بسم اللّه الرحمن الرحيم

مـــــــاهیتِ مُخاطبـــــــانِ قـــــــرآن

شاید مهمترین مسئله که قبل از همۀ قضایا و قوانینِ قرآن، دانستن آن امری واجب و ضروری است، آشنایی با ماهیت مُخاطبانِ قرآن است، چرا که قرآن مُنزَل مانند هر کتابی مخاطبانی دارد، و همچنین این مصدر توحیدی دنبال پیدا کردن مخاطبانی است که مطالب و قوانینش را درک و دریافت نمایند. متقابلا مخاطبان نیز وقتی کتابی را و موضوعی را مطالعه و تعقیب می کنند باید بدانند که در پی «چه کتاب و چه موضوعی» هستند و چه امری را می خواهند اخذ نمایند. اما متأسفانه این نکتۀ اساسی در رابطه با کتاب قرآن تا حد زیادی نادیده گرفته شده است؛ بنحوی که در میان مسلمین هر کسی قرآنی در دست دارد، بدون اینکه لازم ببینند که مُحتَوای قرآن چیست و چرا قرآن میخوانند؟! الا اینکه آنها درمسئلۀ قرآن خوانی (بجای اخذ مفاهیم و مضامین) اکثرا دنبال «انتظارات خیالی» هستند، انتظارات بیجا و غیرتوحیدی که بیشتر از «جهالت و بیچارگی» ناشی می شود. اینست که بی خبران از دینِ توحید توقع دارند که قرآن حکیم بر خلاف مبانی و قوانینش خیر و برکت به آنها برساند! و این کسان از روی توَهُماتِ بلا حساب؛ چیزی را از قرآن می خواهند که غیر ممکن است و در قاموس قرآن نمی گنجد! و حتی در «تضاد با آیات قرآن» است؛ و طبعا غافلند از اینکه قرآنِ مُنزَل اصلا جهت مبارزه با چنین «توقعات و انتظاراتی» نازل شده است. بدین خاطر نزد موحدین آزادیخواه «شناختِ مُخاطبانِ قرآن» امری اساسی و ضروری و غیر قابل اغماض است، تا اینکه مشخص گردد که مُخاطبان این مصدر محفوظ توحیدی - وحیانی چه کسانى بوده و دارای چه صفاتی هستند. و بعد از آن  بخوبی می فهمیم که آنچه قرآنِ مُنزَل ابلاغ کرده  است «عادلانه و در جاى خود» می باشد، چرا که وقتی قرآنِ فرقان از انسانها و جوامع بشرى تکليفاتى را می طلبد، حتما ماهیت و لياقت آنها را نیز مد نظر قرار می دهد.

مُخاطبانِ عام و خاص قرآن

به تأکید نسل بشر (اعم از مرد و زن) و بدون توجه به اقشار و طبقات و اَلوان آن «مُخاطب عام قرآن» است، و این خِطاب مُصرَّح در بسیاری از آیات چنین بیان شده است: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا (اَعراف - ١٥٨): «ای مردم همانا من فرستادۀ الله بسوی همۀ شما هستم». و همین است که دین توحیدی اسلام یک دین انسانی و خطابش به همۀ بشـریت است، و هر کسی هم که به دین توحیدی اسلام ایمان بیاورد، بینش و نگرش انسانی پیدا می کند و بر مبنای اصلِ «کرامت بشر» به افراد و جوامع بشری خواهد نگریست، اصلی که در این آیه چنین منعکس شده است: وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا (اسراء – ۷۰): «به تأکيد ما بنى آدم و نسل انسان را مُکرَّم و گرامى داشتيم، و آنها را در خشکى و دريا (درهمه جا) حمل و حمايت نمودیم، و به آنها رزق و روزى طیب و پاک بخشيديم، و آنها را بر اکثر مخلوقات خود تفضيل و برترى داديم». اما بعد از خِطاب عام توحیدی و دعوت همۀ بشریت به راه توحید و اسلامیت، خطاب قرآنی وارد محدودۀ ها و تقسیم بندیهای مُشخص تری بین انسانها و جوامع بشری می شود و بر این اساس «مُخاطبان خاص» مطرح می شوند. و بدین ترتیب «انسان متقى و مُنضبط و انسان بى تقوى و بى انضباط»، و به عبارت دیگر، انسانِ: عالى و پست، شاکر و کافر، مسلمان و طغيانگر، خوب و بد و..... ظاهر می گردد. لکن در اينجا نيز انسانها بر پایۀ «معيارهاى توحيدى» تقسیم بندی و سنجيده می شوند، و مرزبندی توحیدی روی تقوی و صلاحیت و درجۀ انضباط دینی پایه ریزی شده است، نه روی چیزهایی مثل: حسب و نسب، مذکر و مؤنث، قوم و نژاد، مقام و موقعیت کاذب، مال و ثروتِ حرام، و مبانی جاهلی که اصلا خارج از اختیار و ارادۀ انسانهاست. و اساس و میزانِ توحیدی در این آیه بوضوح چنین بیان شده است: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ (حجرات: ۱۳): «گرامی ترین شما نزد الله مُتقی ترین و مُنضبط ترین شماست». البته این تقسیمات و مرزبندیها نسبت به وضعیت انحراف و انحطاط نیز قابل مشاهده است، و در آنجا نیز مراتب انحراف و انحطاط و پَست کاری، عامل تقسیمات و مرزبندی شده است، و این آیات بیانگر این نوع تقسیمات و مرزبندی هستند: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ، ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ (تین - ۴ و ۵): «ما نوع انسان را در عالیترین وضع و حالت خلق کردیم، و بعد او را داخل اسفل السافلین {و گرفتار نفس و محیط} نمودیم». و در همان راستا این آیه نیز بسیار بلیغ و رساست: إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا (نساء - ۱۴۵): «همانا که منافقین در عمق جهنم قرار می گیرند؛ و مَحال است که یاور و همکاری برای آنها پیدا شود».

مُخاطبان قرآن در خواتِم آیات

اما آنچه در این مطلب بیشتر مد نظر ما میباشد اینست که قرآن مُبین بسيارى از آيات و موضوعات خود را با عبارات و اصطلاحاتى خاتمه میدهد که بیانگر ماهیت مُخاطبان قرآن است، و این خواتم (خاتمه ها) نشان میدهند که پيام و مُحتواى «متن آيه» خِطاب به آنهاست. بعبارت دیگر در متن بسیاری از آیات، اهداف و خواستهایی تعقیب میشود، و در خاتمۀ آنها متناسب با ماهیت مخاطبان یک نتیجه گیری ارائه شده است، خواتمی که بطور کلی دارای «سه صورت» هستند:

صورت اول: خواتم مَشروط، که نحـوۀ برخورداری از هدایت و جهت گیری و رسیدن به مقـام مسلمانی را مشروط و مقید به کسب صفات و شرایطی میکنند (و متناسب با موضوعات متن آیه بیان شده اند)، و نمونۀ آنها چنین است: لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ: «بلکه متذکر و بیدار شویید»، لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ: «بلکه اهل تقوى و داراى انضباط دينى گردید»، لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ: «بلکه نجات یافته و رستگار شوید»، لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ: «بلکه تعقل نمایید و عاقل شوید»، لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ: «بلکه تفکر نمایید و اهل فکر شوید»، لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ: «بلکه مورد لطف و رحمت قرار گیرید». البته موارد این شرط گذاری (جهت تحقق اهداف و ثمربخشی اَعمال) علاوه بر صیغۀ مخاطب با صیغۀ غائب نیز در قرآن زیاد آمده اند، مثل: لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ: «بلکه مُتذکر و بیدار شوند»، لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ: «بلکه تفکر کنند و اهل فکر گردند»، لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ: «بلکه راه رشد درپیش گیرند و اهل رشد بشوند»، لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ: «بلکه هدایت شوند و در خط هدایت قرار گیرند»، لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ: «بلکه فقه و فهم پیدا کنند و فقیه و فهیم شوند»، يعنى میتوانند قضايا را درک و فهم کنند و به حقيقت برسند. لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ: «بلکه علم و آگاهی پیدا کنند و اهل علم گردند»، لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ: «شايد آنها راه تضرع و تواضع در پیش گیرند»، يعنى می توانند متوجه شوند و از خیره سری و سبک سری به تضَرُّع و اطاعت روی آورند. لَعّلّهُم يَشکُرُون: «شايد آنها شکر و سپاس گذارند»، يعنی می توانند اهل ايمان شوند و هدايت را نعمت بدانند. لَعّلّهُم يَهتَدُون: «شايد آنها به راه مستقيم توحيد و اسلاميت بگروند»، يعنى امکان هدايت و الحاق به توحيد و اسلاميت در آنها وجود دارد. بنابر این، خواتم مشروط، بیانگر ضرورت تغییر در مخاطبان است، تغییری که ممکن می باشد؛ و با عملی شدن اوامر و وظایف مُحَوَّله (مثلا از روی اخلاص) متن آیه متحقق می گردد.

صورت دوم: خواتم مُختص، که حاصل مُحتوای آیاتی است که متن آنها مُختصِ افراد و جماعاتِ خاص می باشد، بدین معنا که این نوع افراد و جماعات بصورت خاص مخاطب قرآن و آیات توحیدی هستند؛ و بعثت توحیدی اسلام آنها را در رأس مخاطبان خود قرار داده است؛ همان کسانی که ماهیت و صفات شان در خواتم بسیاری از آیات ذکر و بیان گردیده است، و خـواتم زیر چنین وضعیتی را ارائه می دهند: کَذالِک نُفَصِّل الآياتِ لِقَوم يَعقِلوُن»: «اينچنين نشانه ها و قوانين خود را براى اهل عقل (که عاقل هستند و میتوانند تعقل کنند) تفصيل و شرح می دهیم». و: کَذالِک نُفَصِّل الآياتِ لِقَوم يَعلَمُون: «اينچنين نشانه ها و قوانين خود را براى اهل علم (که عالمند و می توانند به علم و قوانين علمى دست يابند) تفصيل و شرح می دهیم». و: کَذالِک نُفَصِّل الآياتِ لِقَوم يَتَفَکَرُون: «اينچنين نشانه ها و قوانين خـود را براى اهل فکر و انديشه (که داراى فکر و انديشه اند و می توانند انديشه و تفکر کنند) تفصيل و شرح میدهیم». قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ: «همانا تفصیل و شرح دادیم آیات و قوانین خود را برای کسانی که می فهمند و درک می کنند»، یعنی آنهایی که اهل تفقه و اِدراک هستند و توانایی آن را دارند که در رابطه با پدیده ها و قوانین مختلف دقت و کنجکاوی نمایند و نسبت به آنها تعمق به خرج دهند. كَذَٰلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ: «اینچنین آیات و قوانین خود را متوجه کسانی می سازیم که اهل شکر و تشکر نسبت به الله هستند»، شکری که مظهر ایمان و تسلیم است، و مقـــابل آن کفر و ناسپاسی و یا غفلت از هدایت الله قرار دارد، و چنین کسانی نسبت به الله احساس بدهکاری ندارند. قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ: «همانا آیات خود را برای اهل ذکر و بیداران تشریح و تبیین کردیم»، یعنی کسانی که قابلیت اخذ و تغییر دارند و با اطلاع پیدا کردن از امور آن را مورد توجه قرار می دهند؛ عکس کسانی که همه چیز را به بازی گرفته و بیدارسازی و عدم بیدارسازی آنها یکسان است و علم و معلومات کمتر به حالشان مفید واقع می شود. قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ «همانا آیات خود را برای کسانی که میتوانند یقین پیدا کنند بیان نمودیم»، یقینی که از تفکر و تعلم و ایمان عبور می کند؛ و فی الواقع آخرین مرحلۀ تدین و اسلامیت است. و صاحبان چنین صفاتی، هم زبان وحی را درک می کنند، و هم لیاقت اِعمال آیات را دارند.

و صورت سوم: خواتم مُؤیِّد، که ماهیت و صفات مخاطبانی را که پیام وحی را اخذ و اجراء کرده اند بیان میدارند، و این بیان حاصل مطالبی است که در متن آیات مربوطه مورد بحث قرار گرفته اند، و نمونه های آنها چنین است: اولئِکَ هُم الصّادِقون: آنها همان صادقان و راستگویان هستند»، یعنی ايمان و اسلاميت آنها با توجه به عملکردشان واقعيت پیدا کرده و ثابت شده که دينداریشان مبنى بر ريا و ادعا و تظاهر نيست. اولئِکَ هُمُ الرّاشِدون: آنها همان رشد يافتگان و هدايت شدگان اند»، یعنی آنها در صراط مستقيم بوده و هدایت یافته هستند. أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ: «آنها اهل ايمان و اسلامیت هستند»، چرا که عملا اثبات نموده اند که چنین هستند و ایمان و اسلامیت خود را به اثبات رسيده اند. فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: «پس آنها رستگاران و پيروزمندان هستند»، که توانسته اند مراحل رشد و ترقى و مراحل توحيد و اسلاميت را سپرى کنند. أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ: «آنها کسانی اند که الله هدایتشان کرده و آنها عاقل و خردمند هستند»، یعنی اهل هدایت و خِرد ورزی بوده وموضعی عاقلانه در برابر امور اتخاذ می کنند. طبعا عکس اين وضعيت هم در خواتم و پايانۀ بعضی از آيات وجود دارد، يعنى آياتى از قرآنِ مُبین خاتمه اى دارند که از آنها چنان بر مى آيد که حاملان صِفات زشت مُخاطب قرآن نبوده و چنین کسانی لیاقت اَخذ پیام وحی را از دست داده اند، مثل این خواتم: فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ: «پس آنها کافـر و مُنکِر بحساب می آیند»؛ چونکه وحی مُنزَل و علم الله را زیرپا می گذارند. فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ: «پس آنها فاسقان و مُنحرفان هستند»، چرا که برخوردی منحرفانه با دین توحید و با طبیعت بشری دارند. بدیهی است که دراين باره هم مثالهای زیادی را میتوان ذکر نمود، مثل: و اَعرِض عَنِ الجاهِلين: «از اهل جهل و کینه بر حذر باش». اين خاتمه نيز نشان میدهد که امیدی به موضع معقول اهل «جهل و خشم و عداوت» وجود ندارد. همچنین خواتمِ: اوُلئِکَ هُم الکاذبون: «آنها همان دروغگویان هستند»، اوُلئِکَ هُم الظالِمُون: «آنها همان ظالمان هستند»، اوُلئِکَ هُم الخاسِرُون: «آنها همان زیانکاران هستند»، مثالهای دیگری هستند که خطاب قرآنی شامل حال آنها نمی شود؛ و انحطاط و خباثت آنها مایۀ خروج شان از دایرۀ خطاب توحیدی گشته است.

بدین ترتیب، آيات کثير و متعددى در قرآن (بعد از بيان قوانين توحيدى) به خواتم و تعابیر نتیجه گیرانه ای منتهی میشوند، خواتم و تعابیری که خطاب به کسانی است که اين صفات را در خود دارند و يا میتوانند در خود داشته باشند. و همۀ آنها زمانى وجود دارند و يا میتوانند وجود داشته باشند که انسانها و جوامع بشرى، فاسد و مُنحط و غير انسانى نشده باشند، و خصايل انسانى و خصوصیات مُجتمع بشرى درآنها محفوظ باشد. به عبارت ديگر، زمانی چنین صفاتی می توانند وجود داشته باشند که نورانیت وجدان آدمى و سلامت فطرت بشرى محفوظ باشد و انسان ها از «مسخ شدگى اساسی» در امان مانده باشند. و خلاصه: «بيدارسازى وجدان»، «باز کردن عقل و فکر»، «بر انگیختن بشر برای فهم جهان و زندگى»، «آزادی راه رشد و انتخاب»، و «التزام به تعهدات خویش» روح آيات قرآن را تشکيل می دهد، و منظور از «هدايت قرآنى» و «اخذ وحى ربّانى» و «حاکمیت توحید» همين اصول اساسى می باشد، اصولی که مثل همۀ اصول دیگر از جمله اصل الاصول توحید (توحید صفات، تـوحید عبودیت، توحید خلقت) به علت سلطۀ بلاحـدود مُستبدین و حاکمیت نظـامهای استبدادی، بعد از چهارده قرن! فرصت طرح و اجراء نیافته اند. اینست که وجود واقعی همۀ اینها منوط به «آزادی بیان» و زمینۀ بلاغ مبین است. لازم به ذکر است که در این تبیین از ارائۀ متن آیاتِ خاتمه ها و توضیحات مربوطه صرف نظر شده است، و ان شاء الله به وقت خود و عند اللزوم (همراه با توضیحات لازمه) بدین امر اقدام خواهد شد.

پس وجودِ «خَواتِم آیات» بدين معناست که در متن بخشی از آیات کسانى مورد «خِطاب یا عتاب» واقع شده اند، و بر حسب «نوع و ماهیتشان» در رابطه با آنها نتیجه گیری شده است، بطوری که این کسان، یا زمینۀ اخذ و دریافت قرآن را دارند (که مخاطب قرآن واقع می شوند و تفصیلات آیات متوجه آنهاست)، یا مظهر خواتم آیات قرآن هستند و «مُحتوای خواتِم» در آنها جاری شده است (یعنی آنها از مرحلۀ مخاطب عبور کرده اند و در خواتم آیات به بیـان و تحدید ماهیت آنها پرداخته شده است)، و یا خطاب قرآن نسبت به آنها با حالت شرطی بیان شده و سرنوشت آنها وابسته به عواملی گردیده است (یعنی با توجه خصائل و ماهیت خودشان ممکن است بیدار و هدایت شوند). طبعا عِتاب شدگان نیز در دسته های مختلفی قرار می گیرند، و از جاهلِ عامی و بی خبر تا کافر مُعاند را شامل می شوند. بدین ترتیب، شناخت مخاطبان قرآن (از عام و خاص گرفته تا مُنکِر و مُنحط و هدایت پذیر) در شناخت ماهيت و مُحتَواى آيات بسيار مؤثر است، امری که هم دربارۀ «افراد بشری»، هم دربارۀ «جوامع بشری»، و هم دربارۀ «احزاب و جماعات» صدق می کند. و بدیهی است همانطور که قرآن و دین توحیدی اسلام «مُخاطب و مُنکِر» دارد، سایر ادیان و مکاتب و مناهج نیز چنین هستند و آنها نیز مخاطبان و منکِران خود را دارند. پس هر پيام و پیام آوری، با توجه به «ماهیت و اهداف خودش» جامعۀ بشری را مُخاطب قرار می دهد، و در این میدان دنبال انسانها و جوامعی با صفات مورد نظر  می باشد.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران

۱۹ رجب ۱۴۳۱ ۱۰ تیر ۱۳۸۹