بسم الله الرحمن الرحیم

تضاد مواضع غربی نسبت به نظام ولایت مطلقه

ميگويند نَمرود (بعد از تکبُّر و عظمت طلبیِ زياده از حد) دچار مصيبت بزرگى شد، بدين صورت که پشه اى از راه بينى وارد دماغش گردید، و اين پشه با تحرک خودش جناب نمرود را دچار عذاب شديدى می کرد، و تنها درمانش هم ساکت نمودن پشه بود، و آنهم بوسيلۀ زدن بر سر نمرود ميسر مى گشت. با اين وضع جناب نمرود يا میبایست درد تحرک پشه را تحمل نماید و يا زدن بر سر و کله اش را بپذیرد؛ وضع ناخوشایندی که بالاخره منتهى به هلاکت نمرود گرديد. اما آنچه مدنظر ماست (و عَینی می باشد) اینست که مشابه چنین مثالی امروزه براى دول ناتويى غرب در رابطه با نظام ولايت مطلقه تکرار شده است؛ با اين تفاوت که اين بار بجاى پشه نظام ولايت مطلقه قرار گرفته است. بدين ترتیب که: نظام ولايت مطلقه از طرفى براى غرب و انحصارطلبى غربی (بنابر مبانى توسعه طلبانه و فرامرزى و تلاش برای امپراتورى شيعى - صفوی) خطرآفرين ميباشد، و بنابر منطق غربى (و هیمنۀ بلا مُنازع بر جهان) چنین نظام و حکومتی بايد محدود و محصور و حتی ساقط گردد. اما از طرف ديگر، دُوَل غربى «تفرق و تنازع مسلمين» را مبنای سياست خارجى خود نموده اند، و نظام ولايت مطلقه و شيعى گرى صفوى، بهترین اميد دول غربى - ناتویی براى اين ميدان و تفرق و تنازع جوامع اسلامی است. و در حقيقت اين پديدۀ شوم خنجرى زهرآگين در پشت مسلمين است (بگذريم از خوف غرب نسبت به کنار رفتن نظام ولايت مطلقه و برقراری آزادی و مردمسالاری در ايران). بنابر اين واقعيات، آمريکا و دُوَل غربی - ناتويى در رابطه با «حذف و نابودى اين نظام استبدادى - فرقه اى» دچار تردد و سرگشتگی عميقى گشته اند. آری؛ اگر اين خنجر تفرقه انداز در پشت مسلمين و جوامع اسلامی قرار گرفته و شرق و غرب اسلامى را شِقّ و دو نيم کرده است (و اين مطلوب غرب است)، لکن همين خنجر براى سلطه و سیطرۀ غرب ميتواند به خطر بزرگى تبديل شود (و نگران برگشت سحر بر ساحر هستند). و مسئلۀ جدی تر شدن هلال شيعى و احتمال مسلح شدن نظام ولايت مطلقه به سلاحهاى هسته اى اين خطر را قویتر و ملموس تر کرده است.

البته دول استعمارى غرب اين وضع را در رابطه با کمونیستها (شوروی) هم تجربه کرده اند، خصوصا زمانی که مسئلۀ هيتلر و فاشيسم آلمانى پيش آمد، که سرانجام غرب ناچار شد براى مقابله با خطر هيتلر موقتا با کمونيستها و استالين متحد شود. البته مطلوبِ دول غربی به مهار در آوردن نظام ولايت مطلقه، و به کمک آن، به تصرف درآوردن شیعیان است. در آن صورت، در همان حال که غرب از خطر نظام ولايت مطلقه خلاص ميشود، بُعد خنجر بودنش را هم عليه مسلمين تقويت کرده و آن را در راه سرکوب «حرکات و جریانات اسلامى» بکار خواهد گرفت؛ همانطور که حالا در عراق و افغانستان چنين کرده است. در اين بلاد اشغال شده، به فرمان نظام ولايت مطلقه، شيعيان ولايت فقيهى تحت امر و سازماندهى دُوَل غربی و ناتویی قرار گرفته و همراه آنها عليه مسلمین وارد جنگ شده اند. بنابر این، امتيازاتی که از طرف نظام ولايت مطلقه به دول غربی داده می شود «جزئى و اوليه» بحساب می آيند، و لکن اگر اين نظام مهار شود، وضع بکلى دگرگون شده و «متحد اساسى آنها» خواهد گشت. و جالب اينکه حالا نظام ولايت مطلقه براى کسب رضايت دول غربى و اثبات اين مسئله که نظام ولايت مطلقه و شيعيانش جزو بقيۀ مسلمين نيستند، موج شيعيگرى بسيار خرافى و شرک آميز و ضد اسلامى را به راه انداخته؛ و حتى میخواهد اثبات کند که حساب نظام ولايت مطلقه و شيعيانش نه تنها از بقيۀ مسلمين جداست، بلکه حتى به نفى و انکار آنها وسيعا تظاهر مى کند، و لعنت و تکفير گستردۀ اهل سنت و خلفاى راشده و نيز برپايى هرچه با شکوه تر «مناسبات و اعياد فرقه اى - خرافی» مصداق اين تظاهر می باشد.

اما مسئلۀ اساسى اينست که دُوَل غربى نظام ولايت مطلقۀ مسلح و مهار نشده را به هیچ وجه تحمل نمی کنند، و در نتيجه: يا بايد اين نظام تسليم شود و با دُوَل ناتويى غرب «سازش اساسی» نمايد، و يا اينکه جنگ و درگيرى غرب با نظام ولايت مطلقه اجتناب ناپذیر خواهد بود. و این شِقّ اخیر چيزى است که نه غرب خواستار آنست و نه نظام ولايـت مطلقه میخواهد آن را حتى بشنود، زيرا چنين برخوردى: اولا به سقوط  نظام استبدادى ولايت مطلقه منجر می شود، و احتمالا آزادی و مردمسالاری و کثرتگرایی و رشد و ترقی ایران را در پی خواهد داشت، ثانيا احتمال اتحاد و نزديکى شيعيان با ساير مسلمين (در دراز مدت) و اتخاذ سياست مشترک در طرد استعمارگران غربى بسيار تقويت می یابد. و این موضوعی است که هم غربيان استعمارى و هم نظام ولايت مطلقه آن را خوب درک ميکنند. و همين است که غربیان اصل را بر مهار و کشاندن نظام ولايت مطلقه بسوى «تسليم و سازش اساسی» قرار داده اند، و اما نظام ولايت مطلقه «سياست همکارى و امتيازدهى» را در پيش گرفته است. اینست که هر دو طرف از وقوع جنگ و نزاعی که ممکن است استبداد و استعمار را مشترکا ساقط نمايد مضطرب و نگرانند.

حال چارۀ اين دو جبهۀ استبدادى و استعمارى چيست؟ و بالاخره کار اين ظالمان ستم پيشه به کجا منتهی ميشود و چه حيله اى در پيش می گيرند؟ جواب بدين سؤال سخت است، اما هم دول غربى و هم نظام ولايت مطلقه نميتوانند در اين دو راهى تا آخر سرگردان بمانند؛ و بناچار اين دو نيروى ضد بشرى بالاخره تعيين تکليف خواهند کرد. اما آنچه مسلم مینماید اينست که دول غربى و آمريکا (تا آنجا که بتوانند) هيچ نظام قدرتمند و فرامرزى و منجمله نظام ولايت مطلقه را تحمل نخواهند کرد، زيرا در چنين صورتى، سلطۀ  جهانى آنها ضربه خواهد خورد، و با تعدد ظهور قدرتهاى غير غربى، نظام سياسى جهان بکلى دگرگون و غرب از کرسى سيادت جهان پايين انداخته ميشود. اينست که نظام ولايت مطلقه: «يا بايد تسليم غرب شود و به مهار آنها درآید، و يا بايد راه مقابله با دول غربى را اختيار نمايد»، که در صورت وقوع این شِقّ اخیر، مرحلۀ زد و بند پايان مى يابد و مرحلۀ زد و خورد آغـاز می گردد. اما بايد دانست که عليرغم هياهو و لفّاظیهای تند و تيز، مواضع اساسى نظام ولايت مطلقه بيانگر انتخاب زد و خورد با غرب نيست، و اين نظام استبدادى و فرقه اى میخواهد در «نزديکى تسليم و سازش نهايى با غرب» اردو بزند (سياست همکارى و امتيازدهى وسیع)، و در کنار همکارى و همراهی با دول ناتويى به موجوديت استبدادى و فرقه اى خود ادامه دهد. چنین چيزى بسيار مشکل است، اما ممکن است در اين اوضاع نامساعد که آمريکا و غرب در عراق و افغانستان دچار مشکلات اساسى شده و در آنجا گير کرده اند، تا مدتى اين سياست بکار آيد، و دُوَل غربى آن را تحمل کنند. در اين رابطه دو مقالۀ ذيل هم ميتوانند روشنگر باشند:

مقالـۀ ۱   -   مقالـۀ ۲

سازمان موحدين آزاديخواه ايران

۱۲ رمضان ۱۴۲۶ - ۲۳ مهر ۱۳۸۴