بسم اللّه الرحمن الرحيم اســــــلام اجـــــتــهــــادى چیســـــــت؟ در متون و مطالب منتشرۀ سماء «اسلام اجتهادی» یک اصطلاح و عبارت اساسی بوده و موحدین آزادیخواه بعنوان «مُنادی توحید و آزادی و اسلام اجتهادی و روشن انديشى اسلامى و منعکس کنندۀ خط و منهج فرافرقه ای» ذکر شده اند. و اما این خط و منهج توحیدی و آزادمنشانه، مأخوذ و نشأت گرفته از وحى تشريعى (قرآن مُنزَل) و وحى تکوينى (قوانين حاکم بر جهان) است، و هدف نهایی آن اِعمال آیات قرآن و اجرای قوانین توحیدی بر اساس فقه و فهم آزاد مسلمين است. و مصادر قوانين و اجتهادات موحدین آزادیخواه: قرآن مُبین (۱) سنت مُسلَّم نبَوی (۲) قانونهای علمى (۳) و عقل بشرى (۴) است. حال لازم است بدانيم که اسلام اجتهادى یعنی چه و منظور موحدین آزادیخواه از «خط و منهج اجتهادی» چیست؟ قبل از هر چیز باید دانست که دين توحیدی اسلام روی این اصل و اساس بناء شده که بنی آدم باید تابع و مخلص خالق یکتا و وحی مُنزَل باشد (که از طریق انبیای مُرسل به او رسیده است)، و اين همان تعبُّد و عبودیّت توحیدی و جوهرۀ تدیُّن اسلامی است. آنگاه و بنابر اینکه وحی مُنزَلِ خالق متوجه بشر و جهان بشری است، لاجرَم با متغیراتِ وسیعی روبرو می شود، حقیقتی که موجِّد تسلسل و تعدد انبیاء در زمانها و مکانهای مختلف گردیده است. و بعدا و در نهایت ما با موضوع و حد فاصلی روبرو می شویم به نام «ختم نُبُوّت»؛ بدین معنا که با وقوع آن دیگر پیامبری برای نوع بشر نخواهد آمد که وحی تشریعی را به او برساند. حال سؤال اینست که آیا بعد از ختم نبوت، متغیرات و دگرگونیهای جهان بشری متوقف خواهند شد یا تداوم خواهند یافت؟ اگر تداوم می یابند (که امری مسلم و بدیهی است) پس با متغیرات جدیده (که بسیار وسیعتر از ماقبل ختم نبوت هستند) چه باید کرد؟ و اینجاست که جهت تعامل با متغیراتِ ما بعد از ختم نبوت، اسلام اجتهادی متولد و زاییده می شود. هر چند در زمانۀ انبیاء نیز چنین امری جهت «تطبیق دینداریِ توحیدی» امری جاری و ساری بوده است، و سُنن انبیاء نیز در همین راستا قرار می گیرد. در غیر این صورت: یا باید دین و دیانت را رها و به تاریخ سپرد، زیرا از شرک و خرافات و کهنه پرستی سر در می آورد و انحراف اعظم روی می دهید (تبدیل دین توحید به شرک و خرافات)، و یا باید تدیُّن توحیدی – اجتهادی داشته باشیم و بنابر مبادی توحیدی – وحیانی (و در سایۀ رهبری توحیدی – اجتهادی) با متغیرات زندگی تعامل نماییم، و بدین شیوه تدیُّن توحیدی – وحیانی را حفظ و زنده نگه داریم. بدین ترتیب این موضوعی حتمی و اجتناب ناپذیر است که دین توحیدی اسلام و خاصتا در عصر و زمانۀ بعد از ختم نبوت با «مُحرّک اجتهاد» بعمل در می آید (اجتهاد زنده و راهگشا)، و از این طریقِ توحیدی و سابقه دار زمینۀ تنفیذ و اجراء پیدا می کند. و این یعنی دین اسلام باید از دروازۀ اجتهاد عبور کند تا اجرایی شود؛ و اسلامیت و مسلمانی از درک و فهم تطبیقیِ نصوص اسلامی پدید می آید. و بنابر اینکه اسلامیت و مسلمانی روی فطرت و حقایق خلقت بناء شده است، به طبیعت حال، اجتهاد در زمان و مکان جزو ذات دینداری توحیدی بحساب می آید. و در نتیجه اسلام اجتهادی «نه جدید و معاصر است نه قدیم و سپری شده«، «نه تجدید و نوسازی است نه سنتی و تاریخی»، و به تبَع آن، نه نواندیشی و نوگرایی است و نه کهنه اندیشی و کهنه گرایی؛ بلکه اجتهاد جزو طبیعت و ماهیت اسلام و مَجرای اجرای آن و متناسب با واقعیات در هر دوره و زمان است (و به قول قرآن نورانیت و روشن اندیشی است). بدین شیوه، اسلام اجتهادی نه زمانی - مکانی است، نه فرا زمانی - مکانی، بلکه در هر زمان و مکانی متناسب با واقعیات پیش رو حرکت و راهگشایی می کند و نصوص وحیانی و دینداری توحیدی را جامۀ عمل می پوشد. در این بینش و نگرش طبیعی - فطری (و در چنین توجه و تعاملی نسبت به اسلامیت و مسلمانی)، نه دورۀ معاصر به ادوار ماضیه می رود، و نه ادوار ماضیه به دورۀ معاصر می آید، زیرا هر دوره ای اجتهاد و رویۀ خود را می طلبد و باید «در تفاهم و تناسب با زمان و مکان خودش» باشد. البته می توان هم گذشته و انحرافاتش را نقد و بررسی کرد و هم دورۀ معاصر و کج فهمی هایش را به بحث و مناقشه گذاشت، اما به شرطی که نقادیها و بحثهای مورد نظر با توجه به زمان وقایع و اوضاع و احوال خودشان مورد بحث و بررسی قرار گیرند؛ و در غیر این صورت اجتهاد در خلاء واقع می شود.
پس و
با توجه بدین توضیحات کلیدی و زایشی، اِعمال و تطبیق دین اسلام در
غیاب اصل اجتهاد
(خاصتا بعد از ختم نبوت) امری محال و غیر ممکن
است، چونکه در این میدان
توحیدی،
نصوص اسلامی به مثابۀ
مواد خام و اجتهادات
اسلامی به مثابۀ مواد مُهیّا
عمل می کنند.
و از این منظر، دین اسلام بدون «اجتهاد و مَنهج
اجتهادی»
متحقق شدنی نبوده و اقامه نمی شود،
زیرا اجتهاد و تعامل اجتهادی عامل تحرک
اسلام و مُمَهِّد و هموارۀ کنندۀ «دینداری توحیدی»
در زمانها و مکانهای مختلف بحساب می آید. و
باید دانست که اسلامیتِ غیر
اجتهادی و بلا اجتهاد
(دینداری بلا تبیین و
تفسیر و بلا خط و منهج)
هیچ وقت و در هیچ زمان و مکانی نه وجود
داشته و نه وجود خواهد داشت، و ماهیت دینداری توحیدی - اسلامی همیشه
چنین بوده است (چه در صدر اسلام و
چه در زمانهای دیگر).
بدیهی است که «اسلامیت
سنتی و تاریخی»
هم
(که از طرفی
سپری گردیده
و به مثابۀ بخشی از
اعراف و عادات جوامع
اسلامی مطرح است، و از طرف دیگر
تا حد زیادی استبداد زده و
تحت سلطه ابلاغ شده
است) در اصل اجتهادی بوده و بر اساس اجتهادات زمانی - مکانیِ علمای مسلمان بوجود آمده است.
و اما حالا به علت قدمت و تاریخی شدن و استبداد زدگی اش و اختلاطش با عرف و
عادات اجتماعی به اسلامیت سنتی تبدیل گردیده و سر از آرای
مطلقه و خرافات
و تعلیمات
شرک آمیز
در آورده است. لکن در میدان
اسلام اجتهادی
(و با استفاده از تجربیات تاریخی)، هر عمل
توحیدی - اسلامی در سایۀ
«اجتهاد زنده و راهگشا»
معنادار و قابل اجراء می
گردد، بنحوی که هر عملی خارج از اجتهاد زنده و راهگشا،
یا نفس پرستی و
تبعیت از نفسانیات
و عادات فردی
بوده، یا عرفگرایی و تبعیت از اعراف اجتماعی و حاکمیت سیاسی
بحساب می آید، و یا ممکن است همۀ آنها
مؤثر و دست اندکار باشند.
بدین جهت، برای تطبیق و تحقق وحی
تشریعی و کلا وحی عامّ
توحیدی (*)
اسلامِ اجتهادی امری حتمی و
اجتناب ناپذیر می شود.
بنابر این، اسلام اجتهادی یعنی
اسلامی که بر
اساس «اجتهاد زنده و راهگشا» قانونگذاری
می کند و اسلامیت
و مسلمانی را مُستمرا
«متحرک و مُشکل گشا» نگه
می دارد. بنحوی که در این میدان توحیدی
- اجتهادی، هر موضوع و مسئله ای در سایۀ «آیات قرآن»،
«قانونهای علمی»، «سنت مسلم نبوی»، و «عقل بشری»
طرح و ارائه می شود، و در
مکان و موقعیت مناسب و با توجه به
اصل «مشکل گشایی» به اجراء و عمل در می آید. عکس اسلامیت سنتی
که بیانگر رکود و انحطاط مسلمین است؛ پدیده ای که
ناشی از اجتهادات کهنه و از کار افتاده و تفسیری
قدیمی برای نسلهای آینده و فهمی مرده برای امور زنده است
(بگذریم از وضعیت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که در آن طرح و بیان شده
است). و این
یعنی اجتهاد مردگان برای زندگان! چیزی که مِصداق واقعی «اجتهاد در خلاء»
می باشد، بدین معنا که: در اسلامیت سنتی، نظر و اجتهادی که برای اوضاع و «شرایط
خاصی» ارائه شده، همان نظر و اجتهاد بر اوضاع و شرایط دیگر (و متفاوت
با آن) تحمیل می شود؛ و بدین صورت اسلامیت سنتی پدید می آید و بشریت را از
رشد و ترقی باز می دارد. و
بدیهی است که وضع سنتی و عقب ماندۀ مسلمین و جوامع
اسلامی در جهان معاصر، نشأت گرفته از مطلق سازی اجتهادات قرونی
و منبعث از اجتهادی است که با
توجه به «وضع
و شرایطی خاص» طرح
و ارائه شده، اما بدون
توجه به وضع و شرایط جدید و بدون تجدید
نظر استمرار یافته و کماکان اِعمال و اجراء شده
می شود. بدین صورت، اصل
مشکله عبارتست از مطلق کردن نظرات بشری و شخصیت اشخاص
تاریخی، پدیده ای که جوامع
انسانی و نحوۀ زندگی آنها را در مقابل واقعیات قرار می دهد، و همین قضیه است که جوهرۀ شرک و بت پرستی
را تشکیل می دهد، و اصلا مبنای نَبُوّات توحیدی در
طول تاریخ بشر برای نفی صفت
«مطلق و
تغییر ناپذیری» از
نظرات بشری و شخصیت اشخاص و برای رشد و تغییر مُستمِر بوده است، و
بُت شکنی و درهم شکستن نظرات
و شخصیاتِ مطلقۀ «ائمۀ شرک و استبداد و
مادیت» بهمین معناست. و این همان دینداری توحیدی و آزادیخواهانه و اسلام اجتهادی
است، و تحقق دین توحید در زمان و مکان خودش هدف و برنامۀ آنست و به فکر
رشد و ترقی و توحیدی شدن وضع مسلمین است. و این روشی است که مشخصا
«دو
هدف اساسی» را
پیگیری می کند: یکی
تداوم و استمرار دین توحیدی اسلام، بنحوی که قرآن مُنزَل آن را ابلاغ
کرده است، و دیگری اسلامیتِ راهگشا
و زندگی بخش، که در هر زمان و مکانی راه نجات
انسانها و حلال مشکلات جوامع بشری
است. و در سایۀ این دو هدف اساسی،
دین توحیدی اسلام همیشه پیشتاز و ربانی» می ماند و به مثابۀ دین حاکم
و مرجع مسلمین جریان می یابد. اینست که پیروزی اسلامِ اجتهادی در
میدان «آزادی و شفافیت» امری حتمی
است، و در سایۀ آزادی بیان و انتخاب این اسلام و اسلامیت و این دینداری
توحیدی است که در جوامع اسلامی میتواند استقرار و تداوم پیدا نماید. و بدیهی است که
بنابر ماهیت اسلام اجتهادی میتوان تمام
موضوعات اسلامی را
همانطور که ذکر شد، اسلام اجتهادى (اسلام توحید و آزادی) ناشی از وحى تشريعى و وحى تکوينى و جهت اِعمال و تطبیق آن میباشد. اسلام اجتهادی همان اسلامی است که محمد مصطفى در دوران ۲۳ سالۀ نبوتش آن را رهبری و جامۀ عمل پوشید، و همان اسلامی که در دوران خلفای راشده تداوم پیدا کرد و در زمانۀ تدوین فقه احکام (در ابعادی) متجلی گردید. لکن تا مسلمانان فاصلۀ بیشتری از عصر نبوت پیدا کرند، در انعکاس ماهیت و اهداف اسلام و در امر «دینداری توحیدی و اسلام اجتهادی» ناتوان تر گشتند، تا اینکه نهایتا اسلامیت و مسلمانی اسیر اجتهادات قرونی و مذاهب تاریخی گردید و سر از دینی بشری و آلوده به خرافات در آورد. هر چند داستانِ انحطاط اسلامیت و مسلمانی (و به تبع آن مسلمین و جوامع اسلامی) بدینجا نیز ختم نگردید و متأسفانه فِرَق اسلامی و عامۀ مسلمین «بجای هدایت همیشگی» دچار عمیقترین انحرافات و خرافات و شرکیات گشتند و تقریبا سرنوشت سایر مِلل پیدا کردند؛ و حتی نسبت به بعضی ملل در مرحلۀ پایین تری قرار گرفتند. بنابر این، آنچه در این رابطه محل تأکید می باشد اینست که: از نظر موحدین آزادیخواه، فقه و فهم اسلامى بعد از دورۀ رسول هیچگاه بصورت وسیع و فراگیر «اجتهادی» نبوده است، و در همۀ ادوار با توجه به فقدان آزادیهای اساسی گرفتار «سنن تاریخی»، «تعصبات اجتماعی»، و «استبداد سیاسی» گشته است؛ و در بهترین اوضاع (خاصتا هنگام ظهور مجدِّدین) تنها کلیات و ابعاد و مواردی «وجهۀ اجتهادی» بخود گرفته است. و همین است که مذاهب اسلامی و اجتهادات ائمۀ مذاهب را نیز بصورت فراگیر (حتی در زمان خودشان و هنگام تدوین) نمی توان اجتهادی تلقی کرد، زیرا درک و فهم ائمۀ مؤسس و اجتهاداتشان گرفتار «سنن تاریخی» و «تعصبات اجتماعی» و «استبداد سیاسیِ حاکم» بوده است. لکن همان فقه و فهمِ محصور، بدایت مبارکی بود و می توانست راهگشای اسلام اجتهادی بصورت وسیع و فراگیر باشد، اما بنابر عِلل و موانع فوق الذکر و به تبع آن «توقف و رکود تاريخى» اسلام اجتهادی از مرحلۀ مقدماتی فراتر نرفت؛ و بعدا همان اصول و مقدماتِ تدوین شده برای زمان و مکان خودش يکى از عوامل رکود و انحطاط و تأخر مسلمين گردید. بدیهی است که موج بیداری اسلامی در دورۀ معاصر نیز (که با جمالُ الدّین آغاز و با سید قطب اوج پیدا کرد) گرفتار همین موانع سابقه دار و ضد توحیدی گردید و نتوانست بر وضع استبدادی - استعماری و غرق در مشکلاتِ قرونی غلبه نماید؛ هرچند عمیقا تأثیر گذار بود و موضوع دینداری توحیدی و امر اسلامیت و مسلمانی را «حیاتی مُجدّد و ماندگار» بخشید. و طبعا هر مسلمانی باید متوجه این موضوع باشد که: قوانين و اوامر و نواهی اللّه و خالق یکتا - اعم از وحى تشريعى (که توسط پيامران اخذ می شود) و وحى تکوينى (که مایۀ قوام خلقت و حيات است) اصول اساسی اسلام را تشکیل داده و نقش پايه هاى اسلام و مبانى زندگى مسلمين را بازى می کنند. اما فقه و فهم تطبیقی و درک و دریافت زمانی - مکانی، قواعد و احکامی هستند که در کلیت خودشان حاصل تشخیص راهگشایانه بوده و برای تطبيق اسلام و با توجه به واقعيات و مشکلات سر راه ظاهر می شوند. همان چيزى که در تاريخ اسلام و در ادبیات اسلامی اجتهاد نام گرفته است، و مجموعۀ اجتهاداتِ یک عالم صاحب نظر در امر دین «مذهب» نامیده می شود. لکن آنچه بالفعل رواج داشته مذاهب فقهی - احکامی بوده است، نه مذاهب و معابر فکری و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و....... بنابر اين، مذهب يعنى «مَعبر و منهج زمانى - مکانى» که براى تطبیق و اجراى دين توحيدى اسلام عرض اندام می کند، و ظهور آن در هر زمان و مکانی اجتناب ناپذیر می باشد. اينست که مذاهب و معابر اسلامى نه منحصر به شخصیتهایی هستند و نه مختص به زمانها و مکانهايى، همان مذاهب و معابری که در فضای آزاد و مُتحَول برجسته تر و راهگشاتر شده و در زمانها و مکانهاى مختلف (و بنابر اوضاع و احوال مناسب) تعدد و تنوع بیشتری پیدا می کنند، و دليلى ندارد که مذاهب و مناهج اسلامی بعد از دوره و زمان خودشان فِرَق مطلقه اى گردند (مثل سنی و شیعی و صوفی و معتزلی و اشعری و.....). در اين رابطه راه حل مناسب اينست که ملاک تداوم و عدم تداومِ یک معبر و منهج، اندازۀ «راهگشايى و مشکل گشايى آن» تعیین و مدنظر قرار داده شود، نه اینکه بنابر اِفلاس و انحطاط، قُدَمایی تقدیس شوند که مَشاکل ادوار بعدی را حتی تصور! نکرده اند. و طبعا حکمت ظهور هر معبر و مذهبی، راهگشايى و مشکل گشايى و تطبیق اسلام و قوانین توحیدی در زمان و مکانی میباشد. و لکن اگر معابر و مذاهب بدون ضرورت و فايده رسانى تداوم يابند، خودشان به مشکلى از مشاکل تبديل می گردند و مانع دینداری توحیدی و رشد و ترقی مسلمین می شوند، کمااینکه عملا چنين شده است. اما آنچه در میدان اسلام اجتهادی یک ضرورت اساسی بحساب می آید اينست که: مذاهب و معابر اسلامى باید «متجانس» و «متکامل» و دائما در حال رشد و نوآورى باشند، کمااینکه مذاهب و معابر اسلامى در ادوار رشد و شکوفایی نمونۀ اين مذاهب متجانس و متکامل بوده اند، مذاهبى که در اساس يکى هستند، اما در همان حال داراى روش مختلف و مواد مختلف و اجتهادات مختلف می باشند. متاسفانه اين نوع سعی و اجتهاد تداوم پیدا نکرد، و حالا به علت توقف و رکود قرونیِ مسلمین، حلقۀ اتصال تفاهم و اجتهاداتِ دورۀ معاصر با ادوار گذشته عمیقا گسسته است. و همین است که اسلاميت و دینداریِ معاصر بجای اینکه از مذاهب سنتی اخذ و دریافت گردد، بايد مستقیما از «نصوص قرآنی و اصول سنت نبوی» اخذ و دریافت شود، تا مسلمین و بشریتِ معاصر اسلامیتی اصیل و توحیدی داشته باشد (نه سنتی و خرافه آمیز)، امرى که فاصله و شکاف عميق و حتى اساسى با «مذاهب و معابر قرونی» خواهد داشت و با آنچه آن را اسلامیت سنتی و تاریخی مینامیم بسیار متفاوت خواهد بود. و این کاری است که متفکرین و روشن اندیشان مسلمان در دورۀ معاصر بصورت وسیعی بدان مشغول و در رابطه با آن آثار با ارزشی از خود به یادگار گذاشته و قدمهای جدی برداشته اند. کمااینکه حالا نیز این موج توحیدی و احیاگر در مسیر تکمیل و تکامل خود میباشد، و به تأکید موحدین آزادیخواه در چنین راستایی قرار دارند و دنبال تکمیل و تکامل آن هستند، و الحمد لله در این راستا تلاشهای زیادی صورت گرفته و قدمهای خوبی برداشته شده است. اینست که باید گفت: دريغا که در قرون ماضیه اسلام اجتهادى و اسلامى که «در ميدانِ زندگی و تحولات اعصار مختلفه» پاسخگو باشد، تداوم و استمرار پيدا نکرد و دچار رکود و توقف گردید، و بعد از قرون اولیه، رشد مذاهب و معابرِ اسلامى (بنابر استبدادی سیاسی و اجتماعی و تاریخی) متوقف گرديد، و بجاى تحول و راهگشايى در زمانها و مکانهاى مختلف، فقه و فهم مسلمين راکد و منحط و راه تقليد از مذاهب و معابر تاریخی مرسوم گرديد، مذاهب و معابری که لااقل فروعات و جزئياتشان «براى دورۀ معينى» ارائه شده بود، نه براى ابد الآباد! و نه براى اينکه در طى زمان مطلق و معصوم شوند. بدین صورت، با توقف و رکود فقه و فهم اسلامى و محدود و مطلق شدن مذاهب و معابر اسلامى، مسلمين و امت اسلامى از جوابگويى به حوادث و مسائل اعصار مختلف و تحول يابنده باز ماندند و درجا زدند، و از مکانت الگويى و پيشتازى بشریت عقب افتادند، و متعاقب آن مظهريت اين آیۀ قرآن را از دست دادند که تصریح می نماید: وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً (بقره - ١۴٣): «اينچنين شما را امت و جامعه اى عادل و متوازن قرار داديم، تا شاهدان و نمونه هايى براى بشريت باشيد، و رسول الله نيز شاهد و نمونۀ شما باشد». البته این مرحلۀ اول شکست بود، لکن سیر انحطاط مسلمین و جوامع اسلامی در حد خسارت و از دست دادن «مکانت الگویی و پیشتازی» متوقف نگردید، بلکه مراحل بعدی شکست و تلاشی نیز در پی آمدند، که عبارت بودند از: الف - رها کردن بُعد دفاعی و مُجاهِده و مغلوب شدن در برابر دشمنان، ب - اشغال بلاد مسلمین توسط صلیبیان و مغلولان و استعمارگران شرق و غرب و تجزیۀ و تلاشی ممالک و جوامع اسلامی. ج - و متعاقب آن حاکمیت و سیطرۀ بی دینان و اسلام ستیزان بر ممالک و جوامع اسلامی، پدیدۀ شومی که حالا نیز به قوت خودش باقی بوده و تقریبا تمام بلاد و جوامع اسلامی تحت سلطۀ استبداد دست نشانده و استعمارگران اجنبی قرار گرفته است. آری؛ «مصائب عظمای ۱۴۰۰ ساله» کار اسلامیت و مسلمانی را به سرحد نابودی کشاند؛ و لکن بیداری مسلمین و جنبشهای مُعاصر اسلامی حرکتی است جهت تداوم دینداری توحیدی - اسلامی و برای بازگشت به اسلامیت و مسلمانی (البته به روشهای مختلف - و بیشتر سنتی و عصری)، و اما تدیُّن توحیدی - اجتهادی (اسلام اجتهادی) طرح دینداری اصیل و نوین در دنیای مُعاصر است، موجی که توحیدی و آزادیخواهانه است و زوال استبداد و استعمار و خُرافه زدایی هویت آن را تشکیل می دهد. بر پایۀ این توضيحات مشخص می شود که عليرغم «تعدد و تنوع اجتهاد» تنها يک نوع اسلام وجود دارد، و آنهم اسلام اجتهادى و اسلام توحید و آزادی است، چرا که دین اسلام و آیات قرآن (و هر فکر و عقیدۀ دیگری) تنها در سایۀ «آزادی اجتهاد و اجتهاد آزاد» قابل تحقیق و بررسی و نحوۀ اجرایش امکـان تطبیق خواهد داشت. کمااینکه در صدر اسلام و در زمان حضور رسول الله نیز وضع بهمین صورت بوده است، و سنت رسول «محصول اجتهادات ایشان» و ناشی از نحوۀ تطبیق و اجرای اسلام و آیات قرآن در آن مرحله از دینداری توحیدی است. در مراحل بعدی نیز (چه در زمان خلفای راشده و چه هنگام تدوین فقه احکام) اصل اجتهاد و نحوۀ تطبیق اسلام و آیات قرآن یک ضرورت مسلَّم بوده و در حد امکان اسلام اجتهادی تجلی پیدا کرده است، و اصلا «بدون اجتهاد فراگیر» نمی توان از اسلام و دینداری توحیدی و تطبیق آن سخنی به میان آورد. اینست که باید توجه داشت: مسئلۀ اجتهـاد صرفا جهت درک و فهم اسلام و اسلامیت نیست، بلکه آنچه اساسی تر است همانا نحوۀ اجرای اسلام و زمان تطبیق آیاتِ قرآن و قوانین توحیدی می باشد، و همین است که نزد موحدین آزادیخواه «انواع اجتهاد» طرح و ارائه شده است. در غير اين صورت و با نادیده گرفتن اصل اجتهاد، آیات قرآن و احکام اسلام و کلا دین توحید، يا بصورت مجموعه اى «غير قابل تفسير و غير قابل تطبيق» در می آيد و صفت هادی و راهگشاء را از دست می دهد و از حل مسائل متغیر و پیچیدۀ زندگى بشری (و خاصتا از قضايايی که در نصوص وحى نيامده اند) عاجز می ماند، و يا اينکه اسلامیت در آراى شخصیتها و علمایی که قرنها پيش مى زيسته اند و امکان فهم و چاره سازی مسائل و قضاياى ادوار بعدی را نداشته اند محصور می شود. و طبعا نتيجۀ این روشهای غیر توحیدی عبارت خواهد بود از: «حذف اسلام و ترک اسلامیت» در میدان عمل و زندگی، که بخش بزرگی از مسلمین چنین کرده اند و سر از زندگی مادی و یا مکاتب غربی درآورده اند، و یا «مطلق و ابدیت آراء و اجتهادات قرونی» و جانشينی افکار کهنۀ بشری بجای وحى و قوانین توحیدی؛ که بخش دیگری از مسلمین بدین شیوه حرکت کرده اند، و همین است که خاطر قرنهاست گرفتار شرک و خرافه پرستی شده اند. و اين همان «انحراف و ضلالتی» است که دين توحيدى اسلام براى نفى و نابودی آن و «حرکت و استقامت در صراط مستقیم توحید» ظهور کرده است: فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَكَ وَ لَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (هود - ۱۱۲): «راست حرکت کن و استقامت نما، همانطور که امر شده ای، و همچنین آنهایی که با شما در خط توحید قرار دارند، و طغیان مکنید، چرا که الله نسبت به عملکرد شما بسیار بصیر و بیناست». و اما اگر ترک اسلام و مسلمانی و به بیان بهتر اگر «اِهمال دینداری سنتی» می تواند به کفر و ارتداد منتهی شود، شرک و مطلق سازیِ آراى بشرى هم نه تنها مشکلى را حل نمی کند، بلکه یکی از مصادر سه گانۀ ضد توحيدى و ضد بشرى (شرک - استبداد - ماديت) بحساب می آید؛ و مصیبت عظمایی است که اصلا مُوَلِد دو مصدر ديگر و از عوامل انحطاط و عقب ماندگى مسلمين است. و به تأکید وضعیت فعلى مسلمين و جوامع اسلامی بیانگر تمام عیار یک وضعیت «شرک آلود و استبداد زده و ماده گرایانه» است. البته متأسفانه وضعیت از اينهم بدتر شده است؛ و حتى نظراتِ علمای طراز اول و مجتهدين گذشته نیز: اولا بنابر ماهیت نظام تعلیمی و انحطاط اجتماعی و عدم فراگیری زبان عربی به زحمت قابل دسترسی بوده و به ندرت درک و دریافت می شوند؛ ثانيا هر کسى زمینۀ مطالعۀ علوم و آرای تاریخی و درک و دریافت آنها را ندارد، و کار آخوندها و دست اندرکاران مذهبی نیز اکثرا در عامیگری و امور کسابتی و ارتزاق از دین خلاصه می گردد. و در نتیجه نظرات و اجتهادات علمای گرانقدر گذشته همراه با عجايبات و غرايبات و از طريق «صافى ناامن آخوندى» به جوامعی مى رسند که به تنبلى و بیخیالی عادت کرده اند. اما خوشبختانه وضع دارد تغيير میکند و مسلمين در حال تغيير و تحول هستند، و بحمدالله مسلمين و جوامع اسلامی لياقت آن را پيدا کرده اند که از وضع «منحط و شرک آميز» و عقبۀ استبداد و استعمار بگذرند، و با فراهم شدن زمینه های مناسب میتوانند اسلام اجتهادى و متکامل و جوابگوى بشريت را جانشين این وضع شوم و شیطانی نمایند و راه «آزادى و توحيد و فداکاری» را باز کنند. لکن در رابطه با مسلمین اجتهادى و قرار گرفتن در مسیر توحید و آزادی، شروط و مختصاتی وجود دارد، و برای هر مسلمان حقیقی و منسوب به اسلام اجتهادی این «دو شرط و خصیصۀ اساسى» واجب و ضروری می باشند: يکى اعتراف به اصول عقیدتی اسلام (توحيد، نبوّت، آخرت) و اقرار به شعار لا اله الا الله، محمد رسول الله، و التزام به بَیٌنات و مُحکَمات قرآن، و ديگرى باز گذاشتن دروازۀ آزادى فقه و فهم اسلامى و زمينه سازى براى انتخاب آنچه قوانین توحیدی و «اجتهاد اَحسن در زمان و مکانِ تطبيق» بحساب مى آيد، تا اينکه زمینۀ اسلامیت و مسلمانی و اجراى قوانين الله در سایۀ اجتهاد اَحسن فراهم شود و مایۀ سعادت مسلمين و جوامع اسلامی در دنيا و آخرت گردد. ******
همانطور
که ذکر شد
«در ميدان اجتهاد»
انواع
و تنوع
وجود دارد،
و هر نوعی از آن
در زمان و مکان و موقعيت
خودش راهگشا
می شود،
و
بدون وجود
این اجتهادات
و
عدم ارزیابی
وضعیت
زمان و
مکان و موقعیت اجرای آیات و قوانین
توحیدی، امکان فهم و اجرای
آنها
ممکن نمی
گردد.
و اَهمّ
اجتهاداتی که در مقدمۀ
قانون سماء ذکر
شده اند،
و همچنین معانی و تعاریفی که
در فصل پایه های فکری و عقیدتیِ مرامنامه ذکر شده
اند،
بدين قرار
هستند:
ضـــــــــرورت اجتهـــــــــاد و تنوُّع آن
قبل از هر چيز بايد گفت که: اجتهاد عبارتست از رأى و قانونى که داراى
منبع و مصدر بوده و با تکيه بر منابع و مصادرى گفته و نوشته
میشود، و به عبارت ديگر، اجتهاد منشاء دار بوده و در راستاى حفظ و
پیشبُرد و تطبيق منشاء ارائه میشود. حکمت اجتهاد، تفسير و تبيين مکتب و
مشکل گشايى و آماده کردن «نصوص» براى
تطبيق و عمل و اِجراء در زمان و مکان مناسب است. و چون مصادر کلى هستند
و نيازمند تفسير و تبيين در زمان و مکان، بدون اجتهاد، تطبيق و اجراى
آنها و استفادهٴ عملى از نصوص ممکن نيست، و در نتيجه مقاصدشان به نتيجه
نمی رسد، اينست که «اجتهـــاد» ضرورت
پيدا می کند. اما جهت اِجراء و تحقق اهداف و مقاصد توحيدى و رسيدن به
آزاديهاى اساسى و آزادیهای توحیدی و عدالت فراگیر «انـواع
اجتهـاد» وجود دارد، که هر يک از آنها در زمان و مکان
و موقعيت خودش ظاهر می شوند، و بدون در نظر داشتن آنها و عدم ارزیابی
اوضاع و احوالِ زمان و مکان و موقعیت اجرای آیات و قوانین توحیدی،
امکان فهم و اجرای اسلام و قوانین توحیدی ممکن نمی گردد (هم در امور
موردى و انفرادى، و هم در امور عام و عمومى)، و مهمترين این اجتهادات
از اين قرار است:
١- اجتهاد تطبيقى
اجتهاد تطبيقى عبارتست از اجتهادى که براى تطبيق و اجراى «نصوص واضح و صريح» صورت
مى گيرد، در زمان و مکان مناسب و در شرايط خودش. در اين اجتهاد، نصوص
توحیدی، صريح و زنده اند و درست فهم شده اند، و جامعه نيز فهم صحیح و
درستى از آنها دارند. و تنها چيزى که اجتهاد را در مورد آنها ضرورى می
سازد، تشخیص زمينه ها و موقعیت اجراى آنهاست. اينست که با
ظهور و تشخیص زمينه ها و موقعیت مناسب، تطبيق و اجرايشان يکسره و بدون
مقدمه آغاز می گردد.
٢- اجتهاد ترجيحى
اجتهاد ترجيحى عبارتست از اجتهادى که براى تطبيق و اجراى «نصوص متعدد» و
بر
پایۀ
ضرورت و اولويت و زمينه دارى بعضى از نصــوص بر بعضى ديگــر و توجه به
اصطلاحات زنــده صــورت ميگيرد. در اين اجتهاد، علاوه بر اصل بودن
نصوص، شرايط اجراء، نصوص متعدد، بازنگرى کلمات و مفاهیم، ارائهٴ
اصطلاحات مناسب، فرهنگ اجتماعى، و غيره، مـورد تـوجه قرار می گيرند، تا
مقاصد منابع و مصادر و بکارگيرى «بجاى» آنها
تحقق پذيرد، و فهم حى و زنده از مفاهيم و معانى منابع و مصادر محفوظ
شود.
٣- اجتهاد ابتکارى
اجتهاد ابتکارى عبارتست از اجتهادى که در رابطه با امور
جديد و خلاقيت ها و ابتکارات واقع می شود، و بنابر ضرورت ها و در جهت
رشد و توسعهٴ ميدان انـــديشه و عملکرد تــوحيدى صــورت می گيرد. و
ميدان خلاقيت ها و ابتکارات شامل امــورى است که تا «بحال» درک
نشده و يا با تــوجه به «عدم ضرورت» و
يا «عدم زمينه ها»بدان
پرداخته نشده است.
۴- اجتهاد تجدیدی
اجتهاد تجدیدی عبارتست از اجتهادى که در رابطه با اجتهادات
پيشين صورت مى گيرد، و يک نوع تجديد نظر و بازنگرى در اجتهادات قبلى
محسوب میشود (اجتهاد در اجتهاد). اين اجتهــاد، محصول ضرورت تغييرات و
نگرش مُجدّد به قوانين و مصوبات در ميدان زنــدگى و تغییر و تحولات و
رشد آنست، و با توجه به تجربه و رشد گام به گام بشرى و تغيير و تحولات
اجتماعى، ناگزير در «موقع
خود» پيش می آيد.
همۀ اين قضايا و تنوع اجتهادات، ناشى از حساسيت اجراء و تنوع وسيع
اَعمال و تحولات در زندگى است. و در اين ميان، زمان
و مکان، شرايط و موقعيت ها، و اوضاع و احوال بشرى، در توضيح و اِجراى
قوانين نقش زيادى بازی میکنند، و در صورت حذف «اجتهاد»، اِجراء
و اِعمال قوانين بسيار مضر و خطرناک می شود. اينست
که يکى از علل و عوامل اساسى وضعيت اسلام و
مسلمين، که دچار چنين روزگار مصيبت بار و خطرناکى شده اند، ناشى از «حذف
اجتهاد» از زندگی اسلامی و به تبع آن رکود و توقف
همه جانبه است. و بهمين دليل، دين آزاديبخش و رشد آفرين و متحد کنندۀ اسلام به مذاهب شرک آميز، تعصب آفرين، راکد کننده، و تفرقه انداز مبدل
شده است.(**)
____________________________________________________
مصـــــادر و اهـــــداف اساسی اجتهاد
و
در مرامنامۀ سازمان موحدین آزادیخواه ایران (فصل ۱ - پایه های فکری و
عقیدتی) در اصول ۶ و ۷ و ۸ و حواشی آن، مسئلۀ اجتهاد و تعاریف و تنوع
آن بدین صورت منعکس شده است:
اصـــــل ششم
سماء به اصل «اجتهاد» اعتقاد
دارد، و اجتهاد از نظر سماء، روح الدين، مُحَرک حرکت اسلام، تبيين
کنندۀ دائمى
قوانين الهى (اعم از تشريعى و تکوينى)، و حافظ و تطبيق دهنده سُنن
انبياء است (****).
اینست که بدون اجتهاد در زمان و مکان، ديندارى و اجراى «وحى
عام» و حفظ و اِعمال سنن انبياء امکان پذير
نخواهد بود و جريانِ تکامل بخشى و نجات دهندگى قوانين الهى متوقف و
حکمت رسالت رسولان عقيم خواهد شد.
اصـــــل هفتم
اجتهاد در
زمان و مکان صورت گرفته و جارى میشود، همانطور که اجتهادات محمد رسول
الله ص در زمان و مکان صورت گرفته و جـارى شده اند، و
اجتهاد، اعم از «تطبيقى،
ترجيحى، ابتکـارى، و تجدیدی» بنابـر واقعيات
و با توجه به اوضاع و احوال بشريت و در زمانها و مکانهاى مختلف، در
تغيير و تحول ميباشد، و «اجتهاد در خلاء» يعنى
اظهار رأى و قضاوت و اصدار حُکم در رابطه با موضوعى که مجتهد با آن
درگير و روبرو نيست و امکان درک واقعى و درست آن ميسر نمى باشد، باطل
است. (*****)
اصـــــل هشتم
مصادر قوانين و اجتهادات سماء، اعم از عقيدتى، سياسى، اقتصادى،
اجتماعى، فرهنگى، قضایی، اخلاقى، خانوادگى، و غيره، «قرآن مبین،
قانونهای علمى، سنت مُسَـلّم نبوی، و عقـل بشرى» هستند،
و اين مصادر چهارگانه، پايه و اساس قوانين و اجتهادات سماء را تشکيل
می دهند.
(****) آزادى
بيان و عقيده، زمینۀ اجتهاد است، و اجتهاد عبارتست از تلاش و تحقيق،
جهت فهم وحى عام و کشف «راههاى ديندارى» و
استخراج قوانين زندگى دنيا از مصادر چهارگانۀ
«قرآن مبين، قانونهاى علمى، سنت مسلم نبوی، و عقل بشرى»،
در زمان و مکان و متناسب با اوضاع و احوالى که در ميدان زندگى پيش مى
آيد، و آيهٴ: وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا
لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا (۶٩): «و
کسانی که برای ما (دين و قوانين ما) جُهد و تلاش می کنند، به تاکيد
راههاى خود را به آنها نشان خواهيم داد»، تبيين
کنندهٴ اجتهاد اسلامى است.
(*****) اجتهاد
در خلاء يعنى اظهار رأى و قضاوت در رابطه با موضوعى که مجتهد با آن
درگير و روبرو نيست و امکان درک واقعى آن موضوع ميسر نمی باشد، و اظهار
رأى و قضاوت در رابطه با گذشته و حال و آينده اى که مستند نيست و
دربارۀ آن اختلاف نظر وجود دارد از اين نمونه است. چنين رأى و قضاوتى «اجتهاد
در خلاء» و اعلان موضع
خارج از موقعيت و زمان و مکان می باشد. اما «اجتهاد
زنده و راهگشا»،
که عبارتست از
اجتهاد به روش قرآن و اجتهاد عالمانه وعاقلانه، اجتهادى است که در زمان
و مکان و در رابطه با واقعيات و بدور از ظنّیات صورت
می گيرد و مجتهد با موضوع مورد اجتهاد درگير و روبرو است، و مجتهد با
اظهار رأى وقضاوت خود، مشکلات زندگى را حل کرده و راه رشد و ترقى را
باز مى نمايد. بنابراین، در اجتهاد راهگشا بايد گذشته را با توجه بـه
شرايط گذشته، حال را با توجه به شرايط حال، و آينده را با توجه به
شرايط آينده بررسى و مد نظر قرار داد و با شرط و احتياط اظهار رأى و
قضاوت کرد. چنين اجتهادى به
اطمينان قوى راهگشا و عملى خواهد بود و به قرآن و علم و عقل نزديکتر
است. سازمان مــوحدین آزادیخــواه ایران ۲ جمادی الثانی ۱۴۲۳ - ۲۰ مرداد ۱۳۸۱
|