگانه سر از «دهها نماز!» در آورده است. طبعا مسئلۀ روزه داری نیز چنین سرنوشتی پیدا نموده است، برخلاف حج و زکات! که بدلیل هزینه بردار بودن و داشتن «ماهیت عملی!» حتی میزان تحدید شدۀ آن نیز اَداء و پرداخت نمی شود. از صوفیگری هم که بگذریم! چرا که همه چیزش «دعا وشفاعت وتوسل» گشته است، این در حالیست که در اسلامیت دعا برای پذیرش اَعمال است، نه عبور از «جرائم و مفاسد و جنایتکاری». و حتی طلبِ عفو و بخشش از الله و خالق هستی، که در آیات متعدد و با عباراتی مثلِ «رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا» بیان شده است، بعد از «توبه و جبران ما فات» معنا پیدا می کند. و در این رابطه به ذکر آیه ای اکتفاء می کنیم که نص آن چنین است: رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا، رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَ تَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ (آل عمران – ۱۹۳): «ای معبود و خالق ما، همانا شنیدیم دعوتِ دعوتگری را که مردم را بسوی ایمان به توحید دعوت می کرد، پس ما ایمان آوردیم! حال ای معبود و خالق ما، گناهان ما را ببخش و از بدیهای ما بگذر و ما را همراه با خوبان و صالحان بمیران». اینست که حتی در دینداری اسلامی نیز که پیامبرش جز «بلاغ مُبین» و «اُسوَگی عملی» کاری نداشته، و بعنوان رهبری مُجاهد در پی تثبیت «واقع بینی و عملگرایی» و انکار «التماس و توسل» بوده است، نامش «شفیع روز محشر!» گردیده است، و درمیدانِ «عجز و خیال و گدایی»، مُختصات روز قیامت که صراحتا و به کرات در قــرآن بیان شده اند، تماما زیر پا گذاشته شده است، همان قیامتی که روی «عملکرد بشریت» بنا شده است. و در آشفته بازار انحطاط و عقب ماندگی از آیاتی مثل آیه ای که ذکر می گردد بکلی غفلت شده است: سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ (منافقون – ۶): «ای محمد؛ شما برای آنها طلب عفو و بخشش بکنی یا نکنی بحال آنها یکسان بوده و فرقی نمی کند، چرا که هرگز الله آنها را نخواهد بخشید، و به تأکید الله مردمان فاسق را هدایت نمی کند». بله این آیه تصریح میکند که حتی طلب عفو و دعای «شخص رسول» برای مردم فاسق و منحرف بی اثر و بی نتیجه است و دردی را دوا نمی کند. اما ســـــؤال اســـاسی اینست: وقتی که حتی بلاغ مبین قـرآن «طی قرون متمادی» نتوانسته است به بشریت برسد، آیا دیگر بــلاغی به بشریت خواهد رسید؟! جــواب ما مـوحدین آزادیخـواه اینست که: بله خـواهد رسید؛ و آنهم در سایۀ «آزادی بیــان!»، چرا که زمان طولانی مهم نیست، بلکه مهم «زمانِ آزاد» است. زمان تحت سلطه و زمان وضع استبدادی «هَــدر و تلف» می شود، همانطــور که قـرون اســلامی گذشته چنین شده است. یک سال آزاد ارزش «صد سالِ استبدادی» را دارد، کما اینکه ارزشِ چهل سال اول اسلامی برابر و بلکه بیشتر از هزار و چهارصد سالۀ بعــدی است، و فرقشان در «آزادی و عدم آن» و در «رهبری توحیدی» و «رهبری استبدادی» است، چهل سالۀ اول (دورۀ اسلامی) در سایۀ آزادی و رهبــری تــوحیدی، و قــرون بعــدی (ادوار استبداد و انحطاط) زیر نیــر «مستبدین و پادشاهان» طی شده است.

بعد از دقت در «ماهیت تَدَیُن و دینداری» و خـروج همیشگی دینداران از «نصوص دینی» در همۀ امـور و در همۀ ابعـاد، و خلاصه شدن تدیُن مردمانِ مُنتسب به ادیان در «دعا و التماس»، بسیار ضروریست که «موضع قرآن» را نیز دریابیم وحقیقت آن را درک نماییم، حقیقتی که بنابر«آیات صریح و متعددِ قرآن» چنین میباشد: اساس کار قـرآن مُنزَل عبارتست از اصل قرار دادن «عملِ قانونمند» و باطل اعلام کردن «دعا و اِلتماس خیالی» و مشخصا زائل سازیِ «شرکِ توسط» و شرک شفاعت و واسطه گری است. به عبارت دیگر، اساس کار بعثت تــوحیدی اسلام، تثبیت «واقعبینی» و تأصیل «عملگرایی» و تجهیز و تزکیۀ بشریت جهت «اعتراف به واقعیات» و در پیش گرفتن «چاره سازی طبیعی» و خاصتا توانا کردن بشریت برای حرکت در «میدان واقعیات» است. و همین است که دینداری واقع گرایانه و عمل گرایانه و قانون مند و «حلال مشکلات بشریت» تنها در قرآن حکیم دریافت می شود. و جهت تحقق این کار عظیم چارۀ کار مراجعه به قرآن منزل و اخذ و بکارگیری آیات و قوانین آنست، و طبعا در میدان «تَدَّین و دینداری»  باید این کتاب توحیدی را مبنا قرار داد، همانطور که جهت مُهر اِبطال بر دیانت و تدیُنِ «خیالی و خرافی» و توَسُلی که محصول ناتوانی «روحی و عقلی بشریت» است باید بسوی قرآن شتافت. و اما اینکه چرا مسلمین و جوامع اسلامی تا حال و بعد از «قرن ها دینداری و هدایت؟؟!!» چنین نکرده اند و جهت تحقق زندگی اسلامی به قرآن مراجعه نکرده و «نظم و نظام توحیدی» تشکیل نداده اند، و بجای آن بسوی «خیال و خرافات» و «دعا و شفاعت» رفته اند، واقعا جـای بسی تأسف و تعجب است، هر چند در راه تشکیل جـامعۀ اسلامی و برقراری نظم و نظام تـوحیدی، موانع اساسی وجـود داشته و در صدر آنها «اَنظِمۀ استبدادی» بزرگترین صد فی سبیل الله بوده اند، اما عوامل دیگری نیز مثل «غفلت و تنبلى»، «انحطاط و عقب ماندگی»، و تهاجمات خارجی» در این شکست عظمی بسیار مؤثر بوده اند. و متعاقب آن (عدم رجوع به قرآن و عدم التزام بدان) به بیراهگی رفته و رشتۀ امور از دستشان خارج گشته است، و طبعا در این وادی ظلمانی اسیر دشمنان خود گردیده و تحت سلطۀ آنها به هر چیزی گرفتار شده اند (اعم از: حکومتهای غیر اسلامی، خرافات و خیالات فلاکت بار، مرده پرستی و گذشته گرایی، افسانه پرستی و توهمات بی اساس، و حتی ترک دنیا و.......)، تا جایی که «بلاد اسلامی و امت اسلامی و ادبیات اسلامی و رسومات مُسلم اسلامی» نیز متلاشی گشتند و...... و مثلا هم اکنون تقریبا هیچ مملکت و جامعۀ اسلامی وجود ندارد که در آن فاحشه گری، شرابخواری، سرقت و دزدی، رباخواری و رشوه بازی (و همۀ مفاسدی که در میان غیر مسلمین وجود دارند) رواج نداشته باشد. آری؛ مسلمین و جوامع اسلامی براى رسيدن به «هدفهاى توحیدی و اسلامی» و تحقق جامعۀ توحیدی و فرهنگ توحیدی و اقتصاد توحیدی و عدالت توحیدی و خانوادۀ توحیدی و محاکم توحیدی و کلا نظم و نظام توحيدى، بصورت جدى و فراگیر و مستمر، تلاش نکرده اند، و در این راستا بجای مایه گذاشتن از «جان و مال خود» و تحقق بخشیدن به اصل «عملگرایی قانومند قرآن»، بیشتر دنبال دعا و التماس و مجانی طلبی بوده اند، و خواسته اند «از راه معجزات!» گل پیروزی دنیا و آخرت را در آغوش! بگیرند. و حالا هم بسیاری از مردم! و بعد از قرنها دعا و التماس هنوز بدین نتیجه نرسیده اند که بابا چنین روشی اثر و نتیجه ای ندارد و راه تحقق اهداف دنیوی و اخروی در «حرکت وعملکرد قانونمند» نهفته است، همان روشی که در آیات قرآن بصورت «مُفصل و مُبین» منعکس گردیده است. البته باید توجه داشته باشیم که این وضع «منحط و ضد توحیدی» نزد اهل فکر و ثقافت و خاصتا بین صاحبان «خط و حرکت» در حال زوال و سپری شدن است، و اميد می رود که مسلمين و جوامع اسلامى جِدّا و بصورت فراگیر و همه جانبه با اين وضع استبدادی و پر تبعیض و شرک آميز روبرو شوند. بله اين وضع منحط وتأسف آور، که حاصل «بى مسئوليتى و عقب ماندگی» ومظهر ونماد انحطاط است، مسلمين و جوامع اسلامى را به روزگار خطرناکى انداخته است، و تمام جوامع اسلامى را زيرسلطهٴ استبداد و استعمار قرار داده است، و این در حالیست که هيچگاه «جهالت، ترسويى، بی مسئولیتی، و بى هويتى»، نه بشريت را نجات خواهد داد، و نه ملتی را از «عمل و اتکاء به توان و نيروی خود» بى نياز میسازد، و جز پايمـــال شدن و اسير شدن نتيجهٴ ديگرى نداشته و ندارد. حـــال ببينيم قـرآن حکیم دربارۀ اصالت «عملکرد بشری» چه گفته و خاصتا مسلمين را به چه چيزى دعوت کرده است، و طبعا در این راستا میزانِ فاصلهٴ «قرآن و جوامع اسلامی» هم مشخص میشود.

۱- معيار سنجش در همهٴ احوال

قرآن مُنزل در سورۀ مُلک آیۀ ۲ چنین اعلام موضع می کند: الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ: «الله آن ذاتی است که مرگ و حيات را خلق کرده تا اينکه معلوم و مشخص گردد که کداميک از شما داراى عمل و رفتار بهتر و ثمربخش تر است، و او بسيار عزيز و بسيار بخشنده است»، یعنی در همۀ احوال و در دنيا و آخرت اصل بر عمل و رفتار قرار داده شده است). همانطور که مُصرَّح است این آیه اَعمال خوب و عملکرد توحیدی را هدف اصلی قرار داده و آشکارا اعلام داشته که رسیدن بشر به خیر و خوبی «در دنیا و آخرت» و کسب رضایت الله رب العالمین تنها از طریق هدایت و اَعمال حَسَنه «مقصد نهایی» بحساب می آید، و در غیر این صورت آنچه که مد نظر خالق بوده و «حکمت اساسی خلق بشر» در دنیا و آخرت را تشکیل می دهد متحقق نگردیده است. به عبارت دیگر قرآن تأکید می کند که الله رب البشر دنبال خیر و خوشی بشریت است، و بهمین خاطر برایش انبیاء مبعوث کرده و راه خیر و شر را به او نشان داده است: إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (انسان – ۳): «ما راه توحید و اسلامیت به او نشان دادیم، حال میخواهد شکرگذار یا کافرکیش گردد». و طبعا در این میدان بشریت به صراط مستقیم توحید دعوت شده و از گمراهی و شرارت نهی گشته است. اما با توجه به اینکه ارادۀ خالق روی «آزادی و مختاری بشریت» قرار گرفته، در نتیجه مسئول سرنوشت بشر خود او میباشد. و همین است که در سورۀ زلزله (آیات ۷ و ۸) هم عمل خیر و خوب و هم عمل شر و مخرب مورد توجه واقع شده و در این رابطه قرآن حکیم با ادبیاتی صریح به بشریت اتمام حجت کرده است، و تأکید نموده که هیچ عملی بلا جواب نخواهد ماند و هر کسی نتیجۀ عملکرد خود را «بصورت محتوم» در دنیا و آخرت خواهد دید، و این قضیه را چنین اعلام می دارد: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ، وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ: «پس هر کسى مثقال ذره اى عمل خوب و خدايى انجام دهد، نتيجهٴ مثبت آن را خواهد ديد، همانطور که هر کسى مرتکب مثقال ذره اى عمل بد و شرارت آميز شود، نتيجهٴ منفى آن را خواهد چشيد». در آیۀ بسیار زیبا و راهگشای دیگری قرآن مُنیر در وضاحت تمام تصریح می کند که برای بشریت «ماورای عملش» چیزی وجود ندارد و خروج از آن بن بست و گمراهی است. و بدین صورت امید بستن به خیالات واهی و توسل به دعا و التماس و شفاعت را که ناشی از خیالبافی و ناتوانی و گدامنشی است، بکلی بی معنا و امری بیهوده اعلام می دارد، و نص این آیۀ مُحکم بدین صورت است: وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ، وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَىٰ، ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَىٰ (نجم - ۳۹، ۴۰، ۴۱): «براى انسان جز ما حَصَلِ سعى و تلاش چیزی وجود ندارد، و نسل انسان محصول سعى و تلاش خود را برداشت خواهد کرد، و سپس در آخرت به پاداش کامل سعى و تلاش خود نائل خواهد گشت». و همانطور که در این آیه تصریح شده ظهور نتایج اعمال شامل دنیا و آخرت است، برعکس تصورات واهی که نتیجۀ اعمال را مختص آخرت تلقی میکنند، واین منطق قرآن است، ونتیجۀ اعمال بشری هم در دنیا ظهور میکند و هم در آخرت. اینست که پاداش و مجازات الهی هم در دنیا داده میشود و هم در آخرت. بنابراین اصل عمل بشر است و آنچه کسب میکند، و عمل میزان سنجش است: وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ (جاثیه - ۲۲): «و الله ارض و آسمانها را بحق خلق نموده است، تا هر نفس و وجودی بر اساس اَعمال و مُکتَسبات خویش جزاء و جواب داده شود، و در این میدان کسی مظلوم واقع نمی شود»، یعنی هر کسی بنابر عملکردش به حقوق خود دست می یابد و اصل عدالت متحقق می گردد.

۲- معيار سنجش در دنيا

حال لازم است ارزش و اهمیت «عملکرد بشری» را مشخصا در خود دنیا و در زندگی دنیوی و تأثیر آن بر «جهان بشری» مورد توجه قرار دهیم و در این رابطه اوضاع را بر مبنای آیات قـــرآن مشخص نماییم. خــدای مُتعـــال در سورۀ روم آیۀ ۴۱ در این باره و تأثیر عملکرد بشر بر کل زنــــدگی چنین روشن گری میکند: ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ: «فساد و تخريب و انحطاط در زمين و دريا بدست مردم (عملکرد بشر) ظاهر شده و بوجود آمده است ، و قوانين الله اقتضاء می کند که مردم عواقب بعضى از اعمالى را که مرتکب شده اند بچشند و گرفتار نتيجهٴ عملکرد فاسد خود شوند، اى بسا از آن عبرت بگيرند و به صراط مستقيم و سنن الهى برگردند». در این آیه مشخصا و بصورت صریح از عواقب عملکرد بد و فاسد بشری و در «زندگی ارضی» صحبت شده است، و در این رابطه تأکید گردیده که هرچه مَفاسد دنیوی است «محصول عملکرد بشری» است. و آیۀ ۳۴ از سورۀ رعد هم جواب فساد و کفر و عداوت را در دنیا و آخرت به صراحت و این چنین وعده داده است: لَهُمْ عَذَابٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ لَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ وَ مَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَاقٍ (رعد – ۳۴): «اهل عناد و طغیان در همین حیات دنیایی معذب و زیانکارند، اما عذاب و زیانکاری آنها در آخرت شدیدتر است، و به تأکید هیچ چیزی آنها را از عذاب الهی در دنیا و آخرت محفوظ نخواهد کرد». و طبعا این سنت لا یتغیر رب العالمین است، و جوامع بشری نیز بعد دنیایی این واقعیت را با چشمان خود می بینند، و در همین دنیا هر فرد و جامعه ای که دارای «قانونمندی بیشتر» است و بر وفق سنن الهی حرکت می کند، آسوده تر و آینده دار تر می باشد، وآنکه به «وحشیت و قانونگریزی» نزدیکتر است، مصیبت زده تر و سرنوشت سیاه تری در پیش دارد. و خلاصه قرآن حکیم نسبت به تأثیر عملکرد بشری دراین دنیا میخواهد بگوید که: مگر بجز عملکرد «بد و مُخرب بشری» عامل اِرادی و عمدی دیگری هم وجود دارد که مایۀ فساد و خسارت شود؟! البته خوشبختانه اگر اَعمال بد و فاسد اَبنای بشر عامل فساد و فتنه و نا امنی است، اَعمال «صالح و سازندۀ انسان ها» نیز تأثیر مثبت و سازنده ای بر کل زندگی بشری و«حیات دنیوی» می گذارند، وآیۀ رسای زیر نمونۀ آیاتی است که تأثیر اَعمال صالح و سازندۀ بشری را بر زندگی دنیوی چنین بیان می دارد: أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ، الَّذِينَ آمَنُواْ وَ كَانُواْ يَتَّقُونَ، لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (يونس - ۶۲ - ۶۳ - ۶۴): «همانا به تأکيد بر ياران و پيروان الله (دين اسلام) نه خوفى وارد است و نه اندوهنـاک و نگرانند. همان کسانی که مؤمن اند و اهل تقوى و انضباط دينى هستند. بشارت باد بر آنها در حيات و زندگى دنيا و در روز آخرت. در کلمات الله (وعـده هايش) تبديل و تغييرى وجود ندارد و قطعى هستند. اين بشارت و مژدهٴ الهی، پيروزى عظيمى براى اهل ايمان و تقوى و انضباط دينى میباشد». بعد از بیان این حقایق و تأثیر عملکرد خوب و بد برکل زندگی و جِدیت و اهتمام در این رابطه، قرآن مُنزَل تصریح می کند که پس بشریت و خاصتا بشریت مؤمن نباید صرفا در مرحلۀ «تأیید و ادعای اعمال صالح» باقی بمانند، بلکه باید از خود اراده و توان نشان دهند و در رابطه با آن زمینه سازی نمایند، تا عملکرد صالحانه و ثمربخش جامۀ عمل پوشد، و در این باره چنین موضع گیری می کند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ، كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف-٢و٣): «اى کسانی که به الله و قوانينش ايمان آورده اید؛ چرا سخنانى را ميگوييد اما به آنها عمل نمى کنيد و به آنها التزام و پايبندى نشان نمی دهيد. اين برخورد دوگانه نزد الله بسيار زشت و جرم بسيار بزرگى است که چيزى را ميگوييد اما بدان عمل نمی کنيد». بله؛ چرا مدعی چیزی هستید؛ اما ادعــای خود را عملی نمی کنید؟! چنین روشی و این برخورد دوگانه؛ اگر ناشی از نفــاق و بی ایمانی نباشد، حداقل ناشی از ضعف و ناتوانی و «عدم جدیت» بحساب می آید، و بی احترامی به خــود و مدعای خود تلقی می گردد، و بدتر از همه اینکه: با «ادعا و حرافی» کاری از پیش نمی رود و دردی مداوا نمی شود.

آری؛ عمل نه سخن! و بعد از آنکه قرآن حکیم اصل عمل را بعنوان ملاک «ایمان و اسلامیت» اعلام می دارد، در آیات دیگری جهت تحقق «بلاغ مبین» تصریح می کند که: نکند راه دینداری و اسلامیت را به بازی بگیرید و به هوای خود عمل نمایید، بلکه باید در کار دینداری توحیدی «جِدی و مُحکم» باشید، تا آنچه که ادعا می کنید مورد تأیید و قبول الله و مؤمنان قرار گیرد. و آيات ٢ و ٣ از سورۀ عنکبوت نمونۀ آیاتی است که بعنوان «امتحان عملی جهت صداقت اسلامی» درقرآن مُنیر چنین تصریح شده است: أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ، وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ: «آيا مردم فکر می کنند همين که گفتند ما ايمان آورديم و مسلمان شديم آنها را رها و بخود واگذار می کنيم و آنها را امتحان و در مقابل عملکرد خود قرار نمیدهيم؟! به تاکيد؛ قبلا و در گذشته نیز بسيار بودند کسان و مردمانى که امتحان شدند و در مقابل عملکرد خود قرار گرفتند. حقا که الله می داند چه کسانى صادق و راستگو و چه کسانى کذاب و دروغگو می باشند». اینهم امتحان الهی بوسیلۀ اعمالی که در همین دنیا جهت سد کردن راه سوء استفاده از دین و اسلامیت بعمل می آید، سوء استفاده ای که همیشه وجود داشته است. اما مصیبت زمانی بزرگ می شود که بجای افشاء و رسواسازی سوء استفاده و سد کردن روشهای فرصت طلبانه، راه «بلاغ مُبیـن توحید» سد و قفل شود و نظام استبدادی و فضای بستۀ اجتماعی ایجاد گردد، فضایی که متأسفانه اکثرا وجود داشته است، و بیشتر قرون چهارده گانۀ اسلامی در سایۀ چنین فضای شوم و مصیبت باری سپری شده است، و نتیجۀ آن حاکمیت کذابان و منافقان و مَحکومیت اسلام و مسلمین بوده است. اینست که: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا وَ مَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ (فصلت - ۴۶): «هر کسی و هر ملتی که عملکرد صالح و سازنده داشته باشد به نفع خـــودش است، و هر کسی و هر ملتی نیز که بدکاری نماید به خـــودش باز می گردد، و معبودت بر بندگانش ظلمی روا نمی دارد». بدین شیوه، آنچه بسر افراد و جوامع بشری می آید، حاصل عملکرد و مناهج آنهاست، و چیزی از قبل تعیین نشده و امری رقم نخورده است، و از این جهت هرکسی و هرجامعه ای مسئول عواقب کارهای خود و چگونگی سرنوشت خود می باشد. اما مثل اینکه کمتر آیه ای به صراحت آیۀ ۷۲ از سورۀ انفال قضیۀ ایمان و عمل را از هم تفکیک نموده است، بنحوی که حتی «ایمان بلا عمل» را غیر قابل قبول اعلام داشته است، و نص این آیۀ روشنگر و راهگشا چنین است: وَالَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يُهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِنْ وَلَايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتَّىٰ يُهَاجِرُوا: «کسانی که ایمان آورده اند، اما هجرت نکرده اند، هیچ ربط و پیوندی بین شما و آنها وجود ندارد، تا وقتی که هجرت نمایند»، هجرتی که مؤمنان را از زندگی با کفار و مشرکین جدا کرده و آنها را در صف موحدین و مسلمین قرار می دهد، و حیات اسلامی و حرکت در سایۀ قوانین توحیدی را جامۀ عمل می پوشد.

۳- معيار سنجش در آخرت

اما ببینیم نقش عمل در روز قیامت چیست و ارزش «عمل و عملکرد» برای آنجـا چقدر می باشد. آنچه در این موضوع دانستن آن ضروریست اینست که قـرآن مُبین از «دنیای آخرت و مُختصات آن» و همچنین از مَبنای زنـــدگی بهشتی و جهنمی در آن جهـــان خبر داده و در رابطه با آنها بسیار صریح و روشن بحث کرده است. و آیۀ ۴۸ از سورۀ بقره نمونۀ آیاتی است که دربارۀ واقعیت روز آخرت و مُختصات آن و چگونگی عبور از «محکمۀ الهی» شک و تردیدی باقی نمی گــذارد. و متن این آیۀ مبین و راهگشا چنین است: وَ اتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئًا وَ لَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَ لَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لَا هُمْ يُنْصَرُونَ: «در رابطه با روز آخرت مواظب و حافظ نفس و اَعمال خود باشيد، همان روزی که در آن کسى بجاى کسى جزاء داده نمی شود و از کسى شفاعت پذيرفته نيست و بهاى جرم و گناه (باز خريد اَعمال مُجرمانه) نيز از کسى گرفته نمی شود، و در آن روز به هیچکس کمکی نمی شود»، یعنی همۀ راهها بسته است، و در روز قيامت سرنوشت هر کسى تنها بنابر عملکرد خودش تعيين مى گردد: نه کسی بجای کسی جزاء و پاداش داده می شود، نه شفاعت و واسطه گری قابل قبول است، نه بازخریدی وجود دارد که در مقابل گناهان پرداخته شود، و نه کسی نصرت و کمکی دریافت می دارد. و بدین ترتیب، در روز آخرت و در محکمۀ الله رب العالمین همۀ بشریت یکسان هستند، و تنها «عملکرد صالحانه» به داد انسانها می رسد و کفۀ ترازویش را وزین و سنگین می کند. مشابه همین آیه باز در سورۀ بقره آیۀ ۲۵۴ چنین آمده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَ لَا خُلَّةٌ وَ لَا شَفَاعَةٌ وَ الْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ: «اى کسانى که به الله و قرآنش ايمان آورده ايد، بوسيلهٴ آنچه از رزق و روزى به شما داده ايم شکاف ها و فاصله ها را پر نماييد، قبل از اينکه روزى بيايد (آخرت) که در آن: نه خريد و فروشى وجود دارد (خريد و فروش خير و شر)، نه جای دوست بازی و باندبازى است، و نه شفاعت و واسطه گرى در آن یافت می شود، و کافران (منکران این واقعیات و اِنذارهای قرآن) همان ظالمان و ستمکارانند». و این تأکید و تفصیلی است بر آیۀ اول: یعنی مال پرستی و عدم انفاق و بخشش آن گناهی است که هیچ چیزی جایش را پر نمی کند، و چاره تنها در اِنفاق و بخشش بعنــوان یکی از اعمال صالح است، تا در روز قیامت کفــۀ ترازو سنگین شود و عبور از محکمۀ عدل الله میسر گــردد. در این رابطه و ارزش اَعمال صالح بعنوان تنها راه عبور پیروزمندانه از مَحکمۀ الله در روز آخــرت، آیات زیــادی را میتوان ارائه نمود، اما آیۀ ۶۴ از سورۀ نور بحدی عالی و روشن است که ذکر آن ما را از تفصیلات بیشتر بی نیاز می سازد، و نص این آیۀ عظیم بدین قرار است: أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ: «به تأکيد آنچه در آسمانها و زمين است مختص الله است، و حقا که الله می داند شما (انسانها) در زندگی دنیا روی چه چیزی بودید و چه دین و منهجی داشتید، و روزی که انسانها بسوی الله بازگشت می کنند آنها را به عملکردشان و آنچه روى آن قرار داشتند آگاه میسازد، و الله به هر چيزى بسيار آگاه است». آری؛ مبنای قضاوت روی فرد فرد انسانها در محکمۀ الله و در روز آخرت روی دو اصل اساسی استوار شده است: ۱- «مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ - آنچه روی آن بودید، دین و منهجی که داشتید!»، ۲- «بِمَا عَمِلُوا - بنابر عملکرد افراد، اَعمالی که داشته اند!». منظور از مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ (آنچه روی آن بوده اید)، نحوۀ زندگی و منهج و اتجاهی است که کسی روی آن زندگی و حرکت می کند، و منظور از بِمَا عَمِلُوا عملکردی است که انسانها در میدان زندگی و بنابر خط و منهجی که دارند انجام میدهند. و مشخص است: وقتی که نحوۀ زندگی و خط حرکت خراب و منحرفانه است، دیگر بعد از آن، اَعمال بشر درست از آب در نمی آید، و هرچه انجام دهد در جای خود واقع نمی شود. اما اگر نحوۀ زندگی و خطِ حرکت درست و در صراط مستقیم باشد، آنگاه «عملکرد صالحانه» میتواند ظهور نماید و اَعمال خوب در جای خـود واقع شود. اینست که اگر «نحوۀ زندگی و خطِ حرکت» درست باشد، اَعمال صالح می توانند ظاهر شوند، اما اگر نحوۀ زندگی و خطِ حرکت درست نباشد، خانه از پای بست ویـران می شود و چیزی در جای خود قرار نمی گیرد. البته در صراط مستقیم نیز عملکرد فاسد میتواند ظاهر شود، که ناشی از عدم التـزام و پایبندی به مبانی خط هدایت است، اما در این مسیر اصلاح و جبران ممکن میباشد، و با رعایت «ملزومات خط هدایت» مشکلات حل می شوند.

۴- معیار صداقت در ديندارى

در رابطه با معیار صداقت در دینداری اسلامی نیز آیه ای را ذکر می کنیم، آیه ای که حقیقتا در رابطه با «عملگرایی اسلامی» چیزی باقی نمی گذارد، و هر کسی را در وضعی کاملا مشخص قرار می دهد و حق و باطل را بصورت کامل از هم «تفکیک و تبیین» می نماید، چرا که این آیۀ مُبین (در اوج وضوح) معیار ایمان و اسلامیت را «اَعمال و فداکاریهای بزرگ» اعلام کرده است. به متن این آیۀ بلیغ و رسا که می توان آن را آیۀ «مَحَک صَداقت» نامید توجه نمایید: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ (حُجُرات - آیۀ ۱۵): «غیر از این نیست که مؤمنان کسانی هستند که به الله (توحید) و به رسالت رسول (قرآن) ایمان آورده اند، و بعدا در ایمان خود دچار تردید و دو دلی و دو راهگی نشدند، و بر این اساس در راه الله و جهت تحقق اهداف توحیدی با جان و مالشان جهاد و تلاش کردند، چنین کسانی به تأکید در دینداری خود صادق و راست گفتار هستند». الحـــــــق چنین است، و هرکسی و هر ملت و جماعتی که میخواهد در «دنیا و آخرت» مؤمن و مسلمان بحساب آید، باید این آیه را متحقق سازد و آن را به عمل برساند. در غیر این صورت، آنچه وجود خواهد داشت «دینداری حرفی و توخالی» است، دینداری حرفی و توخالی و اسمی و ارثی و عرفی که آن را در جوامع به اصطلاح اسلامی بوضوح مشاهده می کنیم، همان دینداری که علاوه بر حرفی و پوک بودنش، آلوده به انواع «خرافات و شرکیات و انحرافات» نیز هست، و حقا که عیب است چنین چیزی دینداری و آنهم «دینداری توحیدی و اسلامی!» نامیده شود، و حتی این دینداری، بجای محور کردن عقیدۀ تـوحیدی و اسلامی، بسوی خون پرستی و بیگانه پرستی و ماده پرستی و بلکه بی دینی! کشیده شده است، و طبعا چنین دینی! و این نوع دینداریِ بی معنا و حقیقتا جاهلانه! هرگز نزد الله و مؤمنین مقبول واقع نمی شود، چرا که ربط و پیوندی به «وحی منزل و مَنهج مُحمدی» ندارد.

بنابراین، بر اساس همهٴ اين آيات و صدها آيهٴ دیگر قرآن، ديندارى توحیدی و اسلامی يعنى «عمل به آيات قــرآن» و عملی کردن وحی مُنزَل و استمرار بخشیدن به خط و منهج محمد مصطفی، و معناى مسلمانى نيز همين است. و مُسلِم يعنى کسى که مطيع آيات قـرآن و مُلتزم به حُکــم و قانون الله شده است، و آيات قــرآن در زندگى او جاری و بر عملکرد او «حاکميت» پیدا کرده اند. آری؛ رضايت الله و زندگى توحيدى و بهشت جاودان آخرت، نه با «خرافه پرستی» حاصل می شود، نه با «التماس و دعای بلا عمل»، نه با «توسل به مردگان»، نه با «اِنزواء و گوشه گيرى»، و نه با «خانه نشينى و تماشاچى گری»!!!! ........ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ (بقره – ۲۵۶): «راه رشد توحید از خیالات و گمراهی و گدامنشی قابل تشخیص گشته است».

سازمان مـوحدين آزاديخـواه ايران

۱۸ ذوالقعدة ۱۴۲۳ - ۱ بهمن ۱۳۸۱