بسم الله الرحمن الرحیم

ریشه های لعنت و نفرین صحابه و خلفای راشده در ایران

امروزه بر کمتر کسی پوشیده است که مواضع بسیار خطرناکی از طرف جریانات شیعی صادر می شود، بحدی خطرناک که حقیقتا آنها را از «مرزهای خروج از دین اسلام» نزدیک می سازد، و چونکه هیچیک از مراجع شیعی مشهور در رفض و انکار این مواضع خطرناک و نزدیک به خروج از اسلام، عکس العملی نشان نمیدهند، و از طرف دیگر، این جریانات توسط  نظام ولایت مطلقه هدایت و آب داده می شوند، در نتیجه میتوان آنها را بعنوان «بخشی از شیعه» به رسمیت شناخت. البته تاریخ و عقاید شیعۀ غالی و شیعۀ علی اللهی و شیعۀ صفوی نیز، که از طرفی علی وخاندانش را به «مقام الهی» میرسانند، و از طرف دیگر، صحابه و خلفای راشده را تکفیر و لعنت میکنند، و حتی قرآن منسوب به آنها را لا اقل مخدوش می پندارند، این واقعیت را بیشتر اثبات میکند.

این جریانات شاید به اتفاق آراء دارای دو منشاء هستند: بسیاری از صاحب نظران منشاء شیعه گری لاعِنی و خصمانه را «واکنش نژادپرستان ایران» به هجوم و تسخیر ایران توسط اعراب مسلمان بحساب می آورند، و همین است که از میان همۀ صحابه و همۀ مسلمین، عمر ابن خطاب را در رأس لعنت و عداوت خود قرار داده اند. در حالی که واقعا و بحق یک ایرانی مسلمان می بایست «قدردان خدمات عمر بن خطاب» در رابطه با ایران و ایرانی باشد، چرا که این عمر بن خطاب بود که اسلام را به ایران آورد و ایرانیان را از پادشاهی ظالم و جنایتکار ساسانی و از مجوسیت پوسیده و خرافی و پر تبعیض نجات داد. اما اینکه همین «دو کار اساسی» عمر فاروق، باعث شده که آنها در حق ایشان چنین کینه توز و بغض آلود شوند، پس بنابر این، صف ها مشخص است و بهتــر است آنها را «بقایای ساسانیان مجوسی» به حســاب آورد. اما حال چرا آنها بعنوان مجوسی یا به هرعنوان دیگری این واکنش را نشان نداده اند، باید گفت : اولا مجوسیت چیزی نبود که در برابر دین اسلام علم شود، و در نتیجه آنها به ناچار در لباس و نام اسلام خزیدند، و بدین شیوه کارشان ادامه پیدا کرد. ثانیا آنها از میان مسلمین، خود را پیــرو کسانی جا زده اند که با نظام رسمی اسلامی یعنی نظام خلافت، به حق یا به ناحق، مشکل داشته اند، و به اصطلاح امـروزی از مخالفین خـلافت اسلامی ( معارضین = اپوزیسیون ) حمایت نموده اند، و بعد از میان آنها نیز حسین بن علی بن ابی طالب را بیشتر عَلَم کرده اند، که معتقدند ایشان هم  داماد ایرانیان بوده (گویا شهربانو دختر یزدگرد سوم همسر او شده است)، و هم ایشان بعنوان مخالف خلافت رسمی عربی – اسلامی شهید گشته است. همچنین ماهیت نظام شیعی نیز، که متکی به خانواده و ارثی است و امامان شیعی در آن مطلق و معصوم شده اند، از ماهیت فرهنگ شاهنشاهی اخذ و نسخه برداری شده است. بگذریم از عداوتی که با خاندان و همسران محمد«ص» دارند و حتی محبوبترین همسر او را مورد تهمت هایی قرار می دهند که سلمان رشدی نیز به پای آنها نمی رسد. اما با وجود این، آمده اند از دختر پیامبر برای انتقال به خــــــــــانوادۀ علی بن ابی طالب پلی زده اند! و آن را جانشین خانواده و همسران ایشان کرده اند؟!، در حالی که آنها اصلا و ابدا به اینکه زنان منشاء وراثت باشند اعتقادی ندارند، و بعد از فاطمه دیگر کاری به زن ندارند و اصلا پست ترین موضع را در حق زنان اتخــاذ کرده اند. و بعـــد آیات همان قرآنی که آن را مختص ابوبکر و عمــر و عثمان و سنیان! می دانند و در برابرش مصحف افسانه ای فاطمه را علم کرده اند (آیاتی که صراحتا در بارۀ همسران رسول نازل شده اند) برای عصمت و طهارت امامانِ بقول خودشان ضد خلافت اسلامی! استخـدام می کنند؟!!، علاوه براینها ماهیت فرهنگی آنها و جشنهایی مثل غدیرخم و مراسم رفع القلم (عُمرکُشان = مراسم لعنت خلفای راشده و اباحۀ  گناه و فسق و فساد) و...... و نیز زیارتگاه سازی از قبر ابولؤلؤ مجوسی و تبدیل این قاتل خلیفۀ اَعظم به مأمورعلی ابن ابی طالب؟! و دهها و صدها مظاهر خصومت و عداوت دیگر برای شناخت آنها و ریشه های نژادپرستانه شان، و تبدیل آن به فرهنگ لاعِنی، اسنادی بیش از نیاز در اختیار خاص و عام قرار میدهد. اینست که بهتر است درهمینجا توقف نماییم، چونکه وارد دنیای خرافات و بیخردی و حتی دنیای بچه گانه ای میشویم که در آن جز آلودگی زبان و قلم نتیجه ای عایدمان نمیشود، و راه زوال این دنیای حِقـد و بی خردی و خرافه گری، آزادی و رشد مردم و رسیدن به مراحل دیگر است. هر چند در همینجا نکته ای بسیار لایق ذکر و توجه است، و آن اینکه:  در حالی این همه وحشیگری و هَتک و پایمال سازی در حق همۀ مسلمین و بویژه مسلمین اهل سنت و از جمله اهل سنت ایران صورت می گیرد، که در نظام ولایت مطلقه حتی خطابی معقول و حکیمانه نسبت به رؤسای استبدادی و یا نقدی بسیار محتــرمانه نسبت به امامان مطلق شدۀ این «غالیانِ لعنتچی» ابـدا تحمل نمی گردد؟! و  چنین کاری حتی میتواند مرگ و اعدام در پی آورد؟!!

منشاء دوم موضع جنگی و خصـومت لجام گسیختۀ جریانات شیعۀ غالی و علی اللهی و صفوی، علیه صحابه و خلفای راشده، استعمار و استبداد تلقی می شود، امری که بسیار بدیهی به نظر می رسد، چراکه استبدادیان همیشه روی آنچه که وسیلۀ اِغفال و فریب توده های مردم باشد، سرمایه گذاری می کنند، و استعمارگران نیز روی آنچه که تفرقه انگیز و متلاشی کننده باشد، حساب باز می نمایند. و همین است که به وضوح می بینیم:

اولا نظام موسوم به جمهوری اسلامی! که در اوایلِ امر، تمایلات اسلامی داشت، سرانجام در یک نظام شیعی غالی و علی اللهی و صفوی یعنی «نظام ولایت مطلقه» خلاصه گردید!!، و کتابهای خمینی و مصباح یزدی و دستغیب و...... جان مایۀ آن شدند، و در سایۀ همین نظام استبدادی - فرقه ای، کتابهایی امثال اسرار آل محمد، شبهای پیشاور، کشف الاسرار خمینی و..... به اصول نظری حکام استبدادی تبدیل شده، و قبر خیالی فیروز ابولؤلؤ مجوسی در کاشان بعنوان تجسم خصومت با خلافت اسلامی، زیارتگاه شیعه یان غالی و علی اللهی و صفوی و ولایت فقیهی گشته است؟!، چرا؟؟؟ چونکه نظام ولایت مطلقه برای «تداوم حاکمیت نامشروع و استبدادی اش» محتاج جهالت و خرافه گری و احساسات کور عوام محروم و بی خبر است. و در عین حال، این نوع شیعه گری، به مثابۀ نشان دادن چراغ سبز هماهنگی به دول غربی است، بدین صورت که میخواهد به دول غرب بفهماند که: ۱- حساب ما از بقیۀ مسلمین نـه تنها جداست، بلکه ما دشمن آنها هستیم، و اینهـــم «اسنادِ» این جدایی و دشمنی و ماهیت مواضع جنگی که در بارۀ آنها اتخـــاذ کرده ایم. ۲- نظام ولایت مطلقه از این راه می خواهد به غرب بگوید که ما می توانیم همکار و متحد شما باشیم، و می خواهد به آنها اثبات کند که ما «همان صفویه» هستیم و اهل سنت نیز همان «دولت عثمانی» است. و بدین ترتیب، شیعه گریِ حد اکثر خرافی و بغض آمیز و نژادپرستانه و عرب ستیز، جوابگوی این نیاز پلید و شیطانی است. و گرنه ذات و طبیعت شیعه گری، خصم آلود و تهمت زا و افسانه پرست نیست، و مثلا شیعۀ زیدیه چنین نیست، و بعد غیر از این نیست که ماهیت هر خط و جریانی، از نحوۀ موضع گیری و اهداف و مقاصد رهبرانش نشأت می گیرد. مثلا اگر همین «نظام ولایت مطلقه»، سیاست زد و بند با غرب را در پیش نمی گرفت و به پشتبانی آن دل نمی بست، در رابطه با اسلام و مسلمین میتوانست دارای موضع دیگری باشد، بگذریم از اینکه همین علی خامنه ای و امثال او بودند که مترجم کتاب های «سید قطب» و «ابوالاعلی مودودی» و «یوسف قرضاوی» و غیرهم بودند و آنها را به جوانان شیعه معرفی می کردند. یا همین امروزه، مگر شیعه یان اثناعشری که راه اُخوّت و نزدیکی را با دیگر مسلمین در پیش گرفته اند کم هستند؟ طبعا کم نیستند، اما چون حاکمیت ندارند و در وسایل خبری و رسانه های استبدادی – استعماری نیز نمی توانند ظاهر شوند، کم و ناچیز به نظر می رسند. طبعا اهل توحید و اجتهاد نیز دارای همین وضعیت هستند، چرا که موضع «اتحادی و اجتهادی» دارند.

ثانیا با توجه به اینکه دول غربی، بعنوان دشمنان تاریخی مسلمین بسیار مشتاقند که در جهان اسلام تفرق و شکاف و چندگانگی ایجاد شود، از مواضع جنگی نظام ولایت مطلقه و تشیع صفوی بر علیه مسلمین استقبال می کنند. چرا که تفرق و شکاف در جهان اسلام، چه وجهۀ قومی داشته باشد و چه وجهۀ مذهبی و فرقه ای، برایشان زیاد فرق نمی کند، و اصل برای آنها تفرق و تضعیف و درهم شکستن است. در عراق کنونی هم می بینیم که جنگ و کشتار فرقه ای در زیر سلطۀ اشغالگران امریکی و انگلیسی چگونه شعله ور و گسترده شده است؟! و نظام ولایت مطلقه هم چگونه به همراهی این استعمارگران به جنگ اهل سنت و اهل مقاومت رفته است؟! زمان عثمانی و صفویه نیز بهمین صورت بود، و بالاخره این جریانات غالی و صفوی و علی اللهی، همیشه خنجری در پشت مسلمین بوده اند. اما ممکن است سؤال شود که حال که چنین است چرا غرب با نظام ولایت مطلقه علیه مسلمین و اهل سنت متحد نمی شود؟ جواب این سؤال چنین داده می شود: ۱- چنین امیدی از زمانی که خمینی را وارد پاریس کردند وجود داشته است، و داستان ایران گیت و سفر مکفارلین به ایران در زمان خمینی و حتی اعدام مهدی هاشمی به علت افشای این سفر، در راستای این امر بوده است. ۲- در دوره های شانزده سالۀ رفسنجانی و خاتمی، چنین تلاشی بصورت گسترده تری پیگیری شده است، و اتحاد نظام ولایت مطلقۀ خمینی با دول ناتویی و امریکی در اشغال افغانستان و عراق، نمونه های این واقعیت هستند. جهت وضوح بیشتر این موضوع به مقالۀ: «کمکهای متقابل دول غربی و نظام ولایت مطلقه» مراجعه شود. اما درهمان حال که نظام ولایت مطلقه دشمن مسلمین است، بنابرماهیت فرقه ای و غیرغربی که دارد، دول غربی بدان اعتماد نمیکنند، و مثلا حتی در دوره های رفسنجانی و خاتمی، که از طرفی به زد و بند با دول غربی و حکام عربی پرداخته اند، اما از طرف دیگر مشغول برنامه های سری هسته ای بوده اند!!، بالاخره اینها اهل تُقیه هستند و دغل بازی و نفاق جزو ارکان مذهبشان است. اینست که نظام ولایت مطلقه که رهبری شیعه یان غالی و علی اللهی و صفوی را بدست گرفته ، اگر برای دول غربی میتواند یک متحد عالی بحساب آید (بدلیل مواضع جنگی که با مسلمین دارد)، اما در همان حال، این نظام برای غربیان نیز میتواند خطر آفرین باشد. اینست که این نظـام به مثابۀ شمشیر دو لبه ای است که بازی و زد و بند با آن ممکن است عواقب ناگواری را در پی داشته باشد. دراین رابطه به مقالۀ: «مواضع متضاد دول غربی در رابطه با نظام ولایت مطلقه» مراجعه نمایید. این مسئله دربارۀ احزاب و جریانات اسلامی هم صدق میکند، و مسلمانانی که در جهان اسلام با این نظام، تمایل و تعاطف نشان میدادند، مدتهاست که تغییر موضع داده اند، و حالا در سراسر جهان اسلام، ماهیت فرقه ای و لاعنی و صفوی آن، مثل روز روشن است. بگذریم از جهات و جریاناتی مثل فلسطینیان که بناچار از هر جایی و از هر کسی کمک دریافت میکنند. بدیهی است که احزاب و سازمانهای مسلمان ایران نیز وضعشان مشخص است و جز برکناری این نظام شرک و استبداد و تبعیض را آرزو نمی کنند.

بنابر این توضیحات، نتیجه می گیریم که: بله لعنت و نفرین خلفای راشده، و عداوت و خصومت با صحابۀ رسول، و نسبت دادن تهمت و افتراء به عزیزترین همسران محمد مصطفی، و انکار شوری و بیعت و خلافت اسلامی، و محل تردید قرار دادن صحت و سلامت قرآن منزل، و عَلَم کردن علی بن ابی طالب بجای محمد مصطفی، و جعل نظام وصایتی و ولایت فقیهی، و مطلق و معصوم سازی امامان، و ساخت زیارتگاههای بت خانه ای، و کم رنگ کردن حج و زیارت مکه و مدینه، و دامن زدن به اعیاد افسانه ای و محلی، و ارائۀ تفاسیر عجیب از آیات قرآن و جعل احادیث عجیبتر، و حتی جعل احادیثی مبنی بر اینکه: «اسلامیت یعنی آنچه بر خلاف عامۀ مسلمین است!!»، و راه اندازی تاریخ  خاص و نقل اخبار افسانه ای از صدر اسلام و....... همه و همه نمادها و مظاهر عداوت و به مثابۀ اعلام مواضع خصمانه و جنگی و خارج از محدودۀ اسلامیت است، که علیه مسلمین و دین اسلام اتخاذ شده و می شوند و در لعنت و نفرین و تهمت زنی و خرافه سازی فوق الذکر متجلی گشته اند. و طبعا این مواضع جنگی در عین داشتن ریشه های خصومتِ نژادپرستانه و تبدیل آن به فرهنگ جاهلی، طرح و حیله گری استبدادی است، که در دورۀ صفویه پایه ریزی و در نظام ولایت مطلقۀ خمینی تکرار و گسترش یافته است. همچنین این نوع اسلام ستیزی پَست و بی خردانه و افسانه آمیز، که دروغگویی و تهمت زنی و افسانه سازی، اساس  و ماهیت آن را تشکیل می دهد، مَحل حمایت و امید دول  استعماری و اسلام ستیز بوده و هست، و «تفرقه بینداز و حکومت کن» که پایۀ سیاست های استعمارگران جهانی و برای پراکندگی و تضعیف و سلطه گــــری بر ملل جهان و خاصتا ملل اســـلامی است، این واقعیت را روشن تر می سازد.

سازمان مُوَحِّدین آزادیخواه ایران

۱۰ محرم ۱۴۲۸۸ بهمن ۱۳۸۵