بسم الله الرحمن الرحیم

نقد روش سیاسی سماء و جواب مُستدَل آن

آقای محمد (مدیر وبلاگ چرا) در یک نقد دوستانه و کوتاه زیر عنوان «سماء به کجا می رود؟» به وضع سماء پرداخته است، اما در واقع اصل نقد ایشان متوجه روش حرکت سماء و مبارزۀ سماء با نظام استبدادی ولایت مطلقه است، اما نه از آن جهت که ایشان موافق نظام ولایت مطلقه باشد، بلکه از آن جهت که معتقد است سماء برای چنین مرحله ای آمادگیهای لازمه را کسب نکرده است، و در این رابطه سماء را به «مبارزۀ پیامبر اسلام» ارجاع میدهد که مراحل مبارزاتی اش متناسب با آمادکیهای مسلمین بوده است. البته ایشان دارای اشتراکات زیادی با سماء است، اما در بعضی مسائل و نیز در روش مبارزه مختلف فکر می کند.

اصل نقد ایشان متوجه روش سیاسی سماء بدون آمادگی و قبل از «تکمیل مراحل تربیتی» است. در این نقد به وضوح مشاهده می شود که ایشان سیاست و کار سیاسی را به معنای «رایج و ناسالم آن» دریافت و استعمال کرده است، و علت اصلی این نقد نیز این «نوع فهم» از سیاست و کار سیاسی است، و بهمین خاطر هشدار داده است که نکند در سماء نیز تربیت فدای سیاست شود؟! اینست که باید یک «تصور مشترک» از اصطلاحات و مفاهیم داشت، تا بتوان به نتیجه و توافق رسید. از نظر سماء، سیاست و کار سیاسی عین تربیت و بخشی از تربیت است، و تربیت سیاسی «عالیترین تربیت» بحساب می آید. تربیت فردی (که بیشتر رواج دارد و در جوامع سنتی اکثرا همان مدنظر است) بسیار ساده تر از تربیت سیاسی است و اهداف آن نیز محدود تر میباشد، و جهت اداره و رهبری افراد و برای مهار امیال نامشروع فردی بکار می آید (که به نوبۀ خودش ضروری و بجا میباشد). اما تربیت سیاسی پیچیده تر بوده و دسترسی بدان نیز مشکلتر وحتی نیازمند لیاقت بیشتر است، چون اهدافش وسیعتر و جهت «اداره و رهبری اجتماع» انجام میگیرد. و در تبیین «هــدف اَعـــلای رســالــت» معنای سیاست چنین ارائه شده است: سياست يعنى «تربيت و اصلاح و ادارۀ جامعه»، بدین معنا که امر سیاست و تربیت سیاسی، هم اجتماع را به اخلاق و ارزشهای اسلامی مجهز میکند، و هم اهل سیاست را مُستعدِ اصلاح و سازندگی و لایق مملکت داری مینماید. پس تربيتِ مردم و آماده سازی آنها جهت ادارهٴ اجتماع، معناى اصلى و اسلامى سياست است؛ کمااینکه میتوانیم چنین چیزی را تربیت سیاسی هم معنا کنیم، تربیتی که از منظر اسلامیت، هم اخلاق آفرین و هم مدیر آفرین میباشد. بنابراین، اختلاف واقعیاعتقاد و عدم اعتقاد بههتکمیللمراحل تربیتیی شخصی یا سیاسیی)نیست، چرا که چنیننامری بدیهی و مورد اتفاق همۀ بشریت درر مکاتب و مناهج مختلفاست، بلکه اختلاف واقعی درر اینستکه آیا در نظام استبدادیِِ فراگیر و تمامیت خواهه»و به اصطلاح غربیان توتالیترر((که همۀ زمینه های مبارزه و حتیی کتابخوانییاز مردم سلب میشودد)چه باید کرد؟ اینست مسئلۀ اساسی. آیا باید تا حد تحمل شدن از طرف نظام استبدادیی تنازل و عقب نیشنییکردد (روش سازش وو تنازلل--مثل نهضت آزادی و اخوان المسلمینن)،، و دراین راستا باید همۀ موازین فکری - سیاسی را زیر پا نهاد و حتی برای شراکت در ادارۀ نظام استبدادی تلاش نمود؟ یا اینکه باید به مواضع فکری و سیاسی خودد «ملتزم و پایبند»»بود و از مواضع خود دفاع نمود؟؟ (روش التزام و ثبات قدمم-- مثل موحدین آزادیخواه یا در جهان اسلام مثل حزب التحریرر)،، روشیی کهه خواه ناخواه منتهی بهه تقابل و درگیری با نظام استبدادی خواهد شدد،و به مرور اصل مسئله می گردد. و یا اینکهه نخیرر اصلا باید سلاح برداشت و با نظام استبدادی فراگیر بهه «جنگ مسلحانه»»پرداخت؟؟ (روش مبارزۀ مسلحانه)،،مثل سازمان مجاهدین خلق در ایران و سازمان القاعده در جهان اسلام،،  که خوب در آن صورت مسئله از تقابل فکریی -سیاسی تجاوز میکند و باید یکی بر دیگری غلبه نماید (هر چند در این میدان نیز خاصتا در صورت توازن قوای طرفین مصالحه نیز می تواند واقع شود)..

آقای محمدآقای محمد تصور میکنند که سماء به میل خودش! وارد «مراحل تشکیلاتیِ قبل از آمادگی شده» و علیه نظام سیاسی حاکم به مبارزه برخاسته است؟! اما باید خطاب به مدیر وبلاگ چرا تأکید کنیم که: اگر آزاد بودیم و مجبور نبودیم، نه تنها قبل از آمادگی وارد مرحلۀ مبارزه با نظام استبدادی نمی شدیم، بلکه وارد «مرحلۀ تشکیلاتی هم نمی شدیم. و طبعا ما در متن این حرکت توحیدی و آزادیخواهانه قرار داشتیم و موجد آن بودیم، و خوب می دانستیم که برای چنین مراحلی آمادگی لازمه را نداریم! و حتی افراد نزدیک به رهبری نیز دارای مشاکل زیادی بودند، و شاید تعجب کنید که بدلیل عدم همین آمادگی (در مرحلۀ اول هجرت) رهبر سماء تنها هجرت کردند؟! و این مسائل در «نوارهای اول و دوم مباحث تأسیس» بیان شده است. و از اینها  جالب تر اینکه بیشتر آمادگیها و تربیتهای فکری - سیاسی بعد از این هجرت اضطراری (حبشه ای!) و خاصتا در دورۀ حضور در پاکستان بوجود آمدند. و اصلا حکمت هجرت برای دسترسی به افراد جهت «تربیت و آمادگی» در ابعاد فردی و سیاسی و تشکیلاتی بود، اما حتی از پاکستان نیز اخراج شدیم؟! و در کردستان عراق نیز ممنوع الفعالیت گشتیم!!! بگذریم از اینکه حالا هم کار سماء، فکری، سیاسی، فرهنگی، و اشتغال به دعوت و تعمیق و گسترش تشکیلات توحیدی و آزادیخواهانه است و «تربیت توحیدی فراگیر» اساس کار و فعالیت سماء است، و همۀ بخشها و فصولِ مرامنامه و اساسنامۀ سماء و مقدمۀ آن بهمین مسائل اختصاص یافته است. نکتۀ دیگر اینکه ما برای تربیت و آمادگی، قبل از مراحل تشکیلاتی و مبارزه با نظام استبدادی، از نظر زمانی فرصت کمی نداشتیم، هشت سال مقدمات را طی کردیم، و اگر نظام استبدادی یقۀ ما را نمی گرفت و ما را زندانی و محروم و ممنوع نمی کرد، هشت سال دیگر نیز کار مقدماتی می کردیم، که در آن صورت واقعا نهضتی بپا می گشت، چرا که واقعا مشتاق زیاد بودند، لکن «موانع استبدادی» قویتراز اشتیاق مردم به توحید و آزادی بود. و در همینجا به این عبارات از «تاریخچۀ سمــــاء» توجه نمایید: خلاصه در دوران هشت سالهٴ پايه ريزى، فعالیتهای زیادی صورت گرفت و پيشرفت هاى خوبی نصيب موحدين آزاديخواه گرديد، و کار و فعاليت آن دوران (بنابر علنى و نيمه علنى بودنش) توانست درسطح اجتماع و در مدارس و دانش سراها و در ميان ملاها و طلبه ها جريانى بپا کند و به دانشگاهها نيز سرايت نمايد. و چون کار موحدين آزاديخواه از يک طرف اکثرا «فکرى و عقيدتى» بود و روی تــوحید و اندیشه های اسلامی تأکید می کرد، و از طرف ديگر روش فعالیت مبنای «استدلالى و نو انديشانه» داشت، در نتيجه زمینۀ گسترش برنامهٴ موحدين آزاديخواه بين اقشار مختلف فراهم گردید. اما همينکه حضور موحدین آزادیخواه محسوس و جدى شد وجريانى پديد آورد و به سرعت به شهرهاى ديگر کشيده شد، نظام ولايت مطلقه نتوانست آن را تحمل نمايد، و با بستن همهٴ راهها و محروم کردنها و سرانجام دستگيرى و بازداشت موسى عمران (على تشارکى) زمينه هاى فعاليت علنى و نيمه علنى موحدين آزاديخواه نیز از بين رفت، و بدينصورت نظام ولايت مطلقه بار ديگر ماهيت استبدادى خود را به نمایش گذاشت، و از همينجا بود که کار و فعاليت غيرعلنى و سرى موحدين آزاديخواه آغاز گرديد.

برادر عزیز، شما سماء را به روش پیامبر حواله می دهید، اما این «قضیۀ اساسی» را فراموش می کنید که محمد مصطفی در یک نظام عشیره ای مبعوث شد، که در ذات خود چندان توانا و سرکوبگر نبود، بگذریم از اینکه پیامبر اسلام در قبیلۀ قریش خاندانی مثل بنی هاشم را در پشت سر خود داشت و شخصی مثل ابوطالب (پرده دار کعبه) همکار ایشان بود. اما با وجود این، بنابر فشار و شکنجۀ مشرکین، خاصتا علیه مسلمانان بی پناه، همین پیامبر تن به «هجــرت اضطراری» به حبشه داد، که تقریبا هجرتی ناموفق بود، و بدیهی است که بزرگترین موفقیت پیامبر پیمان با اهل مدینه (یثرب) و هجرت به آن دیار بود، و اصلا به دلیل اهمیت آن،  چنین روزی «مبدأ تاریخ مسلمین» قرار گرفت. اینست که ما مثل شما فکر نمی کنیم و تصور نمی کنیم که حضرت رسول کارش را تکمیل کرد و بعد به هجرت روی آورد؟! ما به صراحت میگوییم این ناشی از یک «تصور سنتی» است، و واقعیت اینست که کار رسول هرگز در مکه تکمیل نگردید (همانطور که در مراحل بعدی دیدیم که تربیت فراگیر توحیدی و اسلامی واقعا ناقص مانده است). و این نقص و ناتمامی در تقسیم غنائم جنگ بدر و در مصیبت جنگ احد و در میدان جنگ حُنین و خاصتا در دورۀ بعد از رسول (و در همۀ مراحل) این نواقص و ناتمامی به وضوح به چشم میخورد، لکن همین قدر مقدور بود و قبل از «تکمیل تربیت و تعلیمات اسلامی» هجرت یک ضرورت گردید. اصلا چگونه میتوان از تکمیل تربیت اسلامی در مکه سخن گفت، در حالیکه بیشتر آیات قرآن و خاصتا آیات «احکام عملی» بعد از مرحلۀ مکه نازل شده اند؟! بگذریم از اینکه هنگامی که پیامبر اسلام وارد مدینه شد (در اوایل کار) حکومت اسلامی تشکیل نداد، بلکه یک حکومت توافقی (اتحادی) تأسیس نمود و منشور و اساسنامۀ آن نیز هنوز موجود است. و اصلا داستان ناکام بعثت پیامبران توحیدی در طول تاریخ بشر، ناشی از «عدم زمینۀ کار تربیتی» بوده است، و امروزه هم اصل مُشلکه همین قضیه است، و پیام توحید و آزادی حتی بصورت ابلاغی نمی تواند به مردم برسد، چه برسد به اینکه کار تربیتی روی مردم انجام داد، امری که بسیار عمیق تر از یک ابلاغ و رساندن چیزهایی به مردم است. آری موحدین آزادیخواه خوب میدانند که بدون دسترسی به مردم کار جدی نمیتوان برای توحید و آزادی و برای زوال شرک و استبداد و مادیت انجام داد، و برقراری نظام استبدادی نیز برای همین ممانعت و جهت عدم ارتباط با مردم و عدم دسترسی به آنهاست. و در این رابطه به این جملات از اهداف نهایی - بخش شرک زدایی در مرامنامۀ سماء توجه نمایید: «البته بايد دانست که مبارزه با شرک و چند خدایی، نيازمند آزادى و دسترسى به توده هاى مردم است، و اين مسئلهٴ اساسى، شرط پيشرفت و پيروزى در ميدان مبارزه با شرک و خرافات مذهبی و غیر مذهبی است، و مهمترین علت ايجاد نظام استبدادی و برپایی اختناق و نا امنى، ممانعت از دستيابى به همين نکتهٴ کليدى است. آری، مستبدينِ خیانت پیشه بسيار اصرار می ورزند تا توده هاى مردم را در جهل و ترس وعقب ماندگى نگه دارند، و میخواهند که مردم جز شـرک و خرافات را ندانند و جز بت سازى و دروغ پردازى را نشنوند».

اما دربارۀ این مسئله که: «اگر انسانهای توحیدی را تربیت نکنیم، بعد از نظام ولایت مطلقه نیز از نظام استبدادی و احزاب و سازمانهای استبدادی خلاص نخواهیم شد و یک استبداد جدید جای استبداد زائل شده را خواهد گرفت»، چنین امری حتمی نیست، بلکه جزو ممکنات است، چرا که استبداد و نظام استبدادی نه یک منشاء دارد و نه یک علت! همانطور که آزادیهای سیاسی و حکومتداری نیز کاملا وابسته به وجود «تربیت توحیدی» نمی باشد، و اگر چنین باشد، پس آزادی و دمکراسی غربی را چگونه توجیه می کنید؟! که خوب علیرغم محدودیتهاش موجود است و واقعیت دارد. بگذریم از اینکه عدم وجود تربیت توحیدی جزو نگرانیهای اساسی سماء است و در این رابطه سماء مطالب زیادی ارائه داده است. و همانطور که عرض گردید مسئله این نیست که «تربیت باشد یا نباشد»، بلکه مسئله اینست که آیا در سایۀ استبداد فراگیر «تربیت توحیدی» ممکن است یا نه؟! خوب بالاخره باید روشی را ارائه داد یا نه؟! و سؤال سماء اینست که آیا زمینۀ تربیت غیر سیاسی و دارای ماهیت فردی، اعم از فکری و فرهنگی و تعلیماتی و حتی هنری (به معنای رایج) در سایۀ نظام ولایت مطلقه وجود دارد؟! آیا در هر بعدی که در نظر بگیریم کسی در ایران میتواند بگوید من هستم؟! آیا کسی میتواند در سایۀ نظام ولایت مطلقه مثلا «درس و تفسیر قرآن» ارائه دهد و با افرادی سرو کار داشته باشد و بگوید کار من تفسیر قرآن و تعلیمات توحیدی است؟! همان کارهایی که موحدین آزادیخواه بر آن بودند، اما با مانعی به نام «استبداد ولایت مطلقه» روبرو گشتند. اصلا اگر در سایۀ استبداد تربیت توحیدی ممکن بود؛ چرا پیامبران هجرت کردند و بجای تربیت مردم از متن اجتماع بیرون رفتند؟! ما میگوییم چیزی که شما می گویید ممکن نیست و منتهی به «سکوت و انزواء» می شود. در غیر اینصورت باید روش اهل «سازش و تنازل» در پیش گرفت، همان روشی که حتی خود شما پیروانش را «خیانتکار» تلقی میکنید. آری، نباید چنین تصور شود که مبارزۀ سماء صرفا یک کار و فعالیت سیاسی به معنای رایج است؟! و ما به صراحت اعلام میداریم: سازمان موحدین آزادیخواه ایران جزو معدود سازمانهای فکری - سیاسی و دارای «ماهیت و تشکیلات توحیدی» است، که در سایۀ هجرت به بلاد مجاور و خارج مملکت توانسته است به کار و فعالیت خود ادامه دهد و مبارزات خود را تکامل بخشد و مواضع توحیدی و آزادیخواهانۀ خود را خارج از ملاحظات «استبدادی و استعماری» به صراحت اعلام نماید. و ظاهرا این سازمان امروزه تنها سازمانی است  که در داخل و خارج مملکت «مُنادی توحید و آزادی» بوده و پرچم اسلام اجتهادی را برافراشته است. و این در حالیست که اگر به داخل چسبیده بود و چشم گدایی به درگاه شرک و استبداد ولایت مطلقه دوخته بود و به تنازل و سازش امید بسته بود، کارش به انحطاط کشیده می شد، و پیامش حتی به گوش کنجکاوهایی امثال شما هم نمی رسید.

طرح انتقادهای دیگر و جوابهای مختصر:

مدیر وبلاگ چرا: کارهای این دوستان در واقع مبارزه با نظام فعلی ایران است. سمـــاء: سازمان موحدين آزاديخواه ايران جنبشی فکرى - عقيدتـى (صاحب انديشه و مرام) و سياسى - اجتماعى (داراى برنامهٴ حکومتى و عمل اجتماعى) است، و هدف اساسى آن «برکنارى نظام ولايت مطلقه و استقـرار جمهورى متحدهٴ مردمى» است. سازمان موحدين آزاديخواه ايران جریانی توحيدى و آزاديخواه است و روش اسلام اجتهادى و روشن انديشى اسلامى اختیار کرده است، و جهت رسيدن به اهداف توحيدى و آزاديهاى اساسى و برپايى «جمهورى متحدهٴ مردمى» و سرانجام استقرار «جامعهٴ توحيدى و خلافت مردمى» مبارزهٴ خود را پیگيرى می نمايد. سازمان موحدين آزاديخواه ايران هدف نهايى اش «آزادى، توحيد، فداکارى» است، و جهت تحقق نظام توحيدى و خلافت مردمى معتقد به حرکت تدریجی و انقلاب تدريجى و رشد همه جانبۀ فرد و اجتماع  است، حرکت و انقلابی که سرعت و کندى آن وابسته به زمينه ها و ارادهٴ مسلمین است.

مدیر وبلاگ چرا: من میخواهم بگویم که این دوستان هنوز آن آمادگی ها را ندارند تا پرچم دار و خواستار نظامی جمهوری در ایران باشند. سمــــاء: صحیح است، اما: اولا کدام حزب و سازمان این آمادگی را دارد، حتی آنهایی که از حمایت استعمارگران برخوردار هستند؟! ثانیا آیا احزاب و سازمانها برای اموری که برای آن آمادگی دارند بوجود می آیند یا برای آماده کردن امور و فراهم سازی زمینه ها و دعوت مردم به اهدافی که اعلام می شود؟!

مدیر وبلاگ چرا: من می دانم که اگر هم نظام عوض شود به راحتی افراد دیکتاتور می شوند. سمــــاء: ما مخالف این نظر هستیم، چرا که مردمسالاری قبل از اینکه ناشی از تربیت باشد، ناشی از نحوۀ تقسیم قدرت و عدم دخالت خارجی است. و آنچه در غرب وجود دارد بهمین صورت است و بیشتر ناشی از نحوۀ تقسیم قدرت و عدم تدخل مطلق و مخرب خارجی است و کمتر ناشی از تربیت فکری - فرهنگی - سیاسی است، و همین است که همین غربیانِ آزاد و دمکرات! در بلاد ما استعمارگر میباشند و حتی وحوشی بیش نیستد. بنابراین، اگر بین نیروهای سیاسی توازن وجود داشته باشد، امید به آزادی و مردمسالاری (بعد از نظام ولایت مطلقه) بسیار بجا و محل توقع خواهد بود.

مدیر وبلاگ چرا: هنوز این دوستان نتوانسته اند واقعــا انسان هایی دینی تربیت کنند، چون به راحتی افراد وابسته به آنها دچار خیانت شده و به سازمان صدمه میزنند. سمـــــاء: در این عبارت که سماء هنوز نتوانسته انسانهای دینی تربیت کند، اغراق وجود دارد، اما سماء به دلیل اینکه نمیتواند در میان مردم فعالیت داشته باشد، در تربیت انسانهای توحیدی و آزادیخواه کُند حرکت کرده و تا رسیدن به مقصد فاصلۀ زیادی وجود دارد. اما سؤال اساسی اینست که چه کسی  توانسته (با هر روش و منهجی که باشد) انسانها را در چنین وضع استبدادی تربیت نماید؟؟!! آیا غیر از اینست که در سایۀ استبداد شوم ولایت مطلقه، ایران به مرکز فساد و تباهی تبدیل شده و حتی به گفتۀ استبدادیان «یازده درصد فاحشه های تهران» با اجازۀ همسرانشان فاحشه گری می کنند؟؟!!

از مادیت و اعتیاد و میخوارگی و فاصلۀ فقراء و اغنیاء و گدایی و حتی همجنس بازی و غربگرایی و خرافه پرستی و..... گذشتیم، آیا خودتان هم معترف به دین گریزی جوانان نیستید؟! آیا خود شما میتوانید در ایران حرفی بزنید و کار تربیتی انجام دهید؟! اما اینکه اعضای سماء به راحتی به سماء خیانت میکنند سخن درستی نیست، زیرا علاوه بر اینکه سماء سعی میکند از میان «بهترین انسانها» عضوگیری کند، در عین حال دارای تشکیلاتی عقیدتی ومحکم میباشد و خیانتکاری در آن بسیار سخت و دشوار است. تشکیلات سماء یک تشکیلات سنتی (مثل بیشتر احزاب و سازمانهای موجود) نیست که بسادگی بتوان از آن سوء استفاده و به راحتی در آن خیانتکاری نمود. بله معدود کسانی به سماء خیانتها کردند، و در غیاب رهبری توانستند ضرباتی وارد سازند (بگذریم از اینکه در مواقعی خیانتکاران پاسخ محکمی از سماء دریافت داشته اند)، لکن آیا در صدر اسلام چنین اوضاعی را نداشته ایم، آیا بعد از رحلت رسول اکرم (علیرغم اینهمه دعوت و تربیت) جریان ارتداد کار اسلام و مسلمین را به جاهای باریکی نکشاند؟!

مدیر وبلاگ چرا: اما سئوالی که از سازمان موحدین دارم، با چه برداشت قرآنی به این نتیجه گیری رسیده اند که مبارزه سیاسی را درپیش گیرند و مد نظر داشته باشند و آیا تربیت و ساختن انسانها فدای آن نمی شود؟ الویت کار آنها بر اساس کدام نگرش دینی است؟ سمـــاء: جواب این سؤال داده شد، اما توضیحات بیشتر: تربیت یعنی آماده سازی، و تربیت توحیدی یعنی آماده سازی برای اجرای دین و آیات قرآن، و تربیت سیاسی نیز یعنی تربیت برای رهبری اجتماع و ادارۀ مملکت (اجرای آیات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی). اما طبعا منظور شما از سیاست، معنای رایج و معنایش «مبارزه با حکومت» است، حکومتی که صد فی سبیل الله و مظهر طاغوت و نظام شرک و استبداد و مادیت است، و مبارزه با آن برای زائل سازی و کنار زدن آن «واجب اول» است و زیر «حاکمیت استبداد ولایت مطلقه» دینداری توحیدی ممکن نیست. و این نظام ضد توحیدی، شرک و بت پرستی را به زور سلاح بر مردم ایران تحمیل نموده و بشر ایرانی را مسلوب الاراده کرده است. بنابراین، انسانها باید «تربیت توحیدی فراگیر» پیدا کنند، یعنی تصویر درستی از توحید و اسلامیت پیدا کنند (تربیت نظری)، و آمادۀ کار و فعالیت توحیدی شوند (تربیت عملی)، و در راه الله و خلق زیر سلطه اش آمادۀ زندان، هجرت، و شهادت گردند. بدینصورت در سماء همۀ ابعاد دینداریِ توحیدی فعال  و همۀ ابعاد اسلامی در صحنه هستند و همۀ آنها اولویت دار میباشند. البته گفتیم در سماء نه در اجتماع، و در اجتماع اولویت بر: زوال استبداد و استقرار آزادی و برقراری «جمهوری متحدۀ مردمی» است.

آخرین سخن سماء: سازمان موحدین آزادیخواه ایران یک جنبش و تشکل «فکری - فرهنگی - سیـاسی» است، و روش و عملکردش بر پایۀ فکر و فرهنگ توحیدی اسلام و اصول دینداری اسلامی و با توجه به سیاست های اخلاقی و ارزشی اسلام تبیین و تعیین میشود.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران یک جنبش و تشکل توحیدی و اجتهادی و فرافرقه ای و متکی به«نصوص مسلم اسلامیت» است. بدین مفهوم که سماء تنها وحی تشریعی (قرآن منزل) و وحی تکوینی (قانونهای علمی و عقل بشری) را اصل و اساس قرار میدهد، و غیر از وحی الله را «علم و عمل بشری» تلقی میکند و در مورد آن دست به انتخاب میزند. بنابر این، سماء فوق مذاهب سنتی و خارج از محدودۀ فرسودۀ آنها قرار می گیرد، و هر مسلمان آزاد اندیش و اجتهاد منشی میتواند عضو آن شود.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران یک جنبش و تشکل انسانی و امتی و فراقومی است و معتقد به«امت واحدۀ شورایی» است، و سماء ایران و مردمان ایران و اقوام ایران را بخشی از جهان اسلام و امت اسلام و جامعۀ اسلامی تلقی میکند و سرنوشت آنها را از سرنوشت بقیۀ جهان اسلام و دیگر ملل اسلامی جدا نمی داند.

سازمان موحدین آزادیخواه ایران یک جنبش و تشکل اصیل و متکی به «تاریخ و فرهنگ اسلامی» و متوجه جهان اسلام و احزاب وشخصیتهای اسلامی است، اما در عین حال سازمانی اجتهادی و آزادیخواه و روشن اندیش است، و اسلام و قوانین توحیدی را با توجه به نصوص وحی و محتوای واقعی آنها و در سایۀ «اخلاص» و «آزاد اندیشی» و «عملگرایی» به اجراء می گذارد.

سازمان مُوَّحِدین آزادیخواه ایران

۵ رجب ۱۴۲۹ ۱۸ تیر ۱۳۸۷


 

 

سماء به کجا می رود؟

 

تاريخ: دوشنبه هفدهم تیر 1387 ساعت

 

سماء مخفف سازمان موحدین آزادیخواه است این گروه ازدل مسلمانان تشکیل شده است و خواستاربه وجود آمدن جامعه اسلامی  هستند. برای شناخت کامل این دوستان شما می توانید به سایت آنهامراجعه کنید.

 

http://www.samaa.org/

 

یابرای شناخت بیشتربه لینک های زیرمراجعه کنید:

 

مرامنامه سما:

http://khabarvanazar.blogfa.com/post-75.aspx

 

http://khabarvanazar.blogfa.com/post-76.aspx

 

اساسنامه سما:

http://khabarvanazar.blogfa.com/post-77.aspx

 

مقدمه قانون سما:

http://khabarvanazar.blogfa.com/post-73.aspx

 

http://khabarvanazar.blogfa.com/post-74.aspx

 

مختصری ازسازمان موحدین آزادیخواه:

http://khabarvanazar.blogfa.com/post-2.aspx

 

تاريخچه سازمان موحدين آزاديخواه ايران:

http://khabarvanazar.blogfa.com/post-44.aspx

 

تقریبا چند ماهی می شود که بااین دوستان آشناهستم و زمانیکه اساسنامه و مرامنامه و بسیاری از دیدگاههای خود را برای من فرستادند در بسیاری ازموارد آنها را مورد نقد قرارداده ام و در بعضی موارد اقناع کننده و در بعضی موارد برایم اقناع کننده نبوده است و آن مطالبی که هم مورد تایید من بوده یا در جواب وبلاگم بوده، در وبلاگم قید کرده ام که برای دسترسی دوستان می توانند به مطالب قبلی مراجعه کنند.

اماامروزمی خواهم نقدی دیگرنسبت به آنهاداشته باشم.

من از آنها دور هستم و تا حالاهم آنها را ندیده ام و گمان نکنم فعلا چنین اتفاقی برای من بیافتد تا از نزدیک آنها را ببینم. اما از بعضی نگرشها به هم نزدیک بوده ایم. در نتیجه این نقد من بر اساس نگاه بر مطالب آنها و شناخت از طریق این دنیای مجازی ارائه می دهم.

کارهای این دوستان درواقع مبارزه بانظام فعلی ایران است و من می خواهم بگویم که این دوستان هنوز آمادگی ها را ندارند تاپرچم دار و خواستار نظامی جمهوری در ایران باشند متاسفانه هنوز ما از لحاظ انسانی آنقدر افراد ساخته نشده اند و من می دانم که اگر هم نظام عوض شود براحتی افراد دیکتاتور میشوند شاید دیکتاتور فردی به وجود نیاید اما دیکتاتوری های جمعی یا حزبی و نهایت هم وابسته به وجودمی آید و شاید هم فردی، اما بانام حزبی و گروهی به وجودبیاید.

من زمانیکه تاریخچه به وجودآمدن این سازمان را خواندم این امر برایم مشخص شد که هنوز این دوستان نتوانسته اند واقعا انسانهایی دینی تربیت کنند چون براحتی افراد وابسته به آنها دچار خیانت شده و به سازمان صدمه می زنند من نمی دانم در حال حاضر آنها در چه مرحله ای هستند اما باید بیشتر به ساختن و تربیت انسانی توجه کنند و نخواهند مبارزه سیاسی را فدای تربیت و پرورش انسانهای توحیدی کنند و گر نه اگر هم موفق شوند ما باید شاهد حکومتی مثل ایران باشیم ما باید از شکل گیری حکومت فعلی ایران و وجود گروهک ها و مبارزین قبل از انقلاب درس بگیریم تا دوباره عقب گرد نداشته باشیم. پیامبر زمانی دست به تاسیس حکومت زد که آمادگی ها برای آن ایجاد شده بود و شاگردانی همچون مهاجر و انصار را در کنار خود داشت. ماهیچ حکومتی اگر بدون این آمادگی هابه نام دین به وجود بیاید در واقع باید گفت دینی نیست و روبه نابودی است البته دوستان در این سازمان نمی گویند که مامی خواهیم حکومتی دینی فعلا داشته باشیم بلکه برای گذار ازاین مرحله خواستار حکومتی مردمی و آزاد هستیم تا ظلم ها کم شود و راه نجاتی به سوی آن به وجود بیاید. اگر اینگونه اندیشه گردد باید دانست که تازمانیکه روحیه دیکتاتوری ها ووابستگی ها از بین نرود این مردم نمی توانند نظامی دمکراسی داشته باشند خودم به عینه دیده ام که این جوانان حتی دانشجو و با داشتن تجربه انجمن ها هنوز نمی توانند درست حرکت کنند باروحیه دیکتاتوری عمل می کنند وای به حال بالا بالاها اگر قرارگیرند. من نمی دانم آیا واقعا ایران می تواند به زودی چنین حکومتی رابه چشم ببیند یا باید فعلا رویایی برای اودانست. در بیشتر موارد زمانیکه می گویند این سازمان چندین مرحله را پشت سرگذاشته است من خواننده به جای اینکه این مراحل رابرای آنان مراحل گام به گا م ببینم مراحلی رابرای آنهامی بینم که ضرورتها وکسب تجربه ها آن ها رابه آن سمت و سوها می کشد در حالیکه در یک دیدگاه استراتژیکی و برنامه ریزی شده نباید زیاد این موارد به چشم بخورد. اما سئوالی که ازسازمان موحدین دارم با چه برداشت قرآنی به این نتیجه گیری رسیده اند که مبارزه سیاسی را درپیش گیرند و مد نظر داشته باشند و آیا تربیت و ساختن انسانها فدای آن نمی شود؟ الویت کار آنها بر اساس کدام نگرش دینی است؟

 

در پاسخها من نمی خواهم آنها منو به مطالب و نگرشهایشان مراجعه دهند چون دادن شعار کافی نیست ما باید در عمل ببینیم درواقع تاریخچه به وجود آمدن آنها به گونه ای دیگربیان دارد.

 

نوشته شده توسط محمد | موضوع: نقد گروهها، حرکتها، فرقه ها و مذاهب اسلامی