بسم الله الرحمن الرحيم

اسلام و مُدرنيسم (نوگرايى غربى!)

مطالب و یادداشتهای زير براى مناظره اى در شبکۀ اینترنتی مهدیس (که بالاخره صورت نگرفت!) در نظر گرفته شده بودند، و با توجه به اينکه می توانند روشنگر و مفيد باشند، بالاخره منتشر می شوند.

اعتراض: اسلام و نوگرايى! در اين مناظره در مقابل هم قرار داده شده اند؛ آيا طرف مقابلِ ما طرفدار نوگرايى است يا طرفدار فرهنگ و تمدن غربى؟!

ضرورت تعريف اصطلاحات:

* هر اصطلاح و کلمه اى بايد تعريف و محدودۀ کار برد آن بايد مشخص شود:

* منظور از اسلام چيست؟ آيا منظور از اسلام نگرش و مواضع توحيدى قرآن و محمد است (که در سايۀ اجتهاد در زمان ومکان، فهم واجراء ميشود و بر پا کنندۀ آزادى و عدالت و انسانيت است)، يا منظور از اسلام شرک و استبداد و ماديت است (که نتيجۀ مطلق و خرافه آميز شدن درک و فهم بشرى و محدود در زمان و مکان است و مايۀ رکود و انحطاط در زمانها و مکانهاى ديگر ميشود)، همان چيزى که ارباب متفرقۀ شرک و استبداد و جاهليت حافظان و عرضه کنندۀ آن هستند؟!

منظور از نوگرايى و مُحتواى آن چيست؟

 * منظور از نوگرايى و عصرى بودن و تجَدّد (و به قول شما مُدرنيته) چيست؟ اگر منظور از آن ماديت غربيست، معلوم است که اسلام و ماديت در مقابل هم قرار دارند، و اگر منظور از آن، عصرى و نوخواهى و امروزين فکر کردن و زيستن است، در آن صورت، معلوم نيست که چه چيزى امروزين است و چه چيزى ديروزين! و مظاهر غربى که به امروزين مشهور شده اند، در عمق تاريخ قرار دارند، و وجود و رواج آنها به ما قبل تمدن و مدنيت بشرى بر می گردد!

* و اگر منظور از نوگرايى، زندگى پر طراوت و شاداب و زيبا است، دین اسلام عين آن را میخواهد! و اصلا اسلام براى محو شرک و استبداد و ماديت آمده است (که اين خود بيانگر قدمت شرک واستبداد و ماديت است)، و حال که اين اضداد بشرى زائل نشده و سلطۀ آنها ادامه دارد، باز هدف اسلام و مسلمين زوال آنهاست. و «شرک، حاکميت مطلقه، و خرافات جاهلی» که زير مجموعۀ بت پرستى هستند، بايد از سر راه رشد بشر کنار زده شوند، و اينها قبل از هر چيز موانع اصلى توحيد و اسلاميت هستند.

قدمت و کهنگى مظاهر نوگرايى غربى

 بسيارى از مظاهرِ مُدرنيتۀ غربى بسیار کهنه و قدیمی هستند، و اشغال گرى، غارت گرى، لختى گرى، همجنس بازى، میخوارگی، رباخوارى، نسل کشى، مــاديت، نفى معنويت، تنازع بقــاء، حيله گرى و..... نمونه هاى اين مظاهر و مصــاديق هستند. و اگر تغييراتى دراين مظاهر در غـرب معاصر روى داده، بيشتر در شکل و در نحوۀ بکارگيرى آنهاست، ولى محتوايشان در عمق تاريخ قرار دارد. بگذريم از اينکه اصلاً فکر و فرهنگ و انسان شناسى و روانشناسى غربى، ذات بشرى را عقده اى و شرور و اصلاح ناپذير تلقى می کند! بسيار عجيب و بی شرمانه است که چنين نگرش و شناختى مدعى انسانيت و حقوق انسانها شود؟!! اما فکر و فرهنگ غربى با عرضه و روش کردن «ماکياوليت»، بيشرمى و بى اصولى را عين زرنگى و هوشيارى و واقع بينى تعريف کرده است! روشى که در آن، حيله گرى و دروغ گويى اصل گردیده! و رسيدن به هدف، هر وسيله اى را توجيه مي کند؛ و بر اين روش چيزى به نام انسانيت و اصول و فروع آن باقى نمى ماند.

ادبيات قرآنی و مسئلۀ کهنه و نو

 * حى (نو، زنده، شکوفا) در مقابل مُردگى (کهنگى، پوسيدگى، بی خاصيتى): وَ مَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَ لَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَاءُ وَ مَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ (فاطر - ۲۲ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ (انفال - ۲۴). الْأَحْيَاءُ، يُحْيِيكُمْ: اهل درک و فهم، جريان نوسازى، زنده کردن، استجابت جهت خروج مؤمنين از مردگى و پوسيدگى!

* نور (روشنايى، درخشش، شفافيت، علم) در مقابل الظُّلُمَات (تاريکی ها، جهل ها، خطرها): كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ (ابراهیم - ۱)، هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِّيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ (حدید - ۹ اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ (بقره - ۲۵۷).

* صلاح (لياقت، شايستگى، آبادانى) در مقابل فساد (از کار افتادگى، خرابى، پوسيدگى): إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ (هود - ۸۸)، وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ( اعراف - ۸۵)، إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا (بقره - ۲۲۸ أَوْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ النَّاسِ (نساء - ۱۱۴). و طبعا مُصلحين در مقابل مفسدين قرار دارند، و بر عکس آن نیز صدق می کند.

* حلال (جايز و بجا و مايۀ سلامت و رشد) در مقابل حرام (غير مجاز، مضر و بيجا، مايۀ رنج و مصيبت)، که بيشتر در رابطه با عملکرد انسان ها و جوامع مطرح ميشود: يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ (اعراف - ۱۵۷ يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ (بقره - ۱۶۸ که مجاز و غير مجاز را تعيين و در اين رابطه مرزبندى مى نمايد.

* و از همه روشنتر تقسیم امور به حق و باطل است: حق، ماندنى و مُستحق بقاء، و باطل رفتنى و مستحق نابودى و زوال است؛ اینست آنچه مدنظر اسلام و قرآن است، نه کهنه یا نو بودن زمانى: قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ (یونس - ۱۰۸ وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا (اسراء - ۸۱ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ مَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَ مَا يُعِيدُ (سبأ - ۴۹ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ (نحل - ۷۲). ذَٰلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ (محمد - ۳ ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ (حج - ۶۲). بله؛ حق ماندنى و باطل رفتنى است، چون حق مايۀ استمرار و شکوفايى حيات، و باطل عامل تخريب حيات است؛ پس چگونه انسان به باطل ایمان می آورد و منکر نعمت الله میشود. و این آیه نیز بلیغ است: كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ (رعد - ۱۷). آری؛ در بینش و نگرش توحيدى «ملاک و معيار» همانا حق و نفع مردم است، نه زمان و کهنه و نو بودن؛ و آنچه در ارض ماندگار میشود، حق است و چیزی که «نفع و استحقاق» دارد.

* يا تقسيم امور و حوادث زندگى به خوب و بد (حسنة و سيئة): وَ لَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّئَةُ (فصلت - ۳۴ مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (قصص - ۸۴ وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَٰئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (رعد - ۲۲). ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ (مؤمنون - ۹۶). اين تقسيم بندى در آيات قرآن و در ابعاد مختلف فکرى و فرهنگى و عملى وجود دارد. و تقسیم امور و قضایا به خوب و بد، یک تقسیم بندی بسیار اساسی در اسلام است. و خاصتا قرآن حکیم در دفع سیئات بوسیلۀ حسنات بسیار تأکید نموده است.

* و بالاخره قرآن مُنير امور و قضایا را زیر عنوان خير و شر (نافع و مضر) به بشريت معرفى ميکند؛ مثل: قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ؛ أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (شعراء - ۷۲ و ۷۳ قُلْ أَنَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُنَا وَ لَا يَضُرُّنَا وَ نُرَدُّ عَلَىٰ أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ (انعام - ۷۱ وَ يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمْ وَ لَا يَضُرُّهُمْ (فرقان - ۵۵). و قرآن (علم الله و کتاب هدايت) امور و آنچه «نافع و مفيد» و نتيجه اش بحال بشر مثبت است مورد تأييد قرار میدهد، و از اموری که برای بشریت مضر و شر آفرين است نهى میکند، و حتى از نزديکى و اختلاط با آنها هشدار میدهد. البته در بسيارى از آياتِ قرآن (درمقابل نفع و منافع) اصطلاح اِثم (مضر، گناه) آمده است، مثل: يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا (بقره - ۲۱۹). و اینچنین ماهيت قمار و خَمر را می شناساند. کما اینکه در مقابل نفع و منافع، اصطلاح بأس (شدت، سختى) هم در قرآن وارد شده، مثل: وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ (حدید - ۲۵). که در وصف آهن میباشد.

* اصلا در انديشۀ توحيدى و ادبيات قرآنى، کهنه به معناى بى خاصيتى و فاسد شدگى، و جديد بمعناى حى و مفيد و راهگشا مطرح است، و در اين باره «مُحتوی و ماهيت» مد نظر است، و قدمت و تأخر زمانى کمتر مطرح ميباشد. قديم و جديد بودن، بيشتر در ميدان جسم و شکل و ظاهر معنا پيدا ميکند. و قرآن مواضع خود را در رابطه با امور و پديده هاى مختلف، با ادبيات خودش بيان ميکند، اما غرب زدگان انتظار دارند که قرآن با ادبيات غربى! و اصطلاحات غربى! موضع گيرى نمايد.

مناظره بين پيروان اسلام و پيروان نوگرايى؟!

منظور و مفهومى که از اصطلاح مدرنيته (نوگرايى) مُستفاد می شود، همان افکار و فرهنگ و رسوم غربى و مظاهر تمدن آنست، بگذريم از اينکه فکر و فرهنگ (و مظاهر غربى) که مبنى بر ماديت و تنازع بقاء و ماکياوليت و ايستاده بر اقتصاد سلطه و غارت و جنسيت انحرافى است، هرگز جديد و عصرى و امروزين نيست  و اصلاً بدويت «روح فرهنگ و تمدن غرب» است، اما فن و کشفيات صنعتى تا حد زیادی آن را پوشانده و اذهان بسیاری را مُشوش کرده است. بگذریم از فقر و فلاکت مردمان دیگر، که در آنجا نیز تفوُق با غرب است.

* ماهيت مُدرنيته و نوگرایی غربی و صدق سخنان ما را می توان از طريق نقــادان غربىِ آن نیز شناخت. و با نگاهى به اين نقدها و ارائۀ انديشه هاى پَسامدرنى و پُست مدرنى به دو نکتۀ اساسى بر مى خوريم: اولاً معلوم ميشود که منظور از نوگرايى، فرهنگ و تمدن غرب است که در چند قرن اخيرشايع شده، نه نوگرايى به معناى عام. چون اگر ما پسامدرنيسم و پست مدرنيسم را به معناى «بعد از نوگرايى و آخر نوگرايى» ترجمه کنيم گمراه کننده و بی معنا خواهند شد، و درعين حال حکم به توقف و رکود خواهيم داد. و بديهى است که مقصود ما صاحبان انديشۀ پسامدرنيسم و پُست مُدرنيسم، انديشه ها و فرهنگ و تمدن اين چند قرنۀ حاکم بر غرب است. نکتۀ دوم در رابطه با ماهيت اين نقدهاست که قدرت پرستى غرب در محور اين نقد ها قرار دارد، همان قدرت سياسى که موجب شده بشريت به صورت ابزار حکومت ها و نظامهاى سياسى در آيد. و آنها می خواهند بگويند که حکومت ها و نظامهاى سياسى و قوانين شان، خداى زورگوى بشريت شده اند. و اين نقدها پايه هاى فرهنگ و تمدنِ «قدرت پرستانۀ مادی غرب» را که منتهى به بردگى و اسارت بشريت و جوامع بشری شده است، متهم کرده و زير سؤال برده اند.

اصول فکرى و فرهنگى غرب

 * ماديت، که نفى انسانيت و ارزشهاى خدايى و انکار معنويت را به دنبال دارد، و انسان را به حيوان اقتصادى و جنسى و ابزار ساز و...... مبدل می کند. * تنازع بقاء، که نتايج آن قدرت پرستى و ايجاد انگيزه براى جنگ و غارت و استعمار و اشغالگرى و نسل کشى و نابودى ديگران است. * ماکياوليت، که در ميدان قدرت پرستى و غارتگرى و اشغالگرى ظاهر شده و بدين نتيجه رسيده که در راه رسيدن به هدف و تسلط بايد حيله گرى و حقه بازى کرد. و اينجاست که استعمار اشغالگر به استعمار مداخله گر تبدیل شده و استبداد دست نشانده بوجود می آيد، و مثلاً به ممالک مختلف استقلال! داده می شود و مستعمره ها ممالک مشترک المنافع! مى گردند، و استعمار صهيونى تنها دمکراسى خاورميانه! می شود، و همان آمريکايى که بمب هاى هسته اى بر کودکان و زنان  ژاپنى فرو مى ريزد، سالانه گزارش حقوق بشر! تهيه ميکند و در آمريکا هم با وجود ۳۰ميليون سياه پوست، اگر سياه پوستى مثلاً شهردار گرديد به عنوان معجزه اى که روى داده! در استعمار خبرى منعکس می گردد.

ما حصل منفى نوگرايى غربى

 ما حصل منفى نوگرايى غربى: ۱- استعمار، ۲- امپرياليسم، ۳- جنگهاى جهانى، ۴- تسليحات کشتار جمعى و ويران گر، ۵- استبداد دست نشانده، ۶- نسل کشى، ۷- مرزهاى ارضى استعمارى در سراسر جهان، که عامل اصلى جنگ و خونريزى يک قرن گذشته است، ۸- رواج نژاد پرستى و برترى نژادى و قومگرايى، ۹- غارت منابع روى زمينى و زير زمينى جهان، از طريق وسايل صنعتى، که توان غارت و چپاول دول غربى را بى سابقه کرده اند، ۱۰- آلودگى محيط زيست (در زمين و هوا و دريا ) و تهديد کرۀ زمين بوسيلۀ جنگ و سلاح مدرن! و خطرات ناشى از جنگ هسته اى، ۱۱- راه اندازى شبکه هاى امپرياليسم خبرى و امواج کذابيت و دروغگويى و رواج فرهنگ دروغ و خيانت و فساد، ۱۲- ظهور اقتصادهاى وابسته و متکى به صدور مواد خام به غرب، ۱۳- تحميل و تلقين الگوهاى مصرف در جهان و ترويج فرهنگ مصرف و ابتذال، ۱۴- اشاعۀ لختى گرى و شرابخوارى در جهان، ۱۵- گسترش بى سابقۀ فحشاء و تن فروشى.

معيار کهنه و نو در دين اسلام

در مکتب توحيدى اسلام، کهنه و نو از نظر زمانى کمتر مطرح است. در اسلام کهنه و نو، در هر چيزى مربوط به لياقت و عدم لياقت، ضرورت و عدم ضرورت، و خوبى و بدى آنهاست. و استمرار و عدم استمرار و بقاء و فناى «اشياء و امور» بايد ناشى ازصفات و کار برد و نتايج آنها باشد نه زمان واقع شدن آنها. ممکن است يک نظريه و چيز جديد خيلى بجا و مفيد و نيز ممکن است خيلى بد و فاسد باشد. در مورد مسائل و امور گذشته نيز وضع بهمين صورت است، و اين اصل در رابطه با آنها نيز صدق می کند.

ســازمان موحدين آزاديخواه ايــران

۱۶ ربيع الثانى ۱۴۲۵- ۱۵ خرداد ۱۳۸۳