بسم الله الرحمن الرحیم

تبییناتی مختصر روی چند موضوع اساسی

بعد از سلام به مدیر وبلاگ چرا؟ (آقای محمد) و با تشکر از ایشان بخاطر نقد و بررسی که نسبت به احزاب و سازمانهای اسلامی و از جمله سازمان موحدین آزادیخواه ایران (سمــــاء) انجام داده اند. لکن در این رابطه، ایضاح و روشن سازی چند مسئله را ضروری دانستیم. و بدین جهت جملاتی را دربارۀ این موضوعات و ارزش و اهمیتی که نزد سماء دارند به عرض می رسانیم:

الف - «اُمُّــت»: درست است که موحدین آزادیخواه، محدودۀ «کار و فعالیت شان» ایرانِ کثیرُ المِلّه و چند قومی و چند مذهبی است، و سازمان و تشکل شان نیز برای ایرانی که خود مجموعه ای است از «مِلل و اقوام مختلف» تأسیس شده است، اما بدیهی است فکر و فرهنگ و سیـاست شان در هیچ «قـوم و مکانی»، نه محدود شده و نه محدودیت بردار است، چرا که طبیعت توحید و آزادی «بِلا حدود» است و برای همۀ بشریت است، و در نتیجه اهل توحید و آزادی نیز نمی توانند کارشان محدود و حد بردار گردد. بگذریم از اینکه موحدین آزادیخواه در روش رسیدن به نتیجه معتقد هستند که هیچ ملت و جامعه ای به تنهایی نمی تواند به «آزادی و استقلال» برسد و از سلطۀ استبداد و استعمار خلاص شود، و این روش در مطلب «راه رسیدن به آزادی و استقلال» و در دیگر مطالب تبیین شده است. اما آنچه از همۀ اینها روشن تر و نهایت مسئله را تشکیل می دهد (و احتمالا مختص موحدین آزادیخواه است) مسئلۀ «اصول دینداری اسلامی» در سماء است، و یکی از این اصول اساسی همانا «اخوت و امت واحده» است، و حتی در مطلب «اصول دینداری اسلامی» قید گردیده که: هر کس و جریانی معتقد به اخوت و امت واحده نباشد و برای تحقق آن مبارزه نکند، اسلامیتش مخدوش و بل دین و عقیده اش محل تردید می باشد. بنابر این، مسئله از بس واضح است که بکلی از شرح و تبیین بی نیاز است، و در نتیجه این مسئله را به ذکر اصلی از اصول مرامنامه منتهی می کنیم: اصل يکم (فصل افکار و عقاید اجتماعی): «سماء و کار و فعالیت آن محدود به نژاد، قوم، فرقه، و مذهب خاصى نيست و در سطح ايران فعاليت میکند، و انسان نگرى قـرآن، پايهٴ انسان بينى سماء است. و در انديشهٴ توحیدی سماء بشر از منشاء واحد و داراى ماهيت یکسان است، و براين اساس، همهٴ انسانها، همهٴ نژادها، همهٴ اقوام «ذاتا برابر» هستند، و درجهٴ رشد و تکامل هر يک از آنها اکتسابى و در گرو عملکرد و روش حرکت آنهاست».

ب - «سِیاست»: بله از نظر سماء، سیاست، فلسفۀ رسالت است، اصل توحید است، و همه چیز اسلام و مسلمین است، همانطور که بدون سیاست، همه چیز صفر است، بی معناست، خیال است، توهم است و..... و خواست دشمنان اسلام و مسلمین نیز فقط «غیر سیاسی بودن» اسلام و مسلمین است، و بعد از آن اسلام و مسلمین هر چه باشند «آزاد!!» هستند، به عبارت دیگر آنها میخواهند سیاست و حکومت و رهبری مسلمین در دست خودشان باشد، و بر آنها غلبه داشته باشند، و بعد از آنکه سر اسلام و مسلمین در دست آنها قرار گرفت، آنگاه مشکلی با آنها نخواهند داشت!! این در حالی است که اسلام چهارده قرن پیش برای غیر مسلمین چنین خواسته است، یعنی خواسته که «غیر مسلمین» جزیه بدهد و تن به حاکمیت اسلام و مسلمین بدهد، و بعد در محدودۀ حاکمیت اسلام و مسلمین «آزاد» و به خود واگذاشته می شوند، و ان الحکم الا لله به همین معناست. اینست که می گوییم: سیاست «اصل توحید» است، و توحید الوهیت و عبادت است، داستان «غلبه و مغلوب»، «حاکم و محکوم»، و همه چیز اسلام و مسلمین است. و اگر «بیفایده نبود» اعلام می کردیم که: هر کس و جریانی که غیرسیاسی است و برای حاکمیت اسلام و مسلمین تلاش نمی کند، خود بخود غیر اسلامی و نامسلمان است، چرا که یک انسان و یک جریان غیر سیاسی نه تنها برای «حاکمیت و رهبری» اسلام و مسلمین سعی و تلاشی نمی کند، بلکه حتی بدان نیز نمی اندیشد، و همه چیز را یا هوی و جهالت خویش و یا به غیر مسلمین سپرده است. به عبارت دیگر، یک انسان و یک جریان غیر سیاسی و مُدّعی مسلمانی، «ذهنا و عملا» حاکمیت و رهبری اسلام و مسلمین و کلا حاکمیت و رهبری دنیا را به غیر اسلام و غیر مسلمین تحویل داده است!! ، و طبعا چنین کسان و جریاناتی یا جاهل هستند و چیزی از اسلام و اسلامیت را نشنیده اند، و یا حقیقتا باید از ماهیت و محتوای واقعی آنها جدا «مشکوک» گردید. بدین صورت و با این جملات مختصر، ارزش و اهمیت سیاست و حکومت و رهبری نزد سماء مشخص میشود، و کل قضیه ناشی از ماهیت حساس و سرنوشت ساز سیاست و حکومت و مسئلۀ «غالب و مغلوب» در نحوۀ گردش «دنیای بشریت» میباشد. در این رابطه به بخش مطالب سیاست و حکومت در شبکۀ سماء مراجعه شود.

ج - «زن»: حال مسئلۀ زنان: بدیهی است که زنان نصف انسان ها، نصف مسلمین، و نصف خانواده را تشکیل می دهند، و از این مهمتر مادر همۀ انسانها هستند. لکن با وجود همۀ اینها بکلی حذف و پایمال گردیده و حتی از ردۀ انسان بودن «خارج» شده اند!! ولی از همۀ اینها غیر منصفانه تر و عجیب تر، متهم کردن دین توحیدی اسلام به عــدم تــوجه به زنان و حقــوق آنها، و حتی متهــم کردن این دین تــوحیدی به پایمال نمودن «حقــوق زنان» و قــرار دادن زنان در مرتبۀ «نازل تر از مردان» است!! اینست که به نظر ما موحدین آزادیخواه، این تنها قرآن و دین توحیدی اسلام است که از زنان «مظلوم تر» واقع شده است. حال با وجود همۀ این واقعیات تلخ و غیرمنصفانه تصور می کنید که سماء بیش از حد به مسئلۀ زنان «مُهتم» و بیش از اندازه روی آنها کار می کند؟؟!! آری؛ تا روزی که زنان زیر سلطه و محتاج و مجبور باشند، توحید و اسلامی در کار نخواهد بود، و شرک و بت پرستی به قوت خود باقی خواهد ماند، همانطورکه تا مسلمین و جوامع اسلامی زیر سلطۀ مستبدین و استعمارگران باشند، توحید و اسلامی در کار نخواهد بود، و شرک و بت پرستی به قوت خود باقی خواهد ماند. اینست که سماء «مسئلۀ زنان» را جدا مورد تــوجه قرار داده است، و از این طریق: هم می خواهد موضع توحیدی و اسلام اجتهادی را مُجددا طرح و عرضه نماید، و هم برخورد اسلام سنتی و اَعراف اجتماعی و فرهنگ جنسی (غربی و شرقی) را مورد نقد و بررسی قرار دهد، و هدف از این کار، از طرفی اعادۀ ماهیت و حقوق زنان است (که کارشان به بی ریشگی و آوارگی کشیده شده است)، و از طرف دیگر، زائل کردن تهمت های اسلام ستیزان و خرافه بازان نسبت به دین توحیدی اسلام می باشد. و با مراجعه به مطالب بخش «زن در اسلام و اجتماع» در شبکۀ سماء این قضایا واضح تر می شوند.

د - «تربیت»: و اما مسئلۀ تربیت (پرورش) در سماء: راستش دوست عزیزما در این باره تصور درستی ندارند، چرا که در سماء هیچ امری و هیچ تعلیمی، بدون تربیت و تبدیل آن به «اخلاق و فرهنگ» معنا و وجود خارجی ندارد، و هر چیزی که بدون تربیت و پرورش باشد، ذهنی تلقی شده و فاقد معنا و مفهوم میباشد. و اینهم ناشی از این واقعیت است که تعلیمات و مفاهیمی که از طرف سماء ارائه و اعلام می شوند، برای عمل و تبدیل آن به «اخلاق و فرهنگ» و تحقق آن «در سازمان و تشکیلات»، و نهایتا در سطح اجتماع است. اینست که کار سماء کلا عبارتست از «تعلیم و تربیت»، و عبارتست از «تزکیه فکری و عملی»، و عبارتست از تبدیل «مفاهیم نظری» به «اخلاق عملی». و طبعا مراجعه ای گذرا به فصل هفتم مرامنامۀ سماء (فصل دعوت و روش دعوت) این واقعیت را به روشنی جواب می دهد و به خواننده تفهیم می کند که همه چیز سماء برای تثبیت در قلوب مسلمین و تزکیۀ فکر و عمل مؤمنین از «استبداد و شرک و مادیت» است.  و آنچه در این رابطه باید دانست اینست که تعلیمات ذهنی بدون تربیت عملی، و ذهنیاتی که فــاقد خصلت عینی شدن هستند، نه در سماء جای دارند (که عناصرش اهل توحید و آزادی هستند)، و نه در سازمانها و تشَکُلات جِدی وعملگرا مَکانتی می یابند. و تعلیمات ذهنی و بلاتربیت، بیشتر نزد نویسندگان، وُعّاظ منابر، و مُدرّسینی که کارشان فردی و ارائۀ «تعلیمات عمومی» است معنا پیدا میکند، همانطور که وضعیت احزاب و سازمانهایی که کارشان عامیانه بوده و از افراد شخصی و نامرتبط تشکیل شده اند بهمین صورت است.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۱۳ ذو الحجه ۱۴۲۹ - ۲۱ آذر ۱۳۸۷

 

متن نقد و بررسی مدیر وبلاگ چرا دربارۀ «جماعت های اسلامی»